از تأملات متفکران باستانی تا دقت علم مدرن، کاوش ماسر نخهای پیچیدهای را که تلاش بشریت برای فهم جهان را به هم میپیوندد، آشکار میسازد. در این سفر همراه ما باشید، از طریق حکمت قرآن کریم و بینشهای شاعرانه مولانا جلالالدین رومی، پازلی را بیافرینیم که فراتر از حوزه علمی، با خودشناسی گره خورده است. به این سفر جذاب بپیوندید، جایی که کنجکاوی با روشنگری دیدار میکند، به دنبال ارتباط عمیق با ذهن الهی و طرح بزرگ جهان است.
در طول تاریخ، مهمترین تلاش بشری کشف رابطهای خاص بوده است که بر عملیات وسیع جهان ما حاکم است. میلیونها دانشمند و متفکر متعهد از زمانهای باستان تا به امروز، بیوقفه در جستجوی آشکار کردن این اسرار بودهاند. هر یک از این افراد با ارادهای راسخ، تکهای به این پازل پیچیده افزودهاند. حال، بیایید به این پردههای جذاب از کاوش و کشف بشریت بپردازیم تا ماهیت کارکرد جهان را درک کنیم.
در این جا این سوال مطرح است که”چرا درک کارکرد جهان برای بشریت اهمیت دارد و چگونه میتواند تأثیر عمیقی بر ما داشته باشد؟
همانطور که برتراند راسل به درستی گفته است، ‘ترس منبع اصلی خرافات و یکی از منابع اصلی بیرحمی است. غلبه بر ترس، آغاز خرد است
“منفعت برتر در ریشهکن کردن ترس از وجود انسانی نهفته است. ذهن انسانی برای حفاظت از فرد در برابر خطرات احتمالی تکامل یافته و هنگام مواجهه با ناشناختهها، ترس را به وجود میآورد. خود زندگی یک راز است و بدون درک عمیق از جهان، افراد به باورهای اطرافیان خود تکیه میکنند. متاسفانه، در 99٪ موارد، این باورهای رایج اغلب نامشخص و متناقض هستند. این عدم وضوح باعث ترس، شک و بیقراری دائمی در بسیاری میشود.
کسانی که به دنبال پاسخ به چگونگی کارکرد جهان هستند، از این چرخه رها میشوند. با کشف انرژی عمیقی که کل جهان را هماهنگ میکند، فرد از محدودیتها فراتر میرود و درک میکند که چگونه جهان به اعمال و حرکات سایر پدیدهها پاسخ میدهد. این بصیرت، همراه با ایمان، تاریکی و جهل را میزداید و به افراد این امکان را میدهد که با اعتماد به نفس به زندگی خود ادامه دهند. علاوه بر این، به دست آوردن این پاسخ به خودشناسی منجر میشود. درک مکانیزمهای جهان باعث میشود افراد اعمال خود را با نتایج مطلوب همسو کنند. این آغاز خودشناسی است، زیرا افراد استانداردهایی را بر اساس عملکرد جهان تعیین میکنند و تلاش میکنند تا به آنها برسند و از آنها فراتر روند. دنبال کردن استانداردهای بالاتر به بهبود مداوم خود منجر میشود، که به افراد این امکان را میدهد تا اعمال و رفتار خود را مراقبت و اصلاح کنند، و در نتیجه وجودی هدفمند و روشنفکرانه را شکل دهند.” در جستجوی حل رمز و رازهای جهان، بشریت به سمت علوم میرود، هر کدام پنجرهای منحصر به فرد برای کاوش و درک جهان ارائه میدهند.
“فیلسوفان باستانی یونانی مانند تالس، پارمنیدس و دموکریتوس به طور قابل توجهی به فلسفه کمک کردند و زمینهای برای درک منطقی طبیعت فراهم آوردند. تالس، که به عنوان “پدر علم” شناخته میشود، توضیحات فراطبیعی را رد کرد و هر رویدادی را به یک دلیل طبیعی نسبت داد.
ریاضیات از زبان اعداد و نمادها استفاده میکند و چارچوبی دقیق و ساختارمند برای کشف پیچیدگیهای جهان فراهم میآورد. یکی از اولین ریاضیدانان تاریخ، پیتاگوراس بود، که برای قضیه پیتاگوراس معروف است. این قضیه، که طول اضلاع یک مثلث قائمالزاویه را به یکدیگر مرتبط میکند، نمونهای از قدرت اصول ریاضی در توصیف و درک جهان است.
فیزیک، که تاریخیاً از فلسفه توسعه یافته، ریشههای خود را به زمانی بازمیگرداند که به عنوان فلسفه طبیعت شناخته میشد. پیشنهاد ارسطو، که در کتاب فیزیک خود مطرح شده، تاکید میکند که مشاهده پدیدههای فیزیکی منجر به دانش قوانین طبیعی حاکم بر آنها میشود.
با تکامل فیزیک، این علم وارد مرحلهای شد که خود را از فلسفه دور کرد و به ریاضیات نزدیکتر شد. گالیلئو، پدر علم مدرن، این تغییر را به طور قابل توجهی نشان داد. تلاشهای او فیزیک را به حوزهای برد که توصیف جهان با کلمات ضعیف شد و تاکید بیشتری بر رویکرد کمی و ریاضی شد.
پرش بزرگ فیزیک در درک جهان در سال 1687 رخ داد. اسحاق نیوتن با “Principia Mathematica Philosophiae Naturalis” دیدگاه ما را دگرگون کرد. با رهبری یک سمفونی که دقت حروف و معادلات ثابت را هماهنگ کرد، نیوتن فیزیک کلاسیک را بنیان نهاد و دوره جدیدی در درک ما از جهان آغاز کرد. کار پیشگامانه او ریاضیات و فیزیک را متحد کرد و به طور اساسی نحوه درک ما از جهان را
“این انقلاب درکی منطقیتر از قوانین حاکم بر جهان را در ما نهادینه کرد، اعتماد به قوانین ثابتی که در صنایع مختلف کاربرد دارند را افزایش داد. با این حال، فیزیک کلاسیک در توضیح تمام پدیدهها محدودیتهایی داشت. فیزیک مدرن به عنوان یک علم تکمیلی ظهور کرد و این خلأها را پر کرد. اینشتین، پیشگام در فیزیک مدرن، کمکهای قابل توجهی انجام داد و مسیر را به سمت درکی جامعتر از جهان هدایت کرد. تلاش برای درک چگونگی کارکرد جهان یک جستجوی بنیادین برای علم فیزیک بوده است. کامل بودن این تلاش بر این اساس است که علل پشت تمام پدیدههای وجودی را توضیح دهد، چالشی که علم همچنان با آن دست و پنجه نرم میکند.
با توجه به اینکه علم هنوز پاسخ قطعیای ارائه نداده است، سوالی پیش میآید: چگونه ما، به عنوان گونه انسانی، میتوانیم به دانش عمیقتری از جهان دست یابیم؟ آیا کسی باید در زندگی، در حالتی از شک و تردید، زندگی کند و منتظر بماند تا علم اسرار را آشکار سازد و درک منطقی از جهان را به ارمغان بیاورد؟ سه دلیل اصلی وجود دارد که چرا درک کامل از چگونگی کارکرد جهان از طریق علم ممکن است ساده نباشد. اولاً، اگر فقط به علم تکیه کنیم تا ناشناختههای وجودمان را کشف کنیم، در نهایت در حالتی دائمی از شک و بیقراری زندگی خواهیم کرد. علم هنوز نیاز به ارائه پاسخی روشن برای سوال بزرگ دارد و زندگی در شرایط بیقراری به معنای آن است که ممکن است لحظات زندگی خود را به طور کامل درک نکنیم.”
چالش دیگر این است که علم امروزی به دلیل پیشرفتهای خود در زمینههای مختلف بسیار پیچیده شده است. این پیچیدگی میتواند درک جزئیات پیچیده را برای عموم مردم دشوار سازد. در نهایت، محیط علمی اغلب خشک، مکانیکی و عددی به نظر میرسد. در حالی که ما میتوانیم این اعداد و فرمولها را به زبان قابل فهم ترجمه کنیم، تکیه بر نظریه شک و بیقراری را به وجود میآورد. این بیقراری سوالاتی را در مورد اینکه آیا میتوانیم به طور کامل به پاسخهایی که علم ارائه میدهد اعتماد کنیم، مطرح میکند. در حقیقت، علم ابزاری برای انسانهاست تا انرژی را به کار بگیرند و محیط را برای رسیدن به اهداف فردی یا جمعی درک کنند.
با توجه به این چالشها، به کجا میتوانیم برای یافتن حقیقت پاسخ به سوال بزرگ مراجعه کنیم؟ پس، از چه دیدگاهی میتوان پاسخ را یافت؟
برای درک اسرار نحوه کارکرد جهان، درک ویژگیهای پاسخ ضروری است. در اصل، پاسخ باید دارای سه ویژگی حیاتی باشد: جامع: باید تمام پدیدههای وجود را به طور کامل توضیح دهد. زبان جهانی: نحوه بیان آن باید با تمام انسانها و موجودات به طور یکسان ارتباط برقرار کند. دسترسی آسان: پاسخ باید به راحتی قابل فهم باشد، تا برای همه وضوح را تضمین کند.
به طور حیاتی، درک درست جهان بیش از منطق را در بر میگیرد. احساسات نقش مهمی در این پاسخ دارند، لایه دیگری به درک ما اضافه میکنند. باید از کسی که هم منطق و هم احساسات را میشناسد، پاسخ جستجو شود. و پاسخی بدهد که هم منطقی باشد و هم پدیدههای غیر منطقی را توضیح دهد. مولانا جلالالدین بلخی، که به نام رومی شناخته میشود، تنها کسی است که به این سوال با ترکیب منطق و احساس پاسخ داده است. اشعار رومی از حقیقت خالص، کتاب قرآن، گرفته شده و تفسیری بر قرآن هستند. او تمام درک خود از قرآن را در زمینه کتاب شعر مولوی بیان کرده است. مفاهیم توصیف شده در کتاب او عمدتاً میتوانند فلسفه فیزیک کوانتومی را اثبات کنند. جهانبینی رومی نزدیکترین نوع جهانبینی به حقیقت است.
برای آشکار کردن پاسخ، به قرآن رجوع میکنیم، جایی که خداوند داستان مریم را روایت میکند:
سپس مریم با کودکش نزد قوم خود بازگشت. آنها با شوک گفتند: «ای مریم! تو واقعاً کار وحشتناکی انجام دادهای! ای خواهر هارون! پدر تو مردی بیادب نبود و مادر تو هم ناپاک نبود. پس او به کودک اشاره کرد. آنها فریاد زدند: «چگونه میتوانیم با کسی که هنوز در گهواره است صحبت کنیم؟» عیسی اعلام کرد: «من واقعاً بندهی خدا هستم. او مقدر کرده است که من کتاب بگیرم و پیامبر شوم. او مرا برکتی قرار داده است که هر جا بروم و مرا فرمان داده است که نماز برپا کنم و تا زندهام زکات بدهم، و به مادرم نیکی کنم. او مرا مغرور یا سرکش نساخته است. سلام بر من روزی که به دنیا آمدم، روزی که میمیرم، و روزی که دوباره به زندگی بازگردانده میشوم!» قرآن کریم 4:27 تا 4:33
در مورد تولد عیسی پرسیده شد، با نگرانی مواجه شد. با این حال، به فرمان خدا، عیسی کلماتی را گفت که پاسخی خارقالعاده ارائه داد. در ظاهر، سوال از اینکه چگونه یک نوزاد در گهواره میتواند صحبت کند، فراتر از توضیح منطقی به نظر میرسد. با این حال، وقتی شما به پاسخ عمیق میپردازید، متوجه پیچیدگیهای جهان میشوید – حتی یک نوزاد در گهواره برای انتقال یک حقیقت عمیق سخن میگوید. پرداختن به این سوال، دروازهای را برای درک مهمترین پرسش از نحوه کارکرد جهان باز میکند. و این شعر از رومی، پاسخ جامعی به تمام سوالات جهان است:
نیاز جهان به نیازهای هر پدیده پاسخ میدهد. فرقی نمیکند که گیاه، حیوان یا انسان باشد. وقتی نیاز به چیزی در وجود هر پدیدهای شکل میگیرد، جهان آن موجود را به خواستهاش با تعداد نامحدودی از راههای مختلف میرساند. قانون تکامل دلیل این ادعا است. به عنوان مثال، تکامل زرافه به دلیل نیازش به گردن طولانیتر بسیار طولانی است. یا اینکه خرس قطبی باید سفید باشد تا با استتار نسبی بهتری شکار کند. در هر موجودی، نیازها بر اساس نظم خلقت خداوند شکل میگیرند. خدا به همه نیازها به دلیل قانون رشد و بهبودی که در حرکت وجود وجود دارد، پاسخ میدهد. جهان به این شکل گسترش مییابد و به طور مداوم در مسیر رشد حرکت میکند. نیاز ممکن است به صورت اعداد نمایان نشود، اما قابل احساس است. پس راز، نیاز است.
نیاز نمیتواند نقشهبرداری شود زیرا در هر پدیدهای که وجود دارد، درون آن دیده میشود. نیاز هر پدیدهای نمیتواند با اعداد و فرمولها محاسبه شود. با این حال، طبیعت آن را میتوان در تمام شگفتیهای وجود دید. دلیل تمام حرکات، برآورده کردن نیاز است. و این یک راز است: با دانستن آن، میتوانید علت تمام رفتارهای انسانی و پدیدهها را درک کنید. فقط با پرسیدن سوالات که آن شخص( موجود) چه نیازی دارد