برانگیختگی به معنای سطح کلی هوشیاری، بیداری یا فعال شدن بدن و ذهن فرد است. این مفهوم از نظرفیزیولوژیکی به حالت فعال شدن دستگاه عصبی اشاره دارد، به طوری که فرد در حالت آمادگی و پاسخدهی به محیط قرار میگیرد.
برانگیختگی میتواند از طریق عوامل داخلی (مانند احساسات و هیجانات) و خارجی (مانند رویدادهای محیطی) افزایش یا کاهش یابد.
برانگیختگی به عنوان یک پیوستار در نظر گرفته میشود که در یک طرف آن کسالت و در طرف دیگر آن اضطراب قرار دارد. وقتی سطح برانگیختگی فرد خیلی پایین است، او دچار کسالت، بیحوصلگی و کاهش انگیزه میشود. از سوی دیگر، وقتی برانگیختگی بیش از حد است، فرد دچار اضطراب و استرس میشود. در ادامه به بررسی جامع این مفهوم خواهیم پرداخت و خواهیم گفت که چگونه سطح بهینه برانگیختگی خود را شناسایی کنید.
تاریخچه نظریه برانگیختگی انگیزش
نظریه برانگیختگی انگیزش در روانشناسی نخستین بار در سال 1938 توسط هنری موری مطرح شد که بر پایه نیازهای انسانی برای موفقیت، قدرت و وابستگی بود.
موری معتقد بود که این نیازها از تمایل افراد برای کاهش سطح برانگیختگی ناشی میشوند. بعدها، رابرت زایونک (1965) و جان اتکینسون (1957) نظریه را توسعه دادند.
زایونک با ارائه ایده “برانگیختگی بهینه” بیان کرد که افراد به دنبال رسیدن به سطح خاصی از تحریک برای انجام وظایف به بهترین نحو هستند. در همین راستا، اتکینسون تاکید کرد که افراد دارای “آستانههای برانگیختگی” متفاوتی هستند؛ برخی به تحریک بیشتری برای دستیابی به عملکرد بهینه نیاز دارند، در حالی که دیگران ممکن است با سطوح پایینتری از برانگیختگی به بهترین عملکرد دست یابند.
این تفاوتها در نیازهای برانگیختگی، نقش مهمی در درک انگیزهها و رفتارهای انسانی ایفا میکنند و نشاندهنده این است که هر فرد بر اساس نیازهای شخصی و سطح بهینه برانگیختگی خود، به دنبال تعادل بین تحریک و آرامش است.
نظریههای مرتبط با برانگیختگی
نظریه کاهش درایو که توسط کلارک هال مطرح شد، بیان میکند که رفتار انسان از نیازهای فیزیولوژیکی مانند گرسنگی و تشنگی سرچشمه میگیرد.
این نیازها باعث ایجاد تنش در فرد میشوند و انگیزه اصلی افراد، کاهش این تنش و بازگرداندن تعادل است.
به عنوان مثال، فردی که گرسنه است برای خوردن غذا و کاهش این احساس تلاش میکند. با این حال، این نظریه محدودیتهایی دارد؛ از جمله اینکه توضیح نمیدهد چرا افراد در فعالیتهایی شرکت میکنند که نیازهای فیزیولوژیکی را کاهش نمیدهند، مانند ورزشهای خطرناک یا کاوش.
در مقابل، نظریه برانگیختگی بهینه مطرح میکند که افراد به دنبال حفظ سطحی از برانگیختگی هستند که بهترین عملکرد را برایشان فراهم میکند.
بر اساس رابطه U معکوس، عملکرد افراد با افزایش برانگیختگی بهبود مییابد تا به نقطهای بهینه برسد و پس از آن کاهش مییابد.
این امر در فعالیتهای روزمره مانند تعاملات اجتماعی مشهود است؛ برخی افراد با تحریک بیشتر (مثلاً مهمانی) و برخی با تحریک کمتر (مثلاً مطالعه) بهترین عملکرد را دارند.
تفاوتهای فردی در آستانه برانگیختگی نیز نقش مهمی دارند، به طوری که برخی افراد برای حفظ برانگیختگی به فعالیتهای هیجانانگیزتر نیاز دارند، در حالی که دیگران ممکن است از فعالیتهای آرامتر لذت ببرند.
کاربردهای نظریه برانگیختگی
نظریه برانگیختگی کاربردهای متعددی در درک انگیزهها و رفتارهای انسان دارد. در زمینه اجتماعی شدن، این نظریه توضیح میدهد که چرا افراد به دنبال تجربیات اجتماعی مختلف هستند.
برخی افراد برای دستیابی به سطح بهینه برانگیختگی به فعالیتهایی مانند شرکت در مراسمهای فرهنگی یا ملاقات با دوستان روی میآورند، زیرا این تعاملات باعث حفظ انگیزه و هوشیاری آنها میشود.
در مقابل، افرادی که به سرعت از برانگیختگی بیش از حد خسته میشوند، به فعالیتهای اجتماعی کمتحرکتر مانند گپ زدن در یک کافه با یک یا دو دوست تمایل دارند.
در حوزه گرسنگی، برانگیختگی میتواند بر میزان انگیزه برای یافتن غذا تأثیر بگذارد. برخی افراد وقتی گرسنه میشوند، برانگیختگی آنها افزایش یافته و باعث میشود سریعاً برای غذا خوردن اقدام کنند. اما برخی دیگر ممکن است حتی با وجود گرسنگی، به دلیل تمرکز بالا بر روی یک کار، این نیاز را نادیده بگیرند.
تفاوتهای فردی در برانگیختگی نیز از جمله عوامل مهمی است که نشان میدهد هر فرد برای رسیدن به سطح بهینه، به میزان متفاوتی از تحریک نیاز دارد.
بهعنوان مثال، کسانی که به شدت جویای هیجان هستند، ممکن است به ورزشهای خطرناک مثل بانجی جامپینگ علاقهمند باشند، در حالی که افراد با برانگیختگی پایینتر ممکن است فعالیتهایی مانند باغبانی یا پازل حل کردن را ترجیح دهند.
این تفاوتها در سطح نیاز به تحریک، به خوبی نشان میدهد که رفتارها و انگیزهها تا چه حد میتوانند متنوع باشند.
چگونه سطح بهینه برانگیختگی خود را شناسایی کنیم؟
برای درک و شناسایی سطح بهینه برانگیختگی خود، میتوانید از طریق مشاهده رفتارها و واکنشهای جسمی و روانیتان در موقعیتهای مختلف به این موضوع پی ببرید.
به عنوان مثال، وقتی با فعالیتی روبهرو میشوید، به احساسات خود توجه کنید؛ آیا احساس بیحوصلگی و کسالت میکنید یا دچار اضطراب و استرس میشوید؟
اگر در شرایطی آرامش و تمرکز بیشتری دارید و کارها را با بهرهوری بالاتری انجام میدهید، احتمالاً به سطح بهینه برانگیختگی نزدیک شدهاید.
برخی از راههای عملی برای شناسایی این سطح شامل خودآگاهی، استفاده از تکنیکهای آرامسازی مانند مدیتیشن، و ارزیابی تاثیر فعالیتهای روزمره بر میزان انرژی و انگیزه شماست.
همچنین، توجه به علائمی مانند افزایش یا کاهش ضربان قلب، تمرکز، و کیفیت تصمیمگیری میتواند نشاندهنده سطح برانگیختگی شما باشد.
با این آگاهی، میتوانید فعالیتها یا محیطهایی را انتخاب کنید که سطح مناسب برانگیختگی را برای شما فراهم میکنند و به این ترتیب تعادل بهتری در زندگی خود به دست آورید.
نتیجه گیری
نظریه برانگیختگی انگیزش نه تنها به ما در درک چگونگی تأثیر تحریک فیزیولوژیکی بر رفتارهایمان کمک میکند، بلکه ابزاری قدرتمند برای بهبود عملکرد روزمره و تنظیم انگیزهها در موقعیتهای مختلف زندگی است.
آگاهی از سطح بهینه برانگیختگی میتواند به افراد کمک کند تا محیطها و فعالیتهایی را انتخاب کنند که تعادل مناسبی بین کسالت و اضطراب فراهم کنند، و در نتیجه بهرهوری و رضایت شخصی خود را افزایش دهند. چه در محیط کاری، اجتماعی یا شخصی، درک این نظریه میتواند به افراد کمک کند تا تصمیمات بهتری برای مدیریت استرس و تقویت انگیزههای خود بگیرند و به سمت زندگی متعادلتر و پربارتر حرکت کنند.