حافظه معنایی در روانشناسی

حافظه معنایی نوعی از حافظه بلندمدت است که دانش کلی، مفاهیم، حقایق و معانی کلمات را ذخیره می کند و امکان درک و درک زبان و همچنین بازیابی دانش عمومی درباره جهان را فراهم می کند.

حافظه معنایی یک دسته حافظه بلندمدت است که شامل یادآوری ایده ها، مفاهیم و حقایق است که معمولاً به عنوان دانش عمومی در نظر گرفته می شود. نمونه هایی از حافظه معنایی شامل اطلاعات واقعی مانند دستور زبان و جبر است.

حافظه معنایی با حافظه اپیزودیک تفاوت دارد در حالی که حافظه معنایی شامل دانش عمومی است، حافظه اپیزودیک شامل تجربیات زندگی شخصی است.

بحث های زیادی در مورد مناطق مغز در کار در عملکردهای حافظه معنایی وجود دارد.

در حالی که یک شبکه معنایی به صورت گرافیکی روابط بین مفاهیم مختلف را نشان می دهد، اشباع معنایی به پدیده ای اشاره دارد که در آن تکرار منجر به از دست دادن موقت معنا می شود.

 

حافظه معنایی نوعی حافظه اعلامی بلندمدت است که به حقایق، مفاهیم و ایده‌هایی اشاره دارد که در طول زندگی خود جمع‌آوری کرده‌ایم (Squire, 1992).

حافظه معنایی عموماً موضوعاتی را در بر می گیرد که به طور گسترده به عنوان دانش مشترک تعبیر می شوند، که نه منحصراً و نه بلافاصله از تجربه شخصی استخراج می شوند (مک ری و جونز، 2013).

اشتراک در Simply Psychology!

اکنون ثبت نام کنید تا بهترین های Simply Psychology را مستقیماً در صندوق پستی خود دریافت کنید.

نمونه هایی از حافظه معنایی

با یادآوری اینکه واشنگتن دی سی پایتخت ایالات متحده است و واشنگتن یک ایالت است.

با یادآوری اینکه آوریل 1564 تاریخی است که شکسپیر در آن متولد شد.

یادآوری نوع غذایی که مردم مصر باستان می خوردند.

دانستن اینکه فیل و زرافه هر دو پستاندار هستند.

تاریخچه و پیشینه

مفهوم حافظه معنایی اولین بار در سال 1972 توسط دبلیو دونالدسون و اندل تولوینگ ارائه شد. تولوینگ عمدتاً تحت تأثیر تلاش‌های Scheer و Reiff (1959) برای تمایز بین دو شکل اولیه حافظه بلندمدت، تلاش کرد تا حافظه اپیزودیک را از آنچه بعداً حافظه معنایی نامید متمایز کند.

تولوینگ (1972، ص 386)، در کتاب «حافظه اپیزودیک و معنایی»، از کلمه معنایی برای توصیف سیستمی از حافظه استفاده می‌کند که شامل «کلمات و نمادهای کلامی، معانی آنها، و مراجع، روابط بین آنها و قوانین، فرمول ها یا الگوریتم هایی برای تأثیرگذاری بر آنها.»

تولوینگ (1984) حافظه معنایی و حافظه اپیزودیک را بر اساس نحوه عملکرد، نوع اطلاعاتی که پردازش می‌کنند و کاربرد آن‌ها در کلمه واقعی و آزمایشگاه حافظه متمایز کرد.

آنچه تحقیقات نشان می دهد

از زمان پیشنهاد تولوینگ، آزمایش‌ها و آزمایش‌های زیادی برای اطمینان از صحت فرضیه او انجام شده است.

به عنوان مثال، مطالعه ای در سال 1981 توسط جاکوبی و دالاس با استفاده از 247 دانشجوی کارشناسی به عنوان آزمودنی انجام شد. این آزمایش شامل دو مرحله با شناسایی ادراکی و شناسایی اپیزودیک بود.

جاکوبی و دالاس از روش تفکیک تجربی استفاده کردند و نتایج مطالعه تمایز آشکاری را در عملکرد بین وظایف معنایی و اپیزودیک نشان داد و در نتیجه از فرضیه تولوینگ حمایت کرد.

توسعه تصویربرداری رزونانس مغناطیسی عملکردی و توموگرافی گسیل پوزیترون، کاوش فرضیه‌های مختلف مرتبط با سازمان‌دهی کار عصبی حافظه معنایی را امکان‌پذیر کرده است (ایلینگ، کریسیکو و تامپسون-شیل، 2013).

به عنوان مثال، این روش‌های تصویربرداری عصبی می‌توانند فعالیت مغزی افرادی را که درگیر کارهای شناختی مختلف هستند، از تطبیق تصاویر گرفته تا نام‌گذاری اشیا، آشکار کند.

این تحولات جدید حاکی از آن است که حافظه معنایی شامل چندین سیستم مختلف تشریحی و عملکردی است و هیچ منطقه خاصی در مغز نقش ممتازی در بازیابی یا نمایش دانش معنایی ندارد.

 

 

علاوه بر این، مطالعات تصویربرداری عصبی نشان می دهد که حافظه معنایی را می توان به انواع اطلاعات بصری مانند حرکت، فرم، اندازه و رنگ طبقه بندی کرد.

به عنوان مثال، تامسون-شیل (2003) فرض کرده است که دانش حرکت و اندازه به ترتیب توسط قشر تمپورال جانبی چپ و قشر جداری بازیابی می‌شود، در حالی که دانش فرم و رنگ توسط قشر تمپورال دو طرفه یا قشر شکمی چپ بازیابی می‌شود. .

علاوه بر این، به نظر می‌رسد شبکه‌های قشر پیش حرکتی، قشر جداری، و قشر زمانی شکمی و جانبی، بازنمایی‌های معنایی را تشکیل می‌دهند که بر اساس طبقه‌بندی و ویژگی توزیع و سازمان‌دهی شده‌اند.

با این حال، این احتمال را رد نمی کند که دانش مفهومی غیر ادراکی ممکن است در زیر نواحی قدامی قشر گیجگاهی نمایش داده شود.

در حالی که بازیابی واژگانی ممکن است به نواحی زبان پسین گره خورده باشد، پردازش معنایی در شبکه تمپوروپاریتال ممکن است به لوب گیجگاهی قدامی ملحق شود.

اپیزودیک در مقابل حافظه معنایی

حافظه معنایی بر واقعیت ها، ایده ها و مفاهیم متمرکز است. از سوی دیگر، حافظه اپیزودیک به یادآوری تجربیات خاص و ذهنی زندگی اشاره دارد.

در حالی که حافظه معنایی شامل اطلاعاتی است که عموماً از تجربیات یا احساسات شخصی حذف شده اند، حافظه اپیزودیک با تجربیات بیوگرافی خاص یک فرد مشخص می شود.

از این رو، دومی شامل رویدادهای واقعی است که در لحظات خاصی از زندگی فرد رخ داده است.

حافظه معنایی حافظه اپیزودیک دانش عمومی تجربیات شخصی حقایق، مفاهیم، معانی رویدادها و اپیزودهای خاص عینی و غیرشخصی موضوعی و شخصی به زمان یا مکان خاصی وابسته نیست جزئیات زمانی و متنی به اشتراک گذاشته شده و مشترک بین افراد منحصر به فرد برای تجارب یک فرد منحصر به فرد برای فراموشی تجارب فردی استفاده می شود. سنگ معدن حساس به تنزل یا فراموشی مثالها: شناخت پایتخت یک کشور، درک مفاهیم ریاضی مثالها: یادآوری یک جشن تولد خاص، یادآوری یک سفر تعطیلات

حافظه معنایی به دانش و حقایق کلی اشاره دارد، در حالی که حافظه اپیزودیک شامل تجربیات شخصی و رویدادهای خاص مرتبط با زمان و مکان خاص است.

شبکه معنایی

شبکه معنایی یک نمایش گرافیکی مبتنی بر شناخت دانش است که روابط بین مفاهیم مختلف در یک شبکه را نشان می دهد (سووا، 1987). یک سلسله مراتب طبقه بندی ممکن است سازماندهی قوس ها و گره های شبکه معنایی را ترتیب دهد.

گره نمادی است که یک کلمه، ویژگی یا مفهوم خاص را نشان می دهد، در حالی که کمان نمادی است که مخفف یک رابطه دو مکان بین گره ها است (Arbib، 2002). بر خلاف شبکه های عصبی، شبکه های معنایی بعید است از نمایش های توزیع شده برای مفاهیم استفاده کنند.

یک شبکه معنایی می تواند یک گراف جهت دار یا غیر جهت دار باشد (سووا، 1987). در حالی که رئوس آن مفاهیم را نشان می دهد، یال ها نشان دهنده روابط معنایی بین مفاهیم هستند.

این لبه ها زمینه های معنایی مختلف را به هم متصل یا نگاشت می کنند. مدل‌های درک و گفتمان منطقی و هوش مصنوعی اغلب شبکه‌های معنایی را به تصویر می‌کشند (Barr & Feigenbaum 1982).

علاوه بر این، گسترش فعال‌سازی همواره پردازش شبکه معنایی را مشخص می‌کند (آربیب، 2002). فعال سازی گسترده عملی است که به موجب آن فعال شدن یک گره منجر به فعال شدن گره های دیگر از طریق پیوندهای به هم پیوسته آنها می شود (کالینز و کویلیان، 1972).

برخی از برنامه‌های پردازش زبان طبیعی، مانند ابهام‌زدایی معنایی کلمه و تجزیه معنایی، از شبکه‌های معنایی استفاده می‌کنند (Hoifung & Domingos، 2009؛ Sussna، 1993).

اشباع معنایی

اشباع معنایی به موقعیتی اشاره دارد که در آن تکرار یا ارزیابی گسترده یک عبارت یا کلمه منجر به از دست دادن موقت معنای آن برای کسی می شود که آن کلمه یا عبارت را بی معنی می بیند (داس، 2014).

 

اشباع معنایی اولین بار به عنوان یک اصطلاح در سال 1962 توسط لئون جیمز جاکوبوویتس معرفی شد، که نشان داد چگونه تمرینات شناختی مختلف می توانند از طریق چندین آزمایش باعث اشباع معنایی شوند.

به گفته جاکوبوویتس (1962)، تکرار کلامی در قشر مغز یک الگوی عصبی را ایجاد می کند که با معنای کلمه مطابقت دارد. تکرار سریع، که شلیک مکرر فعال سازی عصبی مرکزی و فعالیت حسی-حرکتی محیطی را امکان پذیر می کند، منجر به مهار واکنشی می شود که شدت فعالیت ها را با هر تکرار کاهش می دهد.

نمونه هایی از اشباع معنایی شامل موارد زیر است:

تکرار کلمات به صورت شفاهی و سپس گروه بندی آنها به ایده ها

ارقام رتبه بندی که به طور مکرر در مدت زمان کوتاهی نشان داده می شوند

تکرار مجموعه ای از اعداد با صدای بلند و اضافه کردن آنها به زودی پس از آن

علاوه بر این، اشباع معنایی از طریق استفاده از فعالیت های شناختی خاص برای تغییر رفتار از طریق حساسیت زدایی سیستمیک در درمان فوبیا ادغام شده است (Jakobovits, 1966). علاوه بر این، استفاده از تکرار برای القای اشباع معنایی برای پرداختن به احساسات منفی مرتبط با گفتار برای کاهش اضطراب گفتار شناخته شده است.

علاوه بر این، تحقیقات ارزش بالقوه اشباع معنایی را به عنوان ابزاری برای درک بهتر یادگیری کلمات، خواندن مؤثر و چندزبانگی نشان داده است (فیشمن، 2014؛ تیان و هوبر، 2010).

مناطق مغز مرتبط با حافظه معنایی

عصب‌شناسی پشت حافظه معنایی مدت‌ها موضوع بحث بوده است. بسیاری از پزشکان و محققان معتقدند که سیستم‌های مغزی که حافظه معنایی را ذخیره می‌کنند، همان سیستم‌هایی هستند که حافظه اپیزودیک را ذخیره می‌کنند (ورقا خادم، 1997).

بر اساس این دیدگاه، تشکیل هیپوکامپ و لوب های گیجگاهی داخلی نقش حیاتی در ذخیره سازی حافظه معنایی دارند. این گزاره بر این باور است که در حالی که شکل گیری هیپوکامپ با رمزگذاری خاطرات امکان تشکیل خاطرات را فراهم می کند، قشر مغز حافظه های رمزگذاری شده را ذخیره می کند.

این فرضیه علاوه بر این نشان می‌دهد که از آنجایی که تشکیل هیپوکامپ فقط شامل هیپوکامپ نیست، بلکه شامل قشر آنتورینال و قشر پریرینال نیز می‌شود که قشر پارا هیپوکامپ را تشکیل می‌دهند، رمزگذاری اطلاعات ممکن است از نظر فیزیولوژیکی خارج از خود هیپوکامپ باشد.

پشتیبانی از این نظریه ناشی از مطالعه‌ای بر روی بیماران فراموشی است که علیرغم آسیب به هیپوکامپ خود، توانستند حافظه معنایی دست نخورده را نشان دهند. قشر پارا هیپوکامپ این افراد در امان مانده بود.

با این حال، بر خلاف دیدگاه فوق، برخی از محققان معتقدند که حافظه معنایی در نئوکورتکس زمانی قرار دارد، در حالی که برخی دیگر معتقدند که در تمام مناطق مغز توزیع شده است (ورقا خادم، 1997) (بایندر و دسای، 2011).

به عنوان مثال، گروه دوم معتقد است که حافظه یک سگ ممکن است از قشر بینایی و قشر شنوایی ناشی شود. در حالی که ممکن است پارس سگ در مورد دوم ثبت شده باشد، ویژگی های بصری سگ ممکن است وارد مورد اول شده باشد.