نظریه شخصیت فروید: Id، Ego و Superego

 

نظریه شخصیت فروید (1923) روان را به سه بخش (یعنی سه‌جانبه)، id، ego، و superego ساختار یافته می‌دانست که همگی در مراحل مختلف زندگی ما رشد می‌کنند.

این‌ها سیستم‌هایی هستند، نه بخش‌هایی از مغز، یا به هیچ‌وجه فیزیکی، بلکه مفهوم‌سازی‌های فرضی از عملکردهای مهم ذهنی هستند.

بر اساس نظریه روانکاوانه فروید، id بخش بدوی و غریزی ذهن است که شامل انگیزه‌های جنسی و پرخاشگرانه و خاطرات پنهان است، سوپرایگو به‌عنوان یک وجدان اخلاقی عمل می‌کند و ایگو بخشی واقع‌بینانه است که میان امیال و خواسته‌های انسان میانجی می‌کند. شناسه و ابرخود

اگرچه هر بخش از شخصیت دارای ویژگی‌های منحصربه‌فردی است، اما با هم تعامل دارند و یک کل را تشکیل می‌دهند و هر بخش سهمی نسبی در رفتار فرد دارد.

 

معضل اساسی همه وجود انسان این است که هر یک از عناصر دستگاه روانی خواسته هایی را از ما با دو عنصر دیگر ناسازگار می کند. درگیری درونی اجتناب ناپذیر است. به عنوان مثال، سوپرایگو می تواند در صورت رعایت نکردن قوانین، فرد را احساس گناه کند. هنگامی که بین اهداف id و superego تضاد وجود دارد، ایگو باید به عنوان داور عمل کند و این تعارض را میانجیگری کند. ایگو می تواند مکانیسم های دفاعی مختلفی را به کار گیرد (فروید، 1894، 1896) تا از غلبه بر اضطراب جلوگیری کند.

شناسه چیست؟

شناسه جزء بدوی و غریزی شخصیت است.

 

id بخشی از ناخودآگاه است که شامل تمام انگیزه ها و انگیزه ها، از جمله آنچه لیبیدو نامیده می شود، نوعی انرژی جنسی تعمیم یافته است که برای همه چیز از غرایز بقا گرفته تا درک هنر استفاده می شود.

id بخش تکانشی (و ناخودآگاه) روان ما است که مستقیماً و بلافاصله به امیال، نیازها و خواسته‌های اساسی پاسخ می‌دهد. شخصیت کودک تازه متولد شده تماماً id است و فقط بعداً یک ایگو و فوق من ایجاد می کند.

 

شناسه درگیر تفکر فرآیند اولیه است که بدوی، غیرمنطقی، غیرمنطقی و فانتزی محور است. این شکل از تفکر فرآیندی هیچ درکی از واقعیت عینی ندارد و ماهیت خودخواهانه و آرزویی دارد.

شناسه بر اساس اصل لذت عمل می کند (فروید، 1920)، که هر انگیزه ناخودآگاه آرزویی باید بدون توجه به عواقب آن، بلافاصله ارضا شود.

وقتی شناسه به خواسته‌هایش می‌رسد، لذت را تجربه می‌کنیم و وقتی انکار می‌شود، «ناراحتی» یا تنش را تجربه می‌کنیم.

این شناسه شامل دو نوع غریزه (یا انگیزه) بیولوژیکی است، از جمله غریزه جنسی (زندگی) به نام اروس (که حاوی میل جنسی است) و غریزه تهاجمی (مرگ) به نام تاناتوس.

اروس یا غریزه زندگی به فرد کمک می کند تا زنده بماند. فعالیت های حیاتی مانند تنفس، غذا خوردن و رابطه جنسی را هدایت می کند (فروید، 1925). انرژی ایجاد شده توسط غریزه زندگی به عنوان لیبیدو شناخته می شود.

 

در مقابل، تاناتوس، یا غریزه مرگ، به عنوان مجموعه ای از نیروهای مخرب در همه انسان ها در نظر گرفته می شود (فروید، 1920).

هنگامی که این انرژی به سمت بیرون به سمت دیگران هدایت می شود، به صورت پرخاشگری و خشونت بیان می شود. فروید معتقد بود که اروس از تاناتوس قوی‌تر است، بنابراین مردم را قادر می‌سازد تا به جای خود تخریبی، زنده بمانند.

شناسه در طول زندگی فرد در عملکرد خود نوزادی باقی می‌ماند و با گذشت زمان یا تجربه تغییر نمی‌کند، زیرا با دنیای بیرونی در تماس نیست.

شناسه تحت تأثیر واقعیت، منطق یا دنیای روزمره قرار نمی گیرد، زیرا در بخش ناخودآگاه ذهن عمل می کند.

 شناسه بیش از حد مسلط باعث روان پریشی می شود.

 

ایگو چیست؟

ایگوی فروید بخشی منطقی از روان است که میان امیال غریزی id و محدودیت های اخلاقی سوپرایگو واسطه می شود و در درجه اول در سطح خودآگاه عمل می کند.

ایگو «آن بخشی از شناسه است که تحت تأثیر مستقیم دنیای بیرونی تغییر یافته است».

 

(فروید، 1923، ص 25)

نفس تنها بخشی از شخصیت آگاه است. این چیزی است که فرد هنگام فکر کردن به خود و آنچه معمولاً سعی می کند به دیگران فرافکنی کند از آن آگاه است.

ایگو برای میانجیگری بین شناسه غیرواقعی و دنیای واقعی بیرونی رشد می کند. جزء تصمیم گیری شخصیت است. در حالت ایده‌آل، ایگو با عقل کار می‌کند، در حالی که id آشفته و غیرمنطقی است.

 

نفس در دوران نوزادی از id رشد می کند. هدف ایگو ارضای خواسته های id به روشی ایمن و قابل قبول اجتماعی است. بر خلاف id، ایگو از اصل واقعیت پیروی می کند، زیرا در ذهن خودآگاه و ناخودآگاه عمل می کند.

ایگو بر اساس اصل واقعیت عمل می کند و راه های واقع بینانه ای برای ارضای خواسته های id به کار می گیرد، اغلب رضایت را به خطر می اندازد یا به تعویق می اندازد تا از پیامدهای منفی جامعه جلوگیری کند.

ایگو واقعیت ها و هنجارهای اجتماعی، آداب معاشرت و قوانین را در تصمیم گیری برای نحوه رفتار در نظر می گیرد.

 

مانند اید، ایگو به دنبال لذت است (یعنی کاهش تنش) و از درد دوری می کند، اما بر خلاف id، ایگو با ابداع یک استراتژی واقع گرایانه برای کسب لذت سروکار دارد.

ایگو هیچ مفهومی از درست یا غلط ندارد. چیزی به سادگی خوب است که بدون آسیب رساندن به خود یا شناسه به هدف رضایت بخش خود برسد.

غالباً ایگو نسبت به شناسه سرسخت ضعیف است و بهترین کاری که ایگو می تواند انجام دهد این است که همچنان روشن باشد، شناسه را در جهت درست نشان دهد و در پایان به گونه ای ادعا کند که آن عمل از آن خود است.

فروید تشبیه کرد که id یک اسب است در حالی که ایگو سوارکار است. نفس «مثل مردی سوار بر اسب است که باید قدرت برتر اسب را کنترل کند.»

(فروید، 1923، ص 15)

اگر ایگو نتواند از اصل واقعیت استفاده کند و اضطراب تجربه شود، مکانیسم‌های دفاعی ناخودآگاه برای کمک به دفع احساسات ناخوشایند (مثلاً اضطراب) یا ایجاد احساس بهتر در فرد مورد استفاده قرار می‌گیرد.

 

ایگو درگیر تفکر فرآیند ثانویه است که منطقی، واقع بینانه و جهت گیری به سمت حل مسئله است. اگر یک برنامه عملی مؤثر واقع نشد، آنگاه دوباره به آن فکر می شود تا راه حلی پیدا شود.

این به عنوان آزمایش واقعیت شناخته می شود و فرد را قادر می سازد تکانه های خود را کنترل کند و از طریق تسلط بر نفس خویشتن داری را نشان دهد.

یکی از ویژگی های مهم کار بالینی و اجتماعی این است که عملکرد خود را تقویت می کند و به مشتری کمک می کند تا واقعیت را از طریق کمک به مشتری برای فکر کردن به گزینه های خود آزمایش کند.

به عقیده فرویدیان، برخی از تربیت غیرعادی (مخصوصاً اگر مادری «اسکیزوژنیک» سرد و طردکننده وجود داشته باشد) می‌تواند منجر به یک من ضعیف و شکننده شود که توانایی آن برای مهار خواسته‌های id محدود است.

این می‌تواند منجر به «شکستن» ایگو با تلاشش برای مهار id شود و نهاد را در کنترل کلی روان باقی بگذارد.

 

سوپرایگو چیست؟

سوپرایگوی فروید جزء اخلاقی روان است که نمایانگر ارزش ها و استانداردهای درونی شده اجتماعی است. این در تضاد با خواسته های id است، رفتار هدایت کننده به سمت عدالت اخلاقی و القای گناه در صورت عدم رعایت استانداردها.

سوپرایگو شامل ارزش ها و اخلاقیات جامعه است که از والدین و دیگران آموخته می شود. حدود 3 تا 5 سال در مرحله فالیک رشد روانی جنسی ایجاد می شود.

سوپرایگو در اوایل دوران کودکی (زمانی که کودک با والدین همجنس خود همذات پنداری می کند) شکل می گیرد و مسئول اطمینان از رعایت استانداردهای اخلاقی است.

سوپرایگو بر اساس اصل اخلاق عمل می کند و ما را برمی انگیزد تا به شیوه ای اجتماعی مسئولیت پذیر و قابل قبول رفتار کنیم.

سوپرایگو به عنوان تامین کننده پاداش ها (احساس غرور و رضایت) و مجازات ها (احساس شرم و گناه) در نظر گرفته می شود که بستگی به این دارد که کدام بخش (خود-معامله یا خودآگاه) فعال شود.

 

سوپرایگو بخشی از ناخودآگاه است که صدای وجدان (انجام آنچه درست است) و منبع انتقاد از خود است.

ارزش‌های اخلاقی جامعه را تا حدی منعکس می‌کند، و فرد گاهی از اخلاق و اخلاق خود آگاه است، اما سوپرایگو حاوی کدها یا ممنوعیت‌های بسیاری است که عمدتاً به‌صورت ناخودآگاه در قالب دستورات یا جملات «نباید» صادر می‌شوند.

عملکرد سوپرایگو کنترل تکانه های id است، به ویژه آنهایی که جامعه آنها را ممنوع کرده است، مانند رابطه جنسی و پرخاشگری.

همچنین نفس را متقاعد می کند که به جای اهداف صرفاً واقع بینانه، به اهداف اخلاقی روی آورد و برای کمال تلاش کند.

به گفته فروید، روان‌های عصبی ناشی از یک سوپرایگوی غالب، مکانیسم‌های دفاعی ناشی از آن است که توسط خود در تلاش برای به دست آوردن مجدد کنترل اجرا می‌شود. از آنجایی که مکانیسم‌های دفاعی بیش از حد مورد استفاده قرار می‌گیرند، انرژی روانی بیش از حد مورد استفاده قرار می‌گیرد و اجازه می‌دهد رفتار ناسازگار ظاهر شود.

 

سوپرایگو از دو سیستم تشکیل شده است: وجدان و خود ایده آل.

وجدان «صدای درونی» ماست که به ما می گوید چه زمانی کار اشتباهی انجام داده ایم.

وجدان می تواند خود را با ایجاد احساس گناه مجازات کند. به عنوان مثال، اگر ایگو تسلیم خواسته های id شود، سوپرایگو ممکن است از طریق احساس گناه، احساس بدی در فرد ایجاد کند.

سوپرایگو همچنین تا حدودی دشوار است، زیرا سعی می‌کند آنچه را که فرد می‌خواهد انجام دهد را با عباراتی باشکوه و درخشان به تصویر بکشد، چیزی که فروید آن را ایده‌آل نفس می‌نامد، که از اولین وابستگی بزرگ عشقی فرد (معمولاً والدین) ناشی می‌شود. .

 

خود ایده‌آل (یا ایگو-ایده‌آل) تصویری تخیلی از اینکه چگونه باید باشید است و نشان‌دهنده آرزوهای شغلی، نحوه رفتار با افراد دیگر و نحوه رفتار به عنوان عضوی از جامعه است.

فرض بر این است که کودکانی که توسط والدین بزرگ شده‌اند، عشق را به صورت مشروط تجربه می‌کنند (زمانی که کاری را درست انجام می‌دهند)، و کودک این تجربیات را به عنوان مجموعه‌ای از اظهارات قضاوتی واقعی یا خیالی درونی می‌کند.

رفتاری که از خود ایده آل فاصله دارد ممکن است توسط سوپرایگو از طریق احساس گناه مجازات شود. سوپر ایگو همچنین می‌تواند از طریق خود ایده‌آل به ما پاداش دهد، زمانی که ما «درست» رفتار کنیم و با ایجاد احساس غرور در ما احساس غرور کنیم.

احساس گناه به دلیل تمام اصرارها و انگیزه های شناسه و همه ممنوعیت ها و کدهای موجود در سوپرایگو یک مشکل رایج است. روش‌های مختلفی وجود دارد که یک فرد با احساس گناه برخورد می‌کند که به آن مکانیسم‌های دفاعی می‌گویند.

اگر خود ایده آل یک فرد بسیار استاندارد باشد، هر کاری که فرد انجام دهد نشان دهنده شکست است. خود ایده آل و وجدان تا حد زیادی در دوران کودکی با ارزش های والدین و نحوه تربیت شما تعیین می شود.

 

نمونه هایی از Id، Ego و Superego

حذف یک تمرین:

شناسه: می‌خواهم تمرینم را رها کنم چون احساس تنبلی می‌کنم و فقط می‌خواهم استراحت کنم.

سوپرایگو: من نباید تمرین را نادیده بگیرم زیرا برای سلامتی و نظم و انضباط من ضروری است.

نفس: امروز می توانم تمرین کوتاه تری انجام دهم و فردا با یک جلسه طولانی تر آن را جبران کنم.

خرید کالای گران قیمت:

شناسه: من اکنون این کیف لوکس را می خواهم زیرا شیک است و به من احساس خوبی می دهد.

سوپرایگو: وقتی می توانم آن پول را پس انداز کنم یا برای چیزهای ضروری تر استفاده کنم، نباید آنقدر خرج یک کیف کنم.

نفس: بخشی از حقوقم را برای چند ماه پس انداز می کنم و اگر همچنان بخواهم، کیف را به عنوان پاداش می خرم.

 

 

واکنش به انتقاد:

شناسه: من ناراحت هستم و می خواهم فوراً به آنجا برگردم زیرا آنها احساسات من را جریحه دار می کنند.

سوپرایگو: باید خونسرد و خونسرد بمانم و انتقاد را حرفه ای بگیرم نه شخصی.

من: من بازخورد را در نظر می‌گیرم، ببینم آیا حقیقتی در آن وجود دارد یا خیر، و به صورت دیپلماتیک پاسخ می‌دهم و در صورت نیاز توضیح خواهم داد.

پیامدهای درمانی

فروید معتقد بود که بیماری روانی ناشی از تعارضات ناخودآگاه بین id، ego و superego است.

 

به گفته فروید، نوروس ها توسط یک سوپرایگوی غالب ایجاد می شوند، مکانیسم های دفاعی حاصل که توسط ایگو در تلاش برای به دست آوردن مجدد کنترل اجرا می شود.

از آنجایی که مکانیسم‌های دفاعی بیش از حد مورد استفاده قرار می‌گیرند، انرژی روانی بیش از حد استفاده می‌شود و اجازه می‌دهد رفتار ناسازگار ظاهر شود. در مقابل، روان‌پریشی‌ها توسط یک شناسه بیش از حد مسلط ایجاد می‌شوند.

 

با توجه به رویکرد روان پویایی، درمانگر با کمک به درمانجو در کاوش در دوران کودکی و شناسایی زمان بروز مشکل، مشکل را حل می کند.

شناسایی مشکل می تواند این را به هشیاری بیاورد، جایی که عدم تعادل را می توان حل کرد و آرامش را بین id، ego و superego بازگرداند.

در نتیجه مکانیسم‌های دفاعی فقط در سطح نگهداری عمل می‌کنند و بیماری روانی درمان می‌شود.

با این حال، روانکاوی، روشی که برای ایجاد این تعادل جدید استفاده می‌شود، زمان‌بر و پرهزینه است. علاوه بر این، هیچ اندازه گیری عینی نمی توان انجام داد تا نشان دهد که یک درمان انجام شده است. این به گزارش ذهنی مشتری از بهبود آنها وابسته است.

 

این نگرانی وجود دارد که مشتریان ممکن است ادعا کنند که بهتر هستند، نه به این دلیل که هستند، بلکه به دلیل زمان و هزینه های مربوطه.

 

سوالات متداول

تفاوت بین ego و id چیست؟

id بخش بدوی و تکانشی روان ما است که توسط غرایز و امیال هدایت می شود، در حالی که ایگو بخشی عقلانی و آگاهانه است که میان خواسته های id و واقعیت های دنیای بیرونی است.

ایگو خواسته های اید را با راهنمایی اخلاقی سوپرایگو متعادل می کند و در تلاش برای حفظ هماهنگی درون روان انسان است.

مثالی از id ego superego چیست؟

نمونه ای از تعامل id، ego و superego را می توان از طریق فردی که رژیم غذایی سختی دارد و با یک جعبه دونات خوشمزه در محل کار وسوسه می شود، نشان داد. id به طور تکانشی آرزوی ارضای فوری با افراط در دونات دارد.

در عین حال، سوپرایگو تعهد او به یک سبک زندگی سالم را به فرد یادآوری می کند و احساس گناه را به خاطر در نظر گرفتن شکستن رژیم القا می کند.

خود میانجی بین هوس‌های id و معیارهای اخلاقی سوپرایگو است، و به طور بالقوه به فرد اجازه می‌دهد فقط یک دونات بخورد و نقش خود را در حفظ تعادل روانی در میان تمایلات متضاد نشان دهد.