قومگرایی در روانشناسی به تمایل به برتری گروه فرهنگی یا قومی خود و قضاوت گروههای دیگر بر اساس ارزشها و معیارهای گروه اشاره دارد. این اعتقاد به این است که فرهنگ خود در مقایسه با فرهنگ های دیگر صحیح و برتر است.
در اصل، قوم گرایی افراد را به استفاده از گروه قومی خود و معیارهای آن برای تفسیر و ارزیابی سایر گروه ها، اغلب به شیوه ای منفی، سوق می دهد.
کسانی که قوم گرا هستند، هنجارهای فرهنگی خود را ایده آلی فرض می کنند که فرهنگ های دیگر باید با آن سنجیده شوند یا به دنبال آن باشند.
برای مثال، فردی که قومگرا است ممکن است باور کند که غذاهای سنتی یا لباسهایشان روش مناسبی است و سایر اعمال فرهنگی در مقایسه با آنها پستتر یا عجیب هستند.
یا ممکن است فکر کنند که زبان آنها باید به جای نیاز به جای دادن زبان های دیگر، زبان پیش فرض باشد.

قوم گرایی زمانی رخ می دهد که فرد معتقد باشد که گروه فرهنگی خود برتر از دیگران است.
توضیح
افرادی که قوم گرا هستند معتقدند که باورها، عقاید، ارزش ها و عملکردهای فرهنگشان صحیح است و از استانداردهای موجود در فرهنگ خود برای ارزیابی سایر گروه های فرهنگی استفاده می کنند.
آنها تمایل دارند نگرش منفی نسبت به فرهنگ های دیگر داشته باشند و باور کنند که عقاید، عقاید، ارزش ها و عملکردهایشان اشتباه یا عجیب است.
یک مثال رایج از قومگرایی این است که به ظروفی فکر کنیم که فرهنگهای مختلف ترجیح میدهند از آن استفاده کنند. برخی از فرهنگ ها ترجیح می دهند از چنگال، قاشق و چاقو برای غذا خوردن استفاده کنند و ممکن است بر این باور باشند که عجیب یا نادرست است که برخی فرهنگ ها به طور سنتی از چاپستیک برای غذا خوردن استفاده می کنند.
قومگرایی میتواند برای هر کسی در اکثر فرهنگها و جوامع رخ دهد و به یک فرهنگ محدود نمیشود.
تصور می شود که عمدتاً به این دلیل رخ می دهد که مردم بیشترین درک را از فرهنگ خود دارند و آنها را به این باور می رساند که هنجارها و استانداردهای فرهنگ خود به طور جهانی پذیرفته شده است.
بنابراین، اگر آنها متوجه چیزی شوند که از هنجارهای فرهنگی آنها منحرف شود، می تواند منجر به نگرش های قوم گرایانه شود.
برخی از محققان بر این باورند که قوم گرایی شامل طرفداری درون گروهی و توهین به گروه های بیرونی است. بنابراین، مردم نظر بالایی نسبت به گروه خود دارند و در مورد گروه های بیرونی فکر منفی می کنند.
قوم گرایی چگونه با روانشناسی ارتباط دارد؟
دیدگاه غالب در روانشناسی مردان سفیدپوست، عمدتاً اهل ایالات متحده آمریکا بوده است.
این بدان معناست که روانشناسان دیدگاه ها، ارزش ها، زبان یا فرهنگ جاهای دیگر را نادیده می گیرند.
به عنوان مثال، دیدگاهها درباره علائم و نشانههای اختلالات روانی در DSM مبتنی بر تجربیات مردان سفیدپوست است، بنابراین سایر تجربیات نادیده گرفته میشوند.
دیدگاهها درباره الگوهای مناسب تربیت کودک مبتنی بر شیوههای مشترک در فرهنگهای سفیدپوست، انگلیسیزبان و سایر روشهای بیارزش است.
در روانشناسی، قومگرایی زمانی میتواند وجود داشته باشد که محققان مطالعاتی را طراحی کنند یا نتیجهگیری کنند که فقط برای یک گروه فرهنگی قابل اعمال باشد.
قومگرایی زمانی رخ میدهد که محقق فرض میکند که شیوهها یا ایدههای فرهنگی خاص خود «طبیعی» یا «درست» هستند.
فرد از گروه قومی خود برای ارزیابی و قضاوت سایر افراد گروه های قومی دیگر استفاده می کند. تحقیقاتی که حول یک گروه فرهنگی «مرکز» است «قومگرا» نامیده میشود.
هنگامی که مشاهده می شود که فرهنگ های دیگر با فرهنگ محقق متفاوت است، ممکن است به طور منفی در نظر گرفته شوند، به عنوان مثال، “ابتدایی”، “منحط”، “غیرپیچیده”، “توسعه نیافته” و غیره.
زمانی که فرهنگهای دیگر تحقیر میشوند، یا سنتهای آنها بیربط تلقی میشوند، این به نژادپرستی تبدیل میشود.
قوم گرایی در روانشناسی می تواند تعمیم یافته ها را کاهش دهد زیرا محققان ممکن است تنوع فرهنگی را در نظر نگرفته باشند.
مضرات قوم گرایی چیست؟
در حالی که لزوماً بد نیست باور کنید که فرهنگ شما خوب است یا میهن پرست باشید، قوم گرایی اعتقاد به برتری فرهنگ شما است که می تواند با سقوط همراه باشد.
قومگرایی میتواند منجر به نزدیکتر شدن مردم به نحوه زندگی دیگران شود، تقریباً بهگونهای که انگار در حباب فرهنگ خود زندگی میکنند. این می تواند ذهنیت درون گروهی/برون گروهی را تقویت کند.
باور به درستی فرهنگ خود میتواند اطلاعات نادرست را در مورد فرهنگهای دیگر منتشر کند و منجر به پیامدهای منفی شود.
اگر گروهی این باور را داشته باشند که گروه های دیگر نسبت به آنها پست تر هستند، این می تواند منجر به تبعیض گروه ها علیه یکدیگر شود. در مقیاس افراطی، قوم گرایی می تواند به تعصب یا نژادپرستی منجر شود.
حفظ قداست فرهنگ خود ممکن است مانع پیشرفت جامعه شود و از همکاری بین فرهنگ ها جلوگیری کند.
گروههای فرهنگی ممکن است در مواقع ضروری کمتر به یکدیگر کمک کنند و ممکن است فقط به دنبال حفظ افراد گروه خود باشند که آنها را مهمتر میدانند.
به طور خاص، اگر مواد مورد استفاده برای تحقیق با یک فرهنگ در ذهن تولید شود، قومگرایی در پژوهش میتواند پیامدهای منفی داشته باشد.
نمونهای از این زمانی است که ارتش ایالات متحده قبل از جنگ جهانی اول از تستهای ضریب هوشی روی افراد استفاده میکرد که نسبت به ایدههای اطلاعاتی سفیدپوستان آمریکایی تعصب داشت.
به همین دلیل، اروپایی ها نمرات هوش پایین تری داشتند و آمریکایی های آفریقایی تبار در پایین ترین سطح مقیاس IQ قرار داشتند.
این تأثیر منفی بر نگرش سفیدپوستان آمریکایی نسبت به این گروه های دیگر از مردم داشت، به ویژه اینکه آنها به اندازه آنها باهوش نبودند.
وقتی تحقیقات قومگرایی را در نظر نگیرد، این میتواند تبعیضهای موجود را تقویت کند و از داشتن فرصتهای برابر فرهنگهای دیگر جلوگیری کند.
نمونه های قوم گرایی
قوم گرایی در نمونه ها
برخی از معروفترین مطالعات روانشناختی (مانند میلگرام، اش و زیمباردو) فقط از مردان سفیدپوست آمریکایی در نمونههای خود استفاده کردند.
نتیجه گیری از نتایج حاصل شد که نتایج در همه فرهنگ ها یکسان خواهد بود. با این حال، زمانی که این مطالعات بر روی گروه های دیگر از مردم تکرار شد، نتایج متفاوت بود.
از آنجایی که این مطالعات مدتها پیش انجام شدهاند، ممکن است انتظار داشته باشید که تحقیقات روانشناختی اکنون از نظر فرهنگی متنوعتر است.
با این حال، روانشناسی هنوز راه درازی در پیش دارد تا نماینده واقعی همه فرهنگ ها باشد. هنوز یک سوگیری غربی قوی وجود دارد، با یک تحلیل نشان می دهد که 90٪ شرکت کنندگان در تحقیقات از کشورهای غربی هستند که 60٪ از این شرکت کنندگان آمریکایی هستند (Thalmayer et al., 2021).
آنها در ادامه می گویند که تنها حدود 11 درصد از جمعیت جهان در مجلات برتر روانشناسی حضور دارند و 89 درصد از جمعیت مورد غفلت قرار گرفته اند.
وضعیت عجیب
مطالعه کلاسیک Ainsworth درباره وضعیت عجیب (1970) نمونهای از تحقیقات قومگرایانه است. این مطالعه برای ارزیابی انواع دلبستگی نوزادان ایجاد شد – نمونه در این مطالعه از تمام نوزادان آمریکایی استفاده کرد.
بسیاری از محققان تصور کردند که این مطالعه برای نوزادان از فرهنگ های دیگر همان معنایی را دارد که برای کودکان آمریکایی داشت. با این حال، نتایج حاصل از فرهنگ های دیگر بسیار متفاوت بود.
قابل توجه ترین تفاوت های مشاهده شده در نوزادان ژاپنی و آلمانی در مقایسه با نوزادان آمریکایی است.
در حالی که استاندارد ایدهآل آمریکایی برای دلبستگی «دلبستگی ایمن» است، بسیاری از نوزادان ژاپنی رفتارهایی از خود نشان دادند که «دلبستگی مقاوم در برابر ناایمن» در نظر گرفته میشد، در حالی که بسیاری از نوزادان آلمانی چیزی را نشان دادند که «دلبستگی ناایمن-اجتنابکننده» در نظر گرفته میشد.
نتایج متفاوت از سایر فرهنگها بهجای در نظر گرفتن اینکه تفاوتها ناشی از تفاوتهای فرهنگی در نحوه تربیت کودکان است، بهعنوان «غیر طبیعی» ارائه شد و نیاز به توضیح داشت.
این بدان معنا نیست که مادران آلمانی بی احساس تر هستند یا مادران ژاپنی فقط به این دلیل که نوزادان آنها واکنش متفاوتی نسبت به کودکان آمریکایی نشان می دهند، بیش از حد به فرزندان خود می چسبند.
روشهای مورد استفاده در موقعیت عجیب نمونههایی از اخلاق تحمیلی است، به این معنی که فرهنگ را از بیرون مطالعه کنید و در رابطه با استاندارد یک فرهنگ استنباط کنید.
نتایج معتبرتری را می توان از طریق استفاده از یک مطالعه امیکی به معنای مطالعه فرهنگ از درون به دست آورد.
قوم گرایی و تعصب فرهنگی
سوگیری فرهنگی در روانشناسی زمانی است که تحقیق در یک فرهنگ انجام می شود و یافته ها به فرهنگ های دیگر تعمیم داده می شوند یا به عنوان قابل استفاده جهانی پذیرفته می شوند.
تحقیقات Ainsworth از نظر فرهنگی مغرضانه است زیرا استانداردهایی در مورد معنای اتصال ایمن بر اساس یک نمونه آمریکایی تنظیم شده است.
سپس این تئوری به فرهنگهای دیگر تعمیم داده شد، به طوری که آنچه در آمریکا به عنوان رفتار کودکان دلبسته ایمن در نظر گرفته میشد، باید رفتاری باشد که همه کودکان در فرهنگهای دیگر باید رفتار کنند تا دلبستگی ایمن تلقی شوند.
سبک های فرزندپروری و رفتار نوزادان آنها در فرهنگ های خارج از آمریکا غیرعادی تلقی می شود زیرا با هنجارهای آمریکایی همخوانی ندارد، همان چیزی است که تعصب فرهنگی را به قوم گرایی مرتبط می کند.
نمونه دیگری از سوگیری فرهنگی مربوط به طراحی آزمون های استاندارد شده مانند آزمون های هوش است. تستهای هوشی که توسط محققان غربی طراحی شدهاند، این ایده را نشان میدهند که غرب چه چیزی را هوشمندانه میداند.
با این حال، فرهنگهای غربی ممکن است در مقایسه با فرهنگهای دیگر، تصور متفاوتی از آنچه که به عنوان هوش واجد شرایط است داشته باشند.
بنابراین، هنگام استفاده از آزمونهای هوشی طراحیشده غربی در کشورهای غیرغربی، احتمالاً سوگیری در نتایج وجود دارد، زیرا این آزمون چیزی را از معیار تجربیات فرهنگی مختلف اندازهگیری میکند.
این می تواند منجر به قوم گرایی شود، در صورتی که افراد خارج از غرب به طور قابل توجهی در نمرات اطلاعاتی پایین تری کسب کنند، که منجر به این می شود که غرب این تصور غلط را داشته باشد که کشورهای غیر غربی از هوش کمتری برخوردار هستند.
دو نوع سوگیری فرهنگی وجود دارد که می تواند به تحقیقات روانشناختی مربوط شود:
سوگیری آلفا – این زمانی اتفاق می افتد که یک نظریه فرض می کند که گروه های فرهنگی عمیقاً متفاوت هستند. از آنجایی که تفاوت های آنها اغراق آمیز است، هنجارها و ارزش های فرهنگی پژوهشگران برتر از سایر فرهنگ ها تلقی می شود.
سوگیری بتا – این زمانی اتفاق میافتد که تفاوتهای فرهنگی واقعی نادیده گرفته یا به حداقل برسد. فرض بر این است که همه مردم یکسان هستند و در نتیجه تحقیقاتی انجام می شود که به طور جهانی برای همه فرهنگ ها اعمال می شود.
روانشناسی میان فرهنگی چیست؟
روانشناسی میان فرهنگی شاخه ای از روانشناسی است که چگونگی تأثیر عوامل فرهنگی بر رفتار انسان را بررسی می کند.
هدف این است که به رفتارهای جهانی و منحصر به فرد نگاه کنیم تا راه هایی را که فرهنگ بر رفتار، روابط، آموزش و غیره تأثیر می گذارد، مشخص کنیم.
پس از تمرکز بر تحقیقات آمریکای شمالی و اروپا برای سالها، محققان غربی شروع به این پرسش کردند که آیا بسیاری از مشاهدات و ایدههایی که جهانی در نظر گرفته میشدند، واقعاً برای فرهنگهای دیگر خارج از نمونه مورد مطالعه اعمال میشوند یا خیر.
بسیاری از روانشناسان بین فرهنگی دریافته اند که بسیاری از مشاهدات در مورد افکار و رفتار انسان ممکن است فقط به گروه های خاصی تعمیم یابد.
یک رویکرد امیک، که به درون فرهنگ ها نگاه می کند تا رفتارهای خاص آن فرهنگ را شناسایی کند، معمولاً مناسب ترین رویکرد برای مطالعه بین فرهنگی است.
با رویکرد امیک، محققان می توانند خود را به طور کامل در یک فرهنگ غوطه ور کنند و درک عمیقی از اقدامات و ارزش های خود ایجاد کنند.
از این رو، آنها می توانند رویه های تحقیقاتی را توسعه دهند و یافته ها را با در نظر گرفتن آن فرهنگ تفسیر کنند. این روشها در فرهنگهای دیگر که ممکن است نتایج نامعتبری داشته باشند، استفاده نمیشوند.
چه موضوعاتی را می توان در روانشناسی میان فرهنگی مطالعه کرد؟
روانشناسی میان فرهنگی می تواند موضوعات بسیاری را بررسی کند، مانند:
رشد کودک – آیا شیوههای فرهنگی منحصربهفرد بر رشد تأثیر میگذارند.
احساسات – آیا همه مردم احساسات را یکسان تجربه می کنند؟ آیا بیان احساسی جهانی است؟
زبان – آیا فراگیری زبان و توسعه آن بین فرهنگ ها مشابه است یا متفاوت؟
روابط – تفاوتها در خانواده، روابط عاشقانه و دوستیهایی که تحت تأثیر فرهنگ هستند.
شخصیت – درجهای که ممکن است جنبههای شخصیت تحت تأثیر تأثیرات فرهنگی قرار گیرند یا با آنها مرتبط شوند.
رفتار اجتماعی – درک اینکه چگونه هنجارها و انتظارات فرهنگی بر رفتار اجتماعی تأثیر می گذارد.
مزایای روانشناسی میان فرهنگی چیست؟
با درک آنچه که میتوانست سوگیری فرهنگی باشد، محققان درک خود را از تأثیر فرهنگ، تفاوتهای فرهنگی و رفتارهای خاص فرهنگ افزایش دادهاند.
برای مثال، در مورد تشخیص بیماری روانی، این فوایدی داشته است. پیش از این، برخی از رفتارهای خاص فرهنگ اغلب به اشتباه به عنوان علامت یک اختلال تشخیص داده می شدند.
شمارههای اخیر کتابچه راهنمای تشخیصی و آماری (DSM) اکنون فهرستی از رفتارهای فرهنگ خاص را شامل میشود که به تشخیص دقیق مسائل مربوط به سلامت روان کمک میکند.
محققان مدرن اکنون می توانند بسیار بیشتر از آنچه در گذشته انجام می دادند سفر کنند. آنها می توانند با مردم از سراسر جهان ارتباط برقرار کنند و همچنین می توانند گفتگوها و کنفرانس هایی را برگزار کنند که در آن محققان از فرهنگ های مختلف می توانند برای بحث درباره ایده ها گرد هم آیند.
این ممکن است به این معنی باشد که اکنون باید سوگیری فرهنگی کمتری وجود داشته باشد، زیرا محققان از سایر فرهنگها قادر به صحبت کردن میتوانند به رشد درک و پذیرش تفاوتها کمک کنند.
محققان همچنین میتوانند از ورودیهای افراد از فرهنگهای مختلف برای بحث در مورد هرگونه نقص بالقوه روششناسی که میتواند منجر به سوگیری فرهنگی شود، استفاده کنند.
قوم گرایی در مقابل نسبی گرایی فرهنگی
قومگرایی نسبیتگرایی فرهنگی اعتقاد به اینکه گروه فرهنگی یا قومی خود برتر از دیگران است. این اصل که همه فرهنگها باید بر اساس معیارهای خود درک و ارزیابی شوند، نه اینکه بر اساس معیارهای فرهنگ دیگر قضاوت شوند. فرهنگهای دیگر را پستتر یا کماهمیتتر میبیند. به تنوع فرهنگهای دیگر احترام میگذارد و از آنها قدردانی میکند. از معیارها و ارزشهای فرهنگ خود برای قضاوت در مورد دیگران استفاده میکند. تشخیص میدهد که هر فرهنگ معیارها و ارزشهای منحصربهفرد خود را دارد که باید درک و مورد احترام قرار گیرند. تمایلی به یادگیری در مورد فرهنگهای دیگر به دلیل درک آنها ندارند. به عنوان پست تر. برای یادگیری و درک فرهنگ های دیگر باز است. می تواند منجر به تعصب، تبعیض و درگیری بین گروه های فرهنگی مختلف شود. درک و درک فرهنگ های مختلف را ترویج می کند و می تواند تعارض بین آنها را کاهش دهد.
قومگرایی و نسبیگرایی فرهنگی دو روشی هستند که از طریق آنها فرهنگی را ارزیابی میکنیم که متعلق به ما نیست.
در حالی که قومگرایی به این معنی است که ممکن است کسی فرهنگهای دیگر را بر اساس معیارهای فرهنگ خود قضاوت کند، نسبیتگرایی فرهنگی این مفهوم است که یک فرهنگ را باید بر اساس شرایط خاص خود، بدون قضاوت در برابر معیارهای فرهنگ دیگر درک کرد.
کسی که قوم گرا است ممکن است معتقد باشد که فرهنگ آنها «درست» و «عادی» است، اما کسی که نسبیت گرایی فرهنگی را پذیرفته است میداند که یک فرهنگ بهتر از فرهنگ دیگر نیست.
نمونهای از قومگرایی این است که معتقد باشید لباس سنتی فرهنگی غیر از فرهنگ شما «عجیب» یا «نادرست» است. در مقابل، نسبیتگرایی فرهنگی این را میپذیرد که فرهنگهای مختلف لباس مخصوص به خود را دارند و در مورد آن قضاوت منفی نمیکنند. لباس یک نفر حتی اگر با چیزی که برای او عادی است متفاوت باشد.
در تحقیق، نسبیت گرایی فرهنگی ایدئولوژی است که آنچه در پژوهش قابل مشاهده است ممکن است فقط از منظر فرهنگ مشاهده شده معنا داشته باشد و نمی تواند در فرهنگ های مختلف اعمال شود.
با مطالعه فرهنگ با استفاده از رویکرد امیک می توان از قوم گرایی اجتناب کرد یا کاهش داد. هدف این رویکرد مشاهده تفاوت های فرهنگی در زمینه مربوطه و استفاده از مفاهیم یا استانداردهای آن فرهنگ است.
مطالعات قوم گرایی ذاتاً بی اعتبار نیستند و نباید از آنها چشم پوشی کرد. درعوض، محققان باید مطمئن شوند که به این نکته اشاره میکنند که تحقیقات آنها ممکن است فقط برای نمونهای که مطالعه کردهاند به کار گرفته شود و کاربرد آن در فرهنگهای دیگر مشکوک است.