نظریه پردازش اطلاعات در روانشناسی

در قلب روانشناسی شناختی، ایده پردازش اطلاعات وجود دارد.

روان‌شناسی شناختی، فرد را پردازشگر اطلاعات می‌بیند، دقیقاً به همان روشی که رایانه اطلاعات را دریافت می‌کند و برنامه‌ای را برای تولید خروجی دنبال می‌کند.

مفروضات اساسی

رویکرد پردازش اطلاعات بر چندین فرض استوار است، از جمله:

اطلاعاتی که توسط محیط در دسترس قرار می گیرد توسط مجموعه ای از سیستم های پردازش (مانند توجه، ادراک، حافظه کوتاه مدت) پردازش می شود.

این سیستم ها پردازش اطلاعات را به روش های سیستماتیک تغییر می دهند.

هدف این تحقیق مشخص کردن فرآیندها و ساختارهایی است که زیربنای عملکرد شناختی هستند.

پردازش اطلاعات در انسان شبیه کامپیوترهاست.

قیاس کامپیوتر-ذهن

 

توسعه کامپیوتر در دهه های 1950 و 1960 تأثیر مهمی بر روانشناسی داشت. این تا حدودی مسئول تبدیل شدن رویکرد شناختی به رویکرد غالب در روانشناسی مدرن (برگرفتن از رفتارگرایی) بود.

رایانه به روانشناسان شناختی استعاره یا تشبیهی می دهد که می توانند پردازش ذهنی انسان را با آن مقایسه کنند.

استفاده از رایانه به عنوان ابزاری برای تفکر در مورد چگونگی مدیریت اطلاعات توسط ذهن انسان به عنوان قیاس رایانه شناخته می شود.

اساسا، یک کامپیوتر اطلاعات را کد می کند (یعنی تغییر می دهد)، اطلاعات را ذخیره می کند، از اطلاعات استفاده می کند و یک خروجی تولید می کند (اطلاعات را بازیابی می کند).

ایده پردازش اطلاعات توسط روانشناسان شناختی به عنوان مدلی از نحوه عملکرد تفکر انسان پذیرفته شد.

به عنوان مثال، چشم اطلاعات بصری را دریافت می کند و اطلاعات را در فعالیت عصبی الکتریکی کدگذاری می کند، که به مغز بازگردانده می شود، جایی که “ذخیره” و “کد” می شود. این اطلاعات می تواند توسط سایر قسمت های مغز مربوط به فعالیت های ذهنی مانند حافظه، ادراک و توجه مورد استفاده قرار گیرد. خروجی (به عنوان مثال، رفتار) ممکن است، برای مثال، خواندن آنچه می توانید در یک صفحه چاپ شده ببینید.

از این رو، رویکرد پردازش اطلاعات، تفکر را به عنوان محیطی که ورودی داده‌ها را ارائه می‌کند، مشخص می‌کند که سپس توسط حواس ما تغییر شکل می‌دهد. اطلاعات را می توان با استفاده از “برنامه های ذهنی” ذخیره، بازیابی و تبدیل کرد که نتایج آن پاسخ های رفتاری است.

روانشناسی شناختی با بسیاری از رویکردها و زمینه های مطالعاتی دیگر برای تولید، به عنوان مثال، نظریه یادگیری اجتماعی، عصب روانشناسی شناختی و هوش مصنوعی (AI) تحت تأثیر قرار گرفته و با آنها ادغام شده است.

مدل پردازش اطلاعات حافظه

 

هنگامی که به طور انتخابی به یک فعالیت می پردازیم، تمایل داریم که سایر تحریکات را نادیده بگیریم. با این حال، توجه ما ممکن است با چیز دیگری منحرف شود، مانند زنگ تلفن یا کسی که در مکالمه اش از نام ما استفاده می کند.

روانشناسان به این علاقه دارند که چه چیزی باعث می شود به یک چیز توجه کنیم تا چیز دیگر (توجه انتخابی)، چرا گاهی توجه خود را به چیزی که قبلاً بدون مراقبت بوده است تغییر می دهیم و به چند چیز می توانیم همزمان توجه کنیم. زمان (ظرفیت توجه).

یکی از راه‌های مفهوم‌سازی توجه این است که انسان‌ها را پردازشگر اطلاعات بدانیم که فقط می‌توانند مقدار محدودی از اطلاعات را در یک زمان بدون بارگذاری بیش از حد پردازش کنند.

برودبنت  در دهه 1950 مدلی از مغز را به عنوان یک سیستم پردازش اطلاعات با ظرفیت محدود که از طریق آن ورودی های خارجی منتقل می شود، اتخاذ کرد.

 

مدل پردازش اطلاعات حافظه شامل یک سری مراحل یا جعبه هایی است که مراحل پردازش را نشان می دهد.

فرآیندهای ورودی به تجزیه و تحلیل محرک ها مربوط می شود.

فرآیندهای ذخیره‌سازی هر چیزی را که برای محرک‌ها در داخل مغز اتفاق می‌افتد پوشش می‌دهد و می‌تواند شامل کدگذاری و دستکاری محرک‌ها باشد.

فرآیندهای خروجی مسئول تهیه پاسخ مناسب به یک محرک هستند.

ارزیابی بحرانی

تعدادی مدل توجه در چارچوب پردازش اطلاعات پیشنهاد شده است،با این حال، هنگام مطالعه این مدل‌ها و به طور کلی رویکرد پردازش اطلاعات، تعدادی نکات ارزیابی وجود دارد. این شامل:

  1. مدل‌های پردازش اطلاعات، پردازش سریال ورودی‌های محرک را فرض می‌کنند.

پردازش سریال به طور مؤثر به این معنی است که یک فرآیند باید قبل از شروع بعدی تکمیل شود.

پردازش موازی فرض می‌کند که برخی یا همه فرآیندهای درگیر در یک کار(های) شناختی به طور همزمان انجام می‌شوند.

شواهدی از آزمایش‌های دو وظیفه‌ای وجود دارد که پردازش موازی امکان‌پذیر است. تعیین اینکه آیا یک کار خاص به صورت سریالی یا موازی پردازش می شود دشوار است زیرا احتمالاً (الف) به فرآیندهای مورد نیاز برای حل یک کار و (ب) میزان تمرین روی یک کار بستگی دارد.

پردازش موازی احتمالاً زمانی که فردی مهارت بالایی دارد، بیشتر است. به عنوان مثال، یک تایپیست ماهر چندین حرف را پیشاپیش فکر می کند، در حالی که یک مبتدی فقط روی یک حرف در یک زمان تمرکز می کند.

  1. قیاس بین شناخت انسان و عملکرد رایانه که توسط رویکرد پردازش اطلاعات اتخاذ شده محدود است.

رایانه‌ها را می‌توان به‌عنوان سیستم‌های پردازش اطلاعات در نظر گرفت تا جایی که:

ترکیب اطلاعات ارائه شده با اطلاعات ذخیره شده برای ارائه راه حل برای انواع مشکلات، و

اکثر رایانه ها دارای یک پردازنده مرکزی با ظرفیت محدود هستند و معمولاً فرض می شود که محدودیت های ظرفیت بر سیستم توجه انسان تأثیر می گذارد.

ولی مغز انسان ظرفیت پردازش موازی گسترده را دارد و کامپیوترها اغلب به پردازش سریال متکی هستند.

انسان ها در شناخت خود تحت تأثیر تعدادی از عوامل هیجانی و انگیزشی متضاد قرار می گیرند.

  1. شواهد تئوری‌ها/مدل‌های توجه که تحت رویکرد پردازش اطلاعات قرار می‌گیرند، عمدتاً مبتنی بر آزمایش‌ها تحت شرایط علمی و کنترل‌شده است.

اکثر مطالعات آزمایشگاهی مصنوعی هستند و می توان گفت فاقد اعتبار زیست محیطی هستند.

در زندگی روزمره، فرآیندهای شناختی اغلب با یک هدف مرتبط هستند (به عنوان مثال، شما در کلاس به دلیل موفقیت در امتحان توجه می کنید)، در حالی که در آزمایشگاه، آزمایش ها جدا از سایر عوامل شناختی و انگیزشی انجام می شود.

اگرچه تفسیر این آزمایشات آزمایشگاهی آسان است، اما داده ها ممکن است برای دنیای واقعی خارج از آزمایشگاه اعمال نشوند. رویکردهای معتبر اکولوژیکی جدیدتری برای شناخت ارائه شده است (به عنوان مثال، چرخه ادراکی، نایسر، 1976).

توجه تا حد زیادی جدا از سایر فرآیندهای شناختی مورد مطالعه قرار گرفته است، اگرچه به وضوح، به عنوان یک سیستم وابسته به هم با فرآیندهای شناختی مربوط به ادراک و حافظه عمل می کند.

هر چه در بررسی مجزا بخشی از سیستم شناختی موفق‌تر باشیم، اطلاعات کمتری در مورد شناخت در زندگی روزمره به ما می‌گویند.

  1. اگرچه توافق بر این است که اطلاعات محرک محور (از پایین به بالا) در شناخت مهم است، اما آنچه که فرد در رابطه با انتظارات/تجارب گذشته برای انجام وظیفه به ارمغان می آورد نیز مهم است.

این تأثیرات به عنوان فرآیندهای “بالا به پایین” یا “مفهوم محور” شناخته می شوند.

تعصب و تعدیل اکتشافی لنگر: تعریف و مثال

یک سوگیری لنگر زمانی رخ می دهد که هنگام تصمیم گیری یا حل یک مشکل بر روی یک اطلاعات تمرکز کنید. افراد تخمین های نهایی نادرست را به دلیل تعدیل های نادرست از یک مقدار اولیه انجام می دهند.

نمونه هایی از سوگیری لنگر را می توان در طیف گسترده ای از تجربیات روزمره، از جمله تشخیص های پزشکی، روابط و تصمیمات پولی مشاهده کرد.

سوگیری لنگر می تواند تحت تأثیر عوامل مختلفی از جمله خلق و خو، شخصیت و تجربه باشد.

فرد می تواند با آموزش خود در مورد سوگیری، داشتن روحیه مثبت، موافق بودن و پذیرفتن تجربه، و تجربه در تکلیف داده شده، از تعصب لنگر انداختن اجتناب کند (Englich & Soder, 2009; Caputo, 2014; Welsh et al., 2014; ).

Anching and Adjustment Heuristic یک میانبر ذهنی است که در تصمیم گیری مورد استفاده قرار می گیرد، جایی که یک نقطه اولیه یا “لنگر” تنظیم می شود و تنظیمات تا رسیدن به یک مقدار قابل قبول انجام می شود. لنگر، پس از تنظیم، تأثیر قوی دارد، که اغلب منجر به سوگیری می شود، زیرا تنظیمات معمولاً جابجایی ناکافی از لنگر اولیه هستند و در نتیجه برآوردها به سمت لنگر منحرف می شوند.

اکتشافی سوگیری لنگر انداختن

اکتشافی سوگیری لنگر یک سوگیری شناختی است که شامل تکیه شدید بر اولین قطعه اطلاعاتی است که هنگام تصمیم گیری یا تخمین ها با آن مواجه می شود، که اغلب منجر به تعدیل ناکافی از این مقدار اولیه می شود.

ایده تعصب لنگر انداختن در مقاله‌ای در سال 1974 توسط آموس تورسکی و دانیل کانمن به نام قضاوت تحت عدم قطعیت: اکتشافات و سوگیری‌ها (Tversky & Kahneman، 1974) سرچشمه گرفت.

این مقاله سه اکتشافی یا سوگیری اصلی را معرفی کرد که انسان ها در فرآیندهای قضاوت و تصمیم گیری از آنها استفاده می کنند: اکتشافی نمایندگی، اکتشافی در دسترس بودن، و اکتشافی تنظیم و لنگر (Tversky & Kahneman، 1974).

هر یک از این اکتشافی‌ها نقش مهمی در تصمیم‌گیری روزمره ما دارند، معمولاً بدون اینکه ما بدانیم.

Tversky & Kahneman سوگیری لنگر انداختن را از طریق آزمایشی نشان دادند که در آن از شرکت کنندگان خواستند تا مقداری مانند “درصد کشورهای آفریقایی در سازمان ملل” را تخمین بزنند.

پس از چرخاندن چرخ شانس برای انتخاب یک عدد تصادفی، از شرکت‌کننده خواسته شد تعیین کند که آیا عدد انتخابی بزرگ‌تر یا کمتر از مقداری است که بعداً تخمین زده می‌شود (Tversky & Kahneman, 1974, p. 1128).

آنها دریافتند که گروهی که عدد اولیه 10 را دریافت کردند، میانه کمتری (x = 25) نسبت به برآورد میانه برای گروهی که عدد اولیه 65 (x = 45) دریافت کردند (Tversky & Kahneman، 1974) داشتند.

برآوردهای هر دو گروه به وضوح تحت تأثیر مقادیر شروع آنها قرار گرفت. هر دو گروه وزن نابرابر را به مقدار اولیه دادند، که باعث شد تخمین نهایی آنها در جهت آن مقدار اولیه تغییر کند.

تورسکی و کانمن همچنین سوگیری لنگر را در آزمایش دیگری نشان دادند، که در آن به یک گروه گفته شد که پاسخ را به 8 × 7 × 6 × 5 × 4 × 3 × 2 x 1 تخمین بزنند، در حالی که به گروه دیگر گفته شد که پاسخ را به 1 تخمین بزنند. x 2 x 3 x 4 x 5 x 6 x 7 x 8 (Tversky & Kahneman، 1974).

با توجه به خواص ضرب، این معادلات معادل هستند. با این حال، Tversky و Kahneman دریافتند که گروهی که معادله قبلی را تخمین زدند، میانگین تخمینی 2250 داشتند. در مقابل، گروهی که معادله اخیر را تخمین زدند، میانگین تخمینی فقط 512 داشتند (Tversky & Kahneman، 1974).

این نتایج پیش‌بینی‌های Tversky و Kahneman را تأیید کردند، که آنها با استفاده از این ایده توضیح دادند که «افراد ممکن است چند مرحله محاسبات را انجام دهند و محصول را با برون‌یابی یا تعدیل تخمین بزنند» (Tversky & Kahneman, 1974, p. 1128).

به عبارت دیگر، افراد به احتمال زیاد چند عدد اول را در دنباله ضرب کردند و سپس پاسخ نهایی خود را بر اساس آن محصول تخمین زدند.

 

گروهی که معادله اول را تخمین زدند بر اساس حاصلضرب حدود 336 تخمین زدند، در حالی که گروهی که معادله دوم را تخمین زدند بر اساس حاصلضرب حدود 6 تخمین زدند.

این منجر به تفاوت زیادی بین میانگین تخمین‌ها بین دو گروه می‌شود که بر اهمیت و مقیاس سوگیری لنگر تأکید می‌کند.

چرا این اتفاق می افتد

یک توضیح برای سوگیری لنگرگاه به دلیل اثر برتری است. اثر برتری تمایل افراد به یادآوری چیزهایی است که ابتدا یاد می گیرند بهتر از چیزهایی که بعداً یاد می گیرند (استوارت و همکاران، 2004).

این می تواند به توضیح سوگیری لنگر انداختن کمک کند زیرا توضیح می دهد که چرا افراد از نظر شناختی اهمیت بیشتری به یک مقدار اولیه می دهند و به اطلاعات بعدی اهمیت کافی نمی دهند.

فرض کنید افراد مقدار اولیه را بیشتر از اطلاعات بعدی به خاطر می آورند. در آن صورت، اغلب بدون اینکه متوجه این فرآیند فکری شوند، بیشتر فکر می‌کنند که ارزش اولیه مهم‌تر از اطلاعات بعدی است.

نمونه هایی از تعصب لنگر انداختن

دارو

نمونه‌ای از سوگیری لنگر انداختن را می‌توان در زمینه پزشکی پیدا کرد که تشخیص به شدت بر اساس علائم اولیه و کمتر بر اساس علائم بعدی انجام شود.

پزشکان ممکن است بیش از حد به اطلاعات اولیه در مورد بیمار وابسته باشند و به اطلاعات اضافی کافی نباشند، که می تواند خطرناک باشد، زیرا ممکن است منجر به تشخیص اشتباه شود.

نمونه ای از این را می توان با COVID-19 مشاهده کرد (یوسف و همکاران، 2020). یک مطالعه در سال 2020 این نگرانی را ایجاد می کند که پزشکان ممکن است در هنگام تشخیص بیماران مبتلا به کووید-19 مستعد سوگیری لنگر شوند و بنابراین ممکن است در تشخیص درست مسائل آینده که در این بیماران ایجاد می شود شکست بخورند (یوسف و همکاران، 2020).

این موضوع آسیب بالقوه‌ای را که سوگیری لنگر می‌تواند ایجاد کند برجسته می‌کند، زیرا تشخیص نادرست و تشخیص‌های اشتباه می‌تواند بیماران را در خطر واقعی قرار دهد.

روابط

تعصب لنگر انداختن را می توان در روابط اعمال کرد. افراد ممکن است روابط خود را با کسی بر اساس شروع رابطه بیش از حد قضاوت کنند.

از نظر روابط کوتاه‌مدت، این بر اهمیت اولین برداشت‌ها تأکید می‌کند. اگر اولین برداشت شما از کسی مثبت باشد، به احتمال زیاد او به طور کلی در مورد رابطه مثبت فکر می کند، در حالی که اگر اولین برداشت شما از کسی منفی باشد، به احتمال زیاد به طور کلی به رابطه منفی فکر می کند.

این به این دلیل است که آنها تا حد زیادی به اولین برخورد یا برخوردهایی که همه شما هنگام فکر کردن به رابطه کلی داشته اید فکر می کنند.

برای روابط طولانی مدت، این عواقب قابل توجهی دارد، زیرا اگر شروع رابطه سالم و مثبت باشد، ممکن است فرد در یک رابطه سمی و ناسالم باقی بماند.

این ممکن است توضیح دهد که چرا برخی افراد در روابطی می مانند که برای آنها مضر است، که معمولاً درک آن برای سایر افراد بسیار دشوار است.

پول

سوگیری لنگر را می توان در قضاوت های پولی و تصمیم گیری مشاهده کرد. به عنوان مثال، اینکه ما چقدر حاضریم برای یک محصول بپردازیم، می تواند تحت تأثیر این سوگیری باشد.

اگر اولین باری که با قیمت یک کالا مواجه می شویم، به طور قابل توجهی کمتر از دفعه (های) بعدی است که با آن مواجه می شویم. ما احتمالاً حاضر به پرداخت بیشتر برای آن نخواهیم بود.

عکس این موضوع نیز صادق است، زیرا اگر اولین باری که با قیمت یک کالا مواجه می‌شویم، به‌طور قابل‌توجهی بیشتر از دفعات بعدی که با آن مواجه می‌شویم، بیشتر باشد، احتمالاً مایلیم برای آن هزینه بپردازیم.

مثال دیگری از اینکه چگونه سوگیری لنگر می تواند بر تصمیمات پولی تأثیر بگذارد، در مذاکرات حقوق و دستمزد است. اگر در حال مذاکره بر سر حقوق هستید و رئیس شما با حقوق اولیه ای شروع می کند که پس از مذاکره کم است، ممکن است نسبت به زمانی که رئیس شما با حقوق اولیه بالاتر شروع کرده بود، حقوق کمتری را بپذیرید.

این تفکر ممکن است برای انواع مختلف دیگر مذاکره نیز اعمال شود.

این نمونه‌های سوگیری لنگر در موقعیت‌های پولی، نقش مهمی را که این سوگیری می‌تواند در اقتصاد ایفا کند، برجسته می‌کند.

عوامل تاثیرگذار

سوگیری لنگر می تواند تحت تأثیر عوامل مختلفی از جمله خلق و خو، شخصیت و تجربه باشد. اثر این سوگیری می تواند توسط جنبه های مختلف این عوامل افزایش یا کاهش یابد.

حالت

دو آزمایش انجام شده توسط محققان انگلیچ و سودر در سال 2009 نشان داد که خلق و خوی می تواند بر تعصب لنگر تأثیر بگذارد (Englich & Soder, 2009). به طور خاص، آنها دریافتند که می توان از سوگیری لنگر انداختن با خلق و خوی مثبت جلوگیری کرد (Englich & Soder, 2009).

این موضوع دیگری را به لیست طولانی مزایایی که خلق و خوی مثبت نسبت به خلق و خوی منفی دارد اضافه می کند.

علاوه بر این، دو مطالعه انجام شده توسط Bodenhausen و همکاران. در سال 2000 دریافتند که افرادی که غمگین هستند بیشتر از افرادی که احساس بی طرفی دارند، سوگیری لنگر انداختن را تجربه می کنند (بودنهاوزن و همکاران، 2000).

یک مطالعه در سال 2013 این نتیجه را تأیید کرد و همچنین دریافت که افرادی که دارای خلق و خوی غمگین هستند بیشتر مستعد سوگیری لنگر هستند (چن، 2013). جالب توجه است، این مطالعه نشان داد که این تفاوت تنها زمانی پیدا می‌شود که شرکت‌کنندگان مجبور نبودند از نظر شناختی سخت کار کنند (چن، 2013).

این ممکن است نقش بار کاری شناختی را در سوگیری لنگر نشان دهد.

شخصیت

همچنین مشخص شده است که شخصیت بر تعصب لنگر انداختن تأثیر می گذارد (کاپوتو، 2014). به طور خاص، موافق بودن و باز بودن برای تجربه دو ویژگی شخصیتی است که می تواند افراد را کمتر مستعد این سوگیری کند (کاپوتو، 2014).

در حالی که ویژگی‌های شخصیتی تا حد زیادی برای یک فرد ذاتی هستند، افراد همچنان می‌توانند تلاش کنند تا این ویژگی‌ها را در موقعیت‌های مختلفی اعمال کنند که در آن‌ها می‌خواهند از تعصب لنگرگاه اجتناب کنند.

باز بودن برای تجربه ممکن است افراد را کمتر مستعد این سوگیری کند، زیرا به آنها امکان می دهد اطلاعات جدید را با تفکر بیشتر و کامل در نظر بگیرند و بنابراین، ممکن است وزن بیشتری نسبت به دیگران به اطلاعات جدید اختصاص دهند و چندان به اطلاعات اولیه اعتماد نکنند.

تجربه

تجربه سومین عامل تأثیرگذار سوگیری لنگر است (ولش و همکاران، 2014). محققان دریافتند که سطح عملکرد شرکت‌کنندگان در یک بازی کارتی در طول زمان افزایش می‌یابد، که نشان می‌دهد تجربه بر تعصب لنگر انداختن تأثیر دارد (ولش و همکاران، 2014). این نشان می‌دهد که هر چه کسی بیشتر در یک فعالیت خاص شرکت کند، کمتر احتمال دارد که سوگیری لنگر را در آن فعالیت تجربه کند.

چگونه از تعصب لنگرگاه جلوگیری کنیم

سوگیری لنگر می تواند منجر به قضاوت های نادرست شود، بنابراین مهم است که بدانید چگونه از این سوگیری اجتناب کنید. اولین قدم برای اینکه مانند بسیاری دیگر طعمه سوگیری نشوید، آموزش خود در مورد تعصب است: چیست و چرا اتفاق می افتد.

هنگامی که شما از تعصب آگاه هستید، تشخیص اینکه چه زمانی ممکن است آن را به کار ببرید و سپس خود را از استفاده از آن منع کنید آسان تر است.

با چرخش به تحقیقاتی که در بالا به آن اشاره شد، می توان از سوگیری لنگر انداختن نیز با داشتن روحیه مثبت جلوگیری کرد (Englich & Soder, 2009).

در حالی که ممکن است تغییر ناگهانی خلق و خوی فرد در شرایط مختلف دشوار باشد، اما می‌توان از این اطلاعات برای آگاهی بیشتر از زمانی که ممکن است طعمه سوگیری لنگر انداختن شوند، استفاده کرد، زیرا متوجه می‌شوند که احتمال بیشتری دارد زمانی که این سوگیری را تجربه کنند. آنها در خلق و خوی غمگین هستند.

علاوه بر این، ممکن است با تجربه بیشتر در یک کار از سوگیری لنگر انداختن جلوگیری شود (ولش و همکاران، 2014). بنابراین می توان یک کار را به منظور جلوگیری از تعصب لنگر در تجربیات آینده مربوط به آن کار، تمرین کرد.

 

 

اکتشافی: تعریف، مثال ها و نحوه کار آنها

هر روز مغز ما باید هزاران مشکل کوچک و بزرگ را در یک لحظه پردازش کند و به آنها پاسخ دهد. حتی ممکن است در نظر گرفتن حجم انبوهی از مشکلات پیچیده ای که به طور مرتب با آنها روبرو هستیم و نیاز به یک راه حل سریع داریم، سخت باشد.

در حالی که ممکن است کسی آرزو کند زمانی برای ارزیابی روشمند و متفکرانه جزئیات دقیق وظایف روزمره ما وجود داشته باشد، نیازهای شناختی زندگی روزمره اغلب چنین پردازشی را از نظر لجستیکی غیرممکن می کند.

بنابراین، مغز باید میانبرهای قابل اعتمادی ایجاد کند تا با محیط های غنی از محرکی که در آن زندگی می کنیم، هماهنگی داشته باشد. روانشناسان از این تکنیک های کارآمد حل مسئله به عنوان اکتشافی یاد می کنند.

اکتشافی در روانشناسی یک میانبر ذهنی یا قانون سرانگشتی است که تصمیم گیری و حل مسئله را ساده می کند. اکتشافی‌ها اغلب روند یافتن راه‌حل رضایت‌بخش را سرعت می‌بخشند، اما می‌توانند به سوگیری‌های شناختی نیز منجر شوند.

تعریف

اکتشافات را می توان به عنوان چارچوب های شناختی کلی در نظر گرفت که انسان ها به طور مرتب برای رسیدن به یک راه حل به آن ها تکیه می کنند.

به عنوان مثال، اگر دانش آموزی نیاز داشته باشد تصمیم بگیرد که چه موضوعی را در دانشگاه مطالعه خواهد کرد، شهود او احتمالاً به سمت مسیری کشیده می شود که رضایت بخش ترین، کاربردی ترین و جالب ترین آن را تصور می کند.

او همچنین ممکن است به نقاط قوت و ضعف خود در دبیرستان فکر کند یا حتی ممکن است لیستی از جوانب مثبت و منفی بنویسد تا انتخاب خود را تسهیل کند.

توجه به این نکته مهم است که این اکتشافات به طور گسترده برای مسائل روزمره اعمال می شود، راه حل های مناسبی تولید می کند و به ساده سازی وظایف ذهنی پیچیده کمک می کند. اینها سه ویژگی تعیین کننده یک اکتشافی هستند.

در حالی که مفهوم اکتشافی به یونان باستان برمی گردد (این اصطلاح از کلمه یونانی به معنای «کشف کردن» گرفته شده است)، بیشتر اطلاعاتی که امروزه در مورد این موضوع شناخته شده است از دانشمندان برجسته اجتماعی قرن بیستم می آید.

مطالعه هربرت سایمون در مورد مفهومی که او آن را «عقلانیت محدود» نامید، بر تصمیم‌گیری تحت شرایط شناختی محدود، مانند زمان و اطلاعات محدود متمرکز بود.

این مفهوم بهینه‌سازی یک تحلیل ذاتا ناقص، مطالعه معاصر اکتشافی را چارچوب می‌دهد و باعث می‌شود که بسیاری به سیمون به‌عنوان یک چهره بنیادی در این زمینه اعتبار دهند.

نظریه تصمیم گیری کانمن

کمک های عظیم دانیل کانمن روانشناس به درک ما از حل مسئله شناختی، شایسته توجه ویژه است.

کانمن به عنوان زمینه‌ای برای نظریه‌اش، این تخمین را مطرح کرد که یک فرد در هر روز حدود 35000 تصمیم می‌گیرد! برای رسیدن به این قطعنامه ها، ذهن به تفکر “سریع” یا “آهسته” متکی است.

مسیر تفکر سریع (سیستم 1) عمدتاً به صورت ناخودآگاه عمل می کند و هدف آن رسیدن به تصمیمات قابل اعتماد با حداقل فشار شناختی ممکن است.

در حالی که سیستم 1 بر مشاهدات گسترده و تکنیک های ارزیابی سریع (اکتشافی!) متکی است، سیستم 2 (تفکر آهسته) نیازمند توجه آگاهانه و مستمر برای ارزیابی دقیق جزئیات یک مسئله معین و رسیدن به یک راه حل منطقی است.

با توجه به حجم زیاد تصمیمات روزانه، جای تعجب نیست که حدود 98 درصد از حل مسئله از سیستم 1 استفاده می کنند.

بنابراین، بسیار مهم است که ذهن انسان جعبه ابزاری از اکتشافات مؤثر و کارآمد را برای پشتیبانی از این مسیر سریع اندیشیدن ایجاد کند.

اکتشافی در مقابل الگوریتم ها

کسانی که روانشناسی تصمیم گیری را مطالعه کرده اند ممکن است متوجه شباهت های بین اکتشافی و الگوریتم ها شوند. با این حال، به یاد داشته باشید که این دو حالت متمایز از شناخت هستند.

اکتشافی روش‌ها یا استراتژی‌هایی هستند که اغلب به راه‌حل‌های مشکل منتهی می‌شوند، اما موفقیت آنها تضمین نمی‌شود.

آنها را می توان از الگوریتم ها متمایز کرد، که روش ها یا رویه هایی هستند که همیشه دیر یا زود یک راه حل ایجاد می کنند.

الگوریتم یک روش گام به گام است که می تواند به طور قابل اعتماد برای حل یک مشکل خاص مورد استفاده قرار گیرد. در حالی که مفهوم الگوریتم بیشتر در ارتباط با فناوری و ریاضیات استفاده می شود، مغز ما هر روز برای حل مسائل به الگوریتم ها متکی است (Kahneman، 2011).

نکته مهمی که باید به خاطر بسپارید این است که الگوریتم ها مجموعه ای از دستورالعمل های ذهنی منحصر به فرد برای موقعیت های خاص هستند، در حالی که اکتشافی قوانین کلی هستند که می توانند به ذهن کمک کنند تا بر موانع مختلف غلبه کند.

به عنوان مثال، اگر با دقت تمام سطرهای این مقاله را می خوانید، از یک الگوریتم استفاده می کنید.

از سوی دیگر، اگر به سرعت هر بخش را برای اطلاعات مهم بررسی می کنید یا شاید فقط بر بخش هایی تمرکز می کنید که قبلاً متوجه نشده اید، از یک اکتشافی استفاده می کنید!

چرا اکتشافی استفاده می شود

اکتشافی معمولاً زمانی رخ می دهد که یکی از پنج شرط برآورده شود (پراتکانیس، 1989):

زمانی که فرد با اطلاعات بیش از حد مواجه می شود

زمانی که زمان تصمیم گیری محدود است

وقتی تصمیمی که باید گرفته شود بی اهمیت است

زمانی که دسترسی به اطلاعات بسیار کمی برای استفاده در تصمیم گیری وجود دارد

زمانی که یک اکتشافی مناسب در همان لحظه به ذهن خطور می کند

هنگام مطالعه اکتشافی، هم مزایا و هم معایب اجتناب ناپذیر کاربرد آنها را در نظر داشته باشید. فراگیر بودن این تکنیک ها در جامعه بشری، چنین ضعف هایی را به ویژه شایسته ارزیابی می کند.

به طور خاص، در تسریع فرآیندهای تصمیم گیری، اکتشافی نیز ما را مستعد تعدادی از سوگیری های شناختی می کند.

سوگیری شناختی یک قضاوت نادرست اما فراگیر است که از یک الگوی غیرمنطقی شناخت ناشی می شود. به عبارت ساده تر، سوگیری شناختی زمانی رخ می دهد که فرد یک ادراک ذهنی را به عنوان یک حقیقت قابل اعتماد و عینی درونی کند.

اکتشافی قابل اعتماد اما ناقص است. در به کارگیری «میانبرهای» تصمیم گیری گسترده برای هدایت واکنش فرد به موقعیت های خاص، خطاهای گاه به گاه هم اجتناب ناپذیر هستند و هم این پتانسیل را دارند که اشتباهات مداوم را تسریع کنند.

به عنوان مثال، خطرات کاربردهای معیوب اکتشافی نماینده که در بالا مورد بحث قرار گرفت را در نظر بگیرید. در حالی که این تکنیک فرد را تشویق می‌کند تا موقعیت‌ها را بر اساس ویژگی‌های سطحی و تجارب گذشته خود به‌دلیل مصلحت شناختی به دسته‌های وسیعی تقسیم کند، چنین تفکری همچنین مبنای کلیشه‌ها و تبعیض است.

در عمل، این اشتباهات منجر به حمایت نامتناسب از یک گروه و/یا سرکوب گروه های دیگر در یک جامعه خاص می شود.

در واقع، تأثیرگذارترین تحقیقات مربوط به اکتشافی اغلب بر ارتباط بین آنها و تبعیض سیستماتیک متمرکز است.

معاوضه بین عقلانیت متفکرانه و کارایی شناختی هم مزایا و هم مشکلات اکتشافی را در بر می گیرد و یک مفهوم اساسی در تحقیقات روانشناختی را نشان می دهد.

مثال ها

هنگام یادگیری در مورد اکتشافی، ارتباط آنها را با تمام زمینه های تعامل انسانی در نظر داشته باشید. از این گذشته، مطالعه روانشناسی اجتماعی ذاتاً بین رشته ای است.

بسیاری از مهم ترین مطالعات در زمینه اکتشافی به فرآیندهای تصمیم گیری معیوب در زمینه های پرمخاطب مانند قانون، پزشکی و سیاست مربوط می شود.

محققان اغلب در تجزیه و تحلیل خود از مجموعه ای متمایز از اکتشافات از قبل تثبیت شده استفاده می کنند. در حالی که ده ها اکتشافی منحصر به فرد مشاهده شده است، توضیحات مختصری از مهمترین آنها در این زمینه در زیر آمده است:

اکتشافی در دسترس بودن

اکتشافی در دسترس بودن تمایل به انتخاب بر اساس اطلاعاتی که به راحتی به ذهن می رسد را توصیف می کند.

به عنوان مثال، فرزندان والدین مطلقه به احتمال زیاد در بزرگسالی دیدگاه های بدبینانه نسبت به ازدواج دارند.

نکته مهم این است که این اکتشافی همچنین می‌تواند شامل اعطای اهمیت بیشتر به اطلاعاتی که اخیراً آموخته شده است، عمدتاً به دلیل آسان‌تر یادآوری چنین اطلاعاتی است.

اکتشافی نمایندگی

این تکنیک به فرد اجازه می دهد تا با استفاده از نمونه های اولیه روانشناختی حاصل از تجربیات گذشته، به سرعت احتمالات را به سناریوهای جدید اختصاص دهد و نتیجه آن را پیش بینی کند.

به عنوان مثال، هیئت منصفه کمتر احتمال دارد افرادی را که آراسته هستند و لباس رسمی به تن دارند محکوم کنند (با این فرض که افراد شیک و آراسته معمولاً مرتکب جرم نمی شوند).

این یکی از مطالعات اکتشافی توسط روانشناسان اجتماعی به دلیل ارتباط آن با توسعه کلیشه ها است.

کمبود اکتشافی

این روش تصمیم‌گیری بر این اساس است که اقلام کمتر و کمیاب‌تر به‌عنوان ذاتاً ارزشمندتر از اقلام فراوان‌تر هستند.

زمانی که باید با اطلاعات ناقص انتخاب سریعی انجام دهیم، به اکتشافی کمبود تکیه می کنیم. به عنوان مثال، دانشجویی که بین دو دانشگاه تصمیم می گیرد ممکن است به سمت گزینه ای با نرخ پذیرش پایین تر کشیده شود، با این فرض که این انحصار نشان دهنده تجربه مطلوب تری است.

مفهوم کمبود در مطالعه اقتصاددانان رفتاری از رفتار مصرف کننده (زمینه ای که اقتصاد را از دریچه روانشناسی انسانی ارزیابی می کند) مرکزی است.

ازمایش و خطا

این ابتدایی ترین و شاید مکرر استناد اکتشافی است. از آزمون و خطا می توان برای حل مسئله ای استفاده کرد که دارای تعداد گسسته ای از راه حل های ممکن است و شامل تلاش ساده برای هر گزینه ممکن تا شناسایی راه حل صحیح است.

به عنوان مثال، اگر فردی یک پازل را کنار هم می‌کشید، چندین قطعه را امتحان می‌کرد تا جایی که مناسب باشد.

این تکنیک معمولاً در دوره های روانشناسی مقدماتی به دلیل نمایش ساده آن از هدف اصلی اکتشافی تدریس می شود: استفاده از چارچوب های قابل اعتماد حل مسئله برای کاهش بار شناختی.

اکتشافی لنگر و تنظیم

لنگر انداختن به تمایل به فرموله کردن انتظارات مربوط به سناریوهای جدید نسبت به یک قطعه اطلاعات از قبل ریشه‌دار اشاره دارد.

به زبان ساده، این یکی گیره‌دار برای تشکیل تخمین‌های منطقی پیرامون عدم قطعیت‌ها. به عنوان مثال، اگر از بسیاری از مردم خواسته شود تعداد روزهای یک سال در مریخ را تخمین بزنند، ابتدا این واقعیت را به یاد می آورند که سال زمین 365 روز است (“لنگر”) و بر اساس آن تنظیم می کنند.

این تمایل همچنین می‌تواند به توضیح این مشاهدات کمک کند که اطلاعات ریشه‌دار اغلب مانع یادگیری اطلاعات جدید می‌شود، مفهومی که به عنوان بازداری ماسبق شناخته می‌شود.

آشنایی اکتشافی

این تکنیک را می توان برای هدایت کنش ها در موقعیت های شناختی سخت با بازگشت به رفتارهای قبلی که با موفقیت در شرایط مشابه مورد استفاده قرار گرفته اند، مورد استفاده قرار داد.

اکتشافی آشنایی بیشتر در محیط های ناآشنا و استرس زا مفید است.

به عنوان مثال، یک جوینده کار ممکن است استانداردهای رفتاری را در موقعیت های پرمخاطره دیگر از گذشته خود به یاد بیاورد (شاید یک سخنرانی مهم در دانشگاه) تا رفتار خود را در مصاحبه شغلی راهنمایی کند.

بسیاری از روانشناسان این تکنیک را به عنوان یک تغییر کمی خاص تر از اکتشافی در دسترس بودن تفسیر می کنند.

چگونه تصمیمات بهتری بگیریم

اکتشافی فرآیندهای شناختی ریشه‌دار است که توسط همه انسان‌ها استفاده می‌شود و می‌تواند منجر به سوگیری‌های مختلفی شود.

هر دوی این اظهارات حقایق ثابت هستند. با این حال، این بدان معنا نیست که سوگیری هایی که اکتشافی ایجاد می کند اجتناب ناپذیر است. از آنجایی که تأثیرات گسترده چنین سوگیری ها بر نهادهای اجتماعی به یک موضوع تحقیقاتی رایج تبدیل شده است، روانشناسان بر تکنیک هایی برای دستیابی به تصمیمات صحیح، متفکرانه و منصفانه تر در زندگی روزمره ما تأکید کرده اند.

از قضا، بسیاری از این تکنیک ها خود اکتشافی هستند!

برای تمرکز بر جزئیات کلیدی یک مشکل، می‌توان فهرستی ذهنی از اهداف و ارزش‌های صریح ایجاد کرد. برای شناسایی واضح تأثیرات انتخاب، باید تأثیرات آن را در یک سال آینده و از دیدگاه همه طرف های درگیر تصور کرد.

مهمتر از همه، باید درک دقیقی از تکنیک های حل مسئله که توسط ذهن ما استفاده می شود و اشتباهات رایج ناشی از آن به دست آورد. توجه به این مسیرهای معیوب و در عین حال مداوم به فرد اجازه می دهد تا به سرعت سوگیری ها (یا تفکر ناقص) را که تمایل به ایجاد آن دارند، شناسایی و اصلاح کند!

 

در دسترس بودن اکتشافی و تصمیم گیری

 

اکتشافی در دسترس بودن یک سوگیری شناختی است که در آن شما بر اساس یک مثال، اطلاعات یا تجربه اخیر که به راحتی در دسترس شما است، تصمیم می گیرید، حتی اگر بهترین مثال برای اطلاع رسانی تصمیم شما نباشد (Tversky & Kahneman، 1973). ).

به عبارت دیگر، اطلاعاتی که راحت‌تر به ذهن می‌رسند (یعنی در دسترس‌تر) فرض می‌شود که رویدادهای مکرر و/یا احتمال بیشتری را منعکس می‌کنند.

در حالی که تصور می شود اطلاعاتی که به ذهن سخت تر است (یعنی کمتر در دسترس است) منعکس کننده رویدادهای کمتر و/یا کمتر احتمالی است.

به عنوان مثال، فردی را در نظر بگیرید که سعی می کند احتمال نسبی داشتن یک سگ را در مقابل داشتن مار به عنوان یک حیوان خانگی برآورد کند. به احتمال زیاد، فکر کردن به نمونه ای از یک خانواده سگ دار آسان تر از فکر کردن به نمونه ای از خانواده صاحب مار است.

بنابراین، شخصی در این موقعیت ممکن است (به درستی) استدلال کند که چهارپای سابق به طور قابل توجهی بیشتر به عنوان یک حیوان خانگی خانگی رایج است.

ابتکار در دسترس بودن یک میانبر ذهنی است که در آن افراد احتمال وقوع یک رویداد را بر اساس اینکه چگونه به راحتی مثال‌ها یا نمونه‌ها به ذهن می‌رسند قضاوت می‌کنند. اگر رویدادهای به یاد ماندنی یا اخیر نماینده نباشند، می تواند منجر به سوگیری شود.

اغلب اتفاق می‌افتد که رویدادهای مکرر در واقع راحت‌تر از رویدادهای کمتر متداول به یاد می‌آیند، و بنابراین این دستکاری ذهنی به طور منظم منجر به قضاوت‌های سریع و دقیق در طیف وسیعی از سناریوهای دنیای واقعی می‌شود (مارکمن و مدین، 2002).

با این حال، سوگیری در دسترس بودن نیز مستعد خطاهای قابل پیش بینی در شرایط خاص است و بنابراین همیشه میانبر قابل اعتمادی برای تصمیم گیری نیست.

پیشینه تاریخی

سوگیری در دسترس بودن به چارچوب بزرگتری از سوگیری‌های اکتشافی و شناختی در اقتصاد رفتاری یا مطالعه بین رشته‌ای رفتار و تصمیم‌گیری انسان (انجمن روان‌شناسی آمریکا) تعلق دارد.

درک کل نگر از سوگیری در دسترس بودن مستلزم تصدیق نظریه ها و مدل هایی است که از آغاز قرن بیستم تحقیق را در این رشته تعریف کرده اند.

در اوایل دهه 1900، تحقیقات اقتصادی رفتاری فرض می‌کرد که انسان‌ها در تصمیم‌گیری بازیگران کاملاً منطقی هستند، همانطور که توسط مدل صرفاً اقتصادی عقلانیت تعریف می‌شود. این مدل پیشنهاد می‌کند که هنگام تصمیم‌گیری، انسان‌ها قادر به ارزیابی دقیق همه گزینه‌ها و اطلاعات موجود به منظور قضاوت بهینه هستند. بنابراین اشتباهات در قضاوت هم غیرمنتظره و هم غیرقابل توضیح بود (گیلوویچ و همکاران، 2002).

مشارکت هربرت سایمون در دهه 1950 به درک اشتباهات ظاهراً غیرسیستماتیک تصمیم گیرندگان ظاهراً منطقی کمک کرد. سایمون ایده عقلانیت محدود را معرفی کرد که پیشنهاد می‌کرد انسان‌ها سعی کنند بهترین تصمیم‌های ممکن را در چارچوب محدودیت‌های ذاتی قدرت پردازش خود بگیرند.

به عبارت دیگر، همیشه نمی توان در هنگام تصمیم گیری، تمام اطلاعات مرتبط را به دقت در نظر گرفت. در این موارد، انسان ها با در دسترس ترین و مرتبط ترین اطلاعات کار می کنند (سایمون، 1957، همانطور که در گیلوویچ و همکاران، 2002 ذکر شده است).

این مفهوم عقلانیت محدود، شالوده بحث اکتشافی و سوگیری ها یا میانبرهای ذهنی تصمیم گیری را ایجاد کرد.

روانشناسان دانیل کانمن و آموس تورسکی برجسته ترین مشارکت های اولیه را در این زمینه انجام دادند. Kahneman و Tversky (1974) مجموعه‌ای از اکتشافی‌های مورد استفاده در سناریوهای تصمیم‌گیری را که در آن همه اطلاعات در دسترس نبود، شناسایی، دسته‌بندی و تحلیل تجربی کردند، که در غیر این صورت به عنوان سناریوهای قضاوت در شرایط عدم قطعیت شناخته می‌شود.

تحقیقات اولیه آنها در مورد قضاوت در شرایط عدم قطعیت بر در دسترس بودن، نمایندگی، و تعصبات لنگر/تنظیم متمرکز بود. بسیاری از تحقیقات اولیه کانمن و تورسکی در مورد این سوگیری ها هنوز به طور گسترده توسط اقتصاددانان رفتاری امروزی استناد می شود.

 

نحوه عملکرد اکتشافی در دسترس بودن

مغز انسان مشتاق است از هر اطلاعاتی که می تواند برای تصمیم گیری درست استفاده کند. با این حال، به دست آوردن تمام اطلاعات مرتبط در سناریوهای تصمیم گیری همیشه آسان و حتی ممکن نیست.

و حتی در شرایطی که تمام اطلاعات مرتبط در دسترس است، تجزیه و تحلیل همه گزینه ها و نتایج بالقوه از نظر محاسباتی گران است.

بنابراین مغز از میانبرهای مکرر و قابل پیش بینی استفاده می کند. سوگیری در دسترس بودن – که در آن شیوع و احتمال یک رویداد با سهولت یادآوری نمونه های مرتبط تخمین زده می شود – یکی از این میانبرهای ذهنی است.

بنابراین، این اکتشافی به افراد امکان می‌دهد در بسیاری از سناریوهای دنیای واقعی تخمین‌های سریع و دقیق انجام دهند. با این حال، لحظات قابل پیش‌بینی خاصی وجود دارد که در آن‌ها یادآوری رویدادهای کم‌تکرر آسان‌تر از موارد تکراری‌تر است – مانند مثال‌های فهرست‌شده در زیر – و بنابراین سوگیری دسترسی اشتباه می‌کند (Markman & Medin, 2002).

مارکمن و مدین (2002) با ارائه قیاسی از سیستم مفید دیگری از میانبرها که گهگاه منجر به قضاوت نادرست می شود، به توضیح این پدیده کمک می کنند: سیستم بینایی انسان.

غیرقابل انکار، سیستم ادراکی انسان به طرز باورنکردنی تصفیه شده و بسیار مفید است. با این حال، به دلیل میانبرهایی که این سیستم معمولاً برای ارائه ورودی بصری قابل درک به مغز انجام می دهد، هنوز در مورد توهمات نوری مستعد خطا است.

مثال ها

در اینجا چند سناریو وجود دارد که می تواند در زندگی روزمره شما اتفاق بیفتد.

برنده شدن در قرعه کشی

سالانه صدها میلیون نفر در قرعه کشی شرکت می کنند و با این حال طبق تعریف، تعداد بسیار کمی از افراد موفق می شوند. پس چرا مردم به بازی ادامه می دهند؟

سوگیری در دسترس بودن می تواند به توضیح اینکه چرا افراد تمایل به قضاوت نادرست احتمال شخصی خود برای برنده شدن در بخت آزمایی دارند، کمک کند.

احتمال برنده شدن در لاتاری جک پات پاوربال تقریباً 1 در 300 میلیون است (ویکتور، 2016).

با این حال، با توجه به اینکه به یاد آوردن تصاویر برندگان قرعه کشی (و برنده های آنها) آسان تر از بازنده های بخت آزمایی (و عدم وجود آنها) است، ناخودآگاه این باور وجود دارد که برنده شدن در لاتاری یک اتفاق بسیار محتمل تر از آنچه که در واقع وجود دارد است (گریفیث) و وود، 2001؛ کانمن، 2011).

ایمنی

معمولاً افراد خطر برخی رویدادها (مانند سقوط هواپیما، حملات کوسه ها و حملات تروریستی) را دست کم می گیرند و در عین حال خطر سایر رویدادها (مانند تصادفات اتومبیل و سرطان) را دست کم می گیرند.

 

حمایت مالی توسط FDU در

FDU برای شما ساخته شده است!

دو پردیس منحصر به فرد. 100+ رشته. مشاوره شغلی. گزینه های یادگیری انعطاف پذیر FDU را بررسی کنید – برای دانشجویانی درست مثل شما ساخته شده است.

بیشتر بدانید

 

به عنوان مثال، بسیاری از مردم در سفر با هواپیما نسبت به اتومبیل محتاط تر هستند و حتی ممکن است به دلیل نگرانی برای ایمنی شخصی، رانندگی را به جای پرواز در صورت امکان انتخاب کنند.

در واقع، محاسبه شده است که راندن مسافت یک مسیر پروازی متوسط 65 برابر خطرناکتر از خود پرواز است (سیواک و فلانیگان، 2003).

ترس از حمله کوسه یکی دیگر از نگرانی های رایج ایمنی عمومی است، علیرغم اینکه حملات واقعی بسیار نادر هستند. پرونده بین‌المللی حمله کوسه تخمین می‌زند که خطر مرگ در اثر حمله کوسه بیش از 1 در 3.7 میلیون است (برای درک این موضوع، برخورد مرگبار توسط صاعقه، یک اتفاق فوق‌العاده نادر دیگر، حدود 47 برابر احتمال دارد) (“خطر مرگ ، “2018).

خطر بیش از حد تخمین زده شده رویدادهایی مانند این اغلب به پوشش رسانه ای پرحاشیه آنها مربوط می شود، که باعث می شود نمونه ها و تصاویر مرتبط به راحتی به ذهن آورده شوند.

از سوی دیگر، رویدادهای رایج تر مانند تصادفات اتومبیل اغلب به همان اندازه رسانه ها را دریافت نمی کنند و بنابراین از نظر ذهنی کمتر در دسترس هستند (Kahneman, 2011).

سوگیری در دسترس بودن، همانطور که در مورد نگرانی های ایمنی اعمال می شود، همچنین می تواند به توضیح الگوهای هزینه بودجه فدرال ایالات متحده کمک کند.

علیرغم اینکه سرطان خطر بسیار بیشتری برای زندگی آمریکایی ها نسبت به رویدادهایی مانند حملات تروریستی است، بودجه سالانه برای تحقیقات سرطان تنها با بخش کوچکی از بودجه دفاعی و نظامی ایالات متحده برابری می کند

 

 

اشتباه نرخ پایه: تعریف، مثال ها و تاثیر

 

مغالطه نرخ پایه یک سوگیری شناختی است که زمانی اتفاق می‌افتد که افراد به‌جای تمرکز بر وضعیت فعلی، به شدت به اطلاعات قبلی یا «نرخ‌های پایه» تکیه می‌کنند.

خوراکی های کلیدی

ایده اشتباه نرخ پایه به مطالعه دانیل کانمن و آموس تورسکی در مورد شخصیت و فرضیات در مورد مهندس یا کتابدار بودن یا نبودن کسی برمی گردد.

این سوگیری می‌تواند منجر به قضاوت‌ها و تصمیم‌های نادرست شود، به‌ویژه هنگام برخورد با موقعیت‌های مبهم یا ناآشنا.

چندین استراتژی وجود دارد که می تواند به کاهش این اشتباه کمک کند، مانند استفاده از استدلال بیزی و در نظر گرفتن منابع متعدد اطلاعات.

 

اشتباه نرخ پایه چیست؟

مغالطه نرخ مبنا یک خطای تصمیم گیری است که در آن اطلاعات مربوط به میزان وقوع برخی از صفات در یک جمعیت (اطلاعات نرخ پایه) نادیده گرفته می شود یا وزن مناسبی به آن داده نمی شود.

به عنوان مثال، با توجه به انتخاب دو دسته، مردم ممکن است یک زن را به عنوان یک سیاستمدار به جای یک بانکدار دسته بندی کنند، اگر بشنوند که او از فعالیت اجتماعی در مدرسه لذت می برد – حتی اگر می دانستند که او از جمعیتی متشکل از 90٪ بانکداران گرفته شده است. و 10 درصد سیاستمداران (APA).

دانیل کانمن و آموس تورسکی مطالعه ای انجام دادند که در آن به شرکت کنندگان طرح شخصیتی یک دانشجوی تخیلی فارغ التحصیل به نام تام دبلیو ارائه شد.

این طرح حاوی اطلاعاتی درباره علایق تام دبلیو بود و از شرکت کنندگان خواسته شد حدس بزنند که او کتابدار است یا مهندس.

همچنین به شرکت کنندگان اطلاعات نرخ پایه در مورد دو جمعیت (کتابداران و مهندسان) داده شد (بار-هیلل، 1983).

علیرغم این شواهد مبنا، شرکت کنندگان اکثراً – 95٪ از آنها – حدس زدند که تام دبلیو یک مهندس بود تا یک کتابدار – تصمیمی که با شواهد نرخ پایه ناسازگار بود.

در زمانی که این مطالعه انجام شد، دانش‌آموزان بسیار بیشتری نسبت به علوم کامپیوتر در آموزش و علوم انسانی ثبت‌نام می‌کردند و پیش‌بینی‌های آن‌ها بر اساس طرح شخصیت – اطلاعات فردی – نسبت به اطلاعات نرخ پایه بود.

این یکی از نمونه‌های اشتباه نرخ پایه در عمل است، و نشان می‌دهد که چگونه انسان‌ها اغلب اطلاعات آماری یا احتمالی مربوطه را هنگام تصمیم‌گیری نادیده می‌گیرند، به‌ویژه زمانی که سوگیری‌های شناختی دیگری هم زمان دارند (بار-هیلل، 1983).

چرا این اتفاق می افتد

تعدادی از توضیحات برای اینکه چرا اشتباه نرخ پایه رخ می دهد وجود دارد. یک توضیح این است که مردم تمایل دارند هنگام تصمیم گیری از اکتشافی یا میانبرهای ذهنی استفاده کنند.

این می تواند منجر به اشتباه در قضاوت شود، زیرا مردم برای پردازش تمام اطلاعات موجود و سنجش درست آن وقت نمی گذارند (بار-هیلل، 1980).

توضیح دیگر برای مغالطه نرخ پایه این است که مردم تمایل دارند به جای فکر کردن به تصویر گسترده تر، بر روی مورد یا مثالی خاص تمرکز کنند.

این اکتشافی در دسترس بودن می‌تواند ما را به تخمین بیش‌ازحد احتمال وقوع چیزی سوق دهد، زیرا احتمال بیشتری وجود دارد که مواردی را که اتفاق افتاده به خاطر بیاوریم.

در نهایت، اشتباه نرخ پایه نیز ممکن است رخ دهد، زیرا افراد یک سوگیری عمومی در برابر تفکر در مورد احتمال و آمار دارند.

این بدان معنی است که آنها کمتر احتمال دارد که اطلاعات نرخ پایه را هنگام تصمیم گیری در نظر بگیرند (بار-هیلل، 1980).

ارتباط

مایا بار-هیلل در مقاله خود در سال 1980 با عنوان “اشتباه نرخ پایه در قضاوت های احتمال” توضیح دیگری برای مغالطه نرخ پایه ارائه کرد: ارتباط.

او استدلال کرد که مطالعه Kahneman و Tversky و سایر موارد مشابه آن، اشتباه نرخ پایه را نشان نمی دهد.

در عوض، آنها نشان دادند که مردم از معیارهای متفاوتی برای قضاوت استفاده می‌کنند – چیزی که بار-هیلل آن را «معنای شواهدی» نرخ پایه در مقابل «محتوای اطلاعاتی» آن می‌نامد.

محتوای اطلاعاتی احتمال صحت چیزی با توجه به شواهد است. معناي مشهود، احتمال صدق مدرك است، با توجه به اينكه چيزي صادق است. به عنوان مثال، تصور کنید به شما می گویند که یک داروی جدید 90٪ درصد موفقیت دارد.

اگر دارو بر روی تعداد بسیار کمی از افراد آزمایش شود، معنای شواهدی این نرخ پایه پایین خواهد بود، اما اگر می دانستید که دارو بر روی تعداد زیادی از افراد آزمایش می شود، محتوای اطلاعاتی آن بالا خواهد بود (Bar-Hillel). ، 1980).

بار-هیلل از این تمایز برای توضیح اینکه چرا مردم گاهی اوقات هنگام تصمیم گیری اطلاعات نرخ پایه را نادیده می گیرند، استفاده کرد.

او استدلال می‌کرد که آنها اغلب معنای شواهد و محتوای اطلاعاتی را با هم ترکیب می‌کردند، و اطلاعاتی را که به سادگی معتقد بودند به قضاوتی که می‌خواستند انجام دهند بی‌ربط بود، کنار گذاشتند. او اظهار داشت که افراد قبل از قضاوت، اطلاعاتی را که به آنها داده می شود در سطوح مختلف مرتبط طبقه بندی می کنند.

اگر چیزی نامربوط تلقی شود، آن را کنار می گذارند و آن را در نتیجه ای که می گیریم لحاظ نمی کنند.

یکی از تأثیرات مهم در مرتبط بودن یا نبودن یک قطعه اطلاعات، ویژگی است – هر چه اطلاعات خاص‌تر برای وضعیت موجود باشد، مرتبط‌تر به نظر می‌رسد.

از آنجایی که جداسازی اطلاعات – مانند اطلاعات در مورد شخصیت یک نفر – بسیار خاص است، بنابراین بسیار مرتبط است.

در همین حال، اطلاعات نرخ پایه بسیار کلی است و تمایل دارد به عنوان اطلاعات کم مرتبط طبقه بندی شود (بار-هیلل، 1980).

اجتناب از اشتباه نرخ پایه

مغالطه نرخ پایه یک سوگیری شناختی است که افراد را به سمت تصمیم گیری های متناقض و غیرمنطقی سوق می دهد.

زمانی اتفاق می‌افتد که افراد دارای اضافه وزن هستند یا اطلاعات مربوط به احتمال وقوع یک رویداد را به نفع اطلاعاتی که به نتیجه نامربوط است، نادیده می‌گیرند.

این سوگیری شناختی می تواند منجر به تصمیمات و رفتار غیرمنطقی شود. به عنوان مثال، اگر به کسی گفته شود که یک نفر از یک گروه 100 نفری به یک بیماری کشنده مبتلا شده است، ممکن است برای معاینات معمول به پزشک مراجعه کند.

این، اگرچه ظاهراً یک عمل مضر به نظر نمی رسد، اما می تواند منجر به بارگذاری بیش از حد سیستم مراقبت های بهداشتی و در نتیجه اثرات منفی مختلف شود (Macchi, 1995).

اشتباه نرخ پایه همچنین می تواند پیامدهای منفی بر تصمیمات مالی افراد داشته باشد.

به عنوان مثال، اگر به سرمایه‌گذار دو فرصت سرمایه‌گذاری ارائه شود که از نظر ریسک و بازده پیش‌بینی‌شده متفاوت است، اگر اطلاعات کافی در مورد عملکرد تاریخی خود به او داده نشود، احتمالاً گزینه پرریسک‌تر را انتخاب می‌کند.

این می تواند منجر به تعدادی از نتایج منفی، مانند بازده ضعیف سرمایه گذاری ها یا زیان های مالی شود (Macchi, 1995).

استراتژی های مختلفی وجود دارد که می تواند به افراد کمک کند تا طعمه اشتباه نرخ پایه نشوند. یک استراتژی شامل جستجوی فعالانه اطلاعات آماری یا احتمالی مرتبط هنگام تصمیم گیری به جای تکیه بر فرضیات کلی یا سوگیری های شناختی است.

یکی دیگر از استراتژی‌های مؤثر، مشاوره با متخصصان یا متخصصان در زمینه‌های مختلف است که می‌توانند بینشی در مورد عواملی مانند نرخ‌های پایه و احتمالات مربوط به تصمیم‌ها یا موقعیت‌های خاص ارائه دهند.

با آگاهی از مشکلات احتمالی تصمیم گیری و انجام اقدامات پیشگیرانه برای اجتناب از آنها، می توان اثرات منفی اشتباه نرخ پایه را کاهش داد (Macchi, 1995).

یکی از رویکردهای ریاضی برای اجتناب از اشتباه نرخ پایه به عنوان رویکرد بیزی برای تصمیم‌گیری شناخته می‌شود. این رویکرد به جای اینکه یک نوع اطلاعات را بر دیگری سنگین کند، هم اطلاعات نرخ پایه و هم اطلاعات جداگانه را در نظر می گیرد.

نشان داده شده است که این رویکرد در اجتناب از اشتباه نرخ پایه و اتخاذ تصمیماتی که بیشتر با واقعیت همسو هستند مؤثرتر است (Macchi, 1995).

مثال ها

تشخیص های پزشکی

مغالطه نرخ پایه نیز در اشتباهاتی که پزشکان در هنگام تشخیص مرتکب می شوند دخیل است.

به عنوان مثال، موقعیتی را در نظر بگیرید که در آن یک پزشک در تلاش است تصمیم بگیرد که آیا بیمار یک بیماری نادر دارد یا خیر. پزشک می داند که نرخ پایه بیماری 1 در 10000 است.

 

دکتر همچنین می داند که آزمایشی برای این بیماری وجود دارد که 90 درصد دقیق است. یعنی اگر فردی به این بیماری مبتلا باشد، آزمایش در 90 درصد مواقع به درستی او را مبتلا به این بیماری تشخیص می دهد.

به طور مشابه، اگر فردی به این بیماری مبتلا نباشد، آزمایش به درستی در 90 درصد مواقع او را فاقد بیماری تشخیص می‌دهد (هلر، 1992).

حال فرض کنید که آزمایش بیمار مثبت باشد. احتمال اینکه بیمار واقعاً به این بیماری مبتلا باشد چقدر است؟ بسیاری ممکن است بگویند که احتمال ابتلای بیمار به این بیماری 90 درصد است.

با این حال، این پاسخ نادرست است. پاسخ صحیح این است که تنها 8.3 درصد احتمال ابتلای بیمار به این بیماری وجود دارد. خطای ایجاد شده در این مثال یک اشتباه در نرخ پایه است.

هنگام تشخیص، پزشکان (و سایر متخصصان) گاهی اوقات بیش از حد روی نتایج آزمایش فردی تمرکز می کنند و کمتر بر روی اطلاعات نرخ پایه تمرکز می کنند.

در نتیجه، آنها ممکن است تصمیمات نادرستی بگیرند که منجر به درمان غیر ضروری و حتی مضر می شود (هلر، 1992).

بیست و یک

خطای نرخ پایه به شکل های مختلفی به بازی بیست و یک نسبت داده شده است، یک بازی کارتی که در اوایل دهه 1900 در ایالات متحده رایج شد.

در این بازی به بازیکنان کارت های رو به پایین داده می شود و باید حدس بزنند که کارت بعدی بالاتر یا پایین تر از کارت فعلی خواهد بود. اگر درست حدس بزنند، پول می برند. اگر آنها اشتباه حدس بزنند، پول را از دست می دهند.

بر اساس برخی گزارش ها، قماربازانی که قربانی اشتباه نرخ پایه شدند، این کار را انجام دادند، زیرا آنها به جای توزیع کلی کارت ها، روی تک تک کارت هایی که پخش می شد تمرکز کردند.

به عنوان مثال، اگر به یک بازیکن یک سری کارت های کم داده شود، ممکن است فکر کند که کارت های بالا بیشتر احتمال دارد که کارت های بالا به طور کلی داده شود (کوهلر، 1996).

در حالی که این گزارش از اشتباه نرخ پایه اغلب در بحث های تصمیم گیری ذکر می شود، ممکن است در واقع توضیح معتبری نباشد. برخی از شواهد نشان می‌دهند که افرادی که قربانی اشتباه نرخ پایه می‌شوند، این کار را انجام می‌دهند زیرا در تفسیر و یکپارچه‌سازی اطلاعات مربوط به نرخ‌ها مشکل دارند.

به عبارت دیگر، آنها ممکن است به دقت احتمال وقوع یک رویداد را ارزیابی نکنند، حتی زمانی که اطلاعاتی در مورد نرخ پایه داده شود.

نظریه های توجه انتخابی

تئوری های توجه انتخابی تمایل دارند بر روی زمانی تمرکز کنند که اطلاعات محرک، چه در مراحل اولیه و چه در اواخر، مورد توجه قرار گیرد.

مدل فیلتر Broadbent

یکی از اولین تئوری های توجه، مدل فیلتر دونالد برودبنت بود. برادبنت بر اساس تحقیقات انجام شده توسط Cherry، از استعاره پردازش اطلاعات برای توصیف توجه انسان استفاده کرد.

برودبنت پیشنهاد کرد که ظرفیت ما برای پردازش اطلاعات از نظر ظرفیت محدود است و انتخاب اطلاعات ما برای پردازش در اوایل فرآیند ادراکی انجام می‌شود.

برای انجام این کار، از یک فیلتر استفاده می کنیم تا مشخص کنیم به کدام اطلاعات توجه کنیم. تمام محرک ها ابتدا بر اساس ویژگی های فیزیکی، از جمله رنگ، بلندی صدا، جهت و زیر و بمی پردازش می شوند. سپس فیلترهای انتخابی ما به محرک‌های خاصی اجازه می‌دهند تا برای پردازش بیشتر عبور کنند در حالی که سایر محرک‌ها رد می‌شوند.

 

نظریه تضعیف تریزمن

 

 

تریزمن پیشنهاد کرد که اگرچه رویکرد اصلی برودبنت درست بود، اما در توضیح این واقعیت که مردم هنوز هم می‌توانند معنای پیام‌های شرکت‌کننده را پردازش کنند، ناکام ماند. تریزمن پیشنهاد کرد که به جای یک فیلتر، توجه با استفاده از یک تضعیف کننده کار می کند که یک محرک را بر اساس ویژگی های فیزیکی یا با معنا شناسایی می کند.

تضعیف کننده را مانند یک کنترل کننده صدا در نظر بگیرید—شما می توانید صدای سایر منابع اطلاعاتی را کاهش دهید تا به یک منبع اطلاعاتی واحد توجه کنید. «حجم» یا شدت آن محرک‌های دیگر ممکن است کم باشد، اما همچنان وجود دارند.

در آزمایش‌ها، تریزمن نشان داد که شرکت‌کنندگان همچنان می‌توانند محتوای یک پیام بدون مراقبت را شناسایی کنند، و این نشان می‌دهد که آنها قادر به پردازش معنای پیام‌های حضور یافته و بدون مراقبت هستند.

 

مدل های انتخاب حافظه

سایر محققان نیز معتقد بودند که مدل برودبنت ناکافی است و توجه صرفاً بر اساس ویژگی‌های فیزیکی محرک نیست. جلوه کوکتل مهمانی به عنوان یک مثال برجسته عمل می کند. تصور کنید که در یک مهمانی هستید و به مکالمه بین گروه دوستان خود توجه می کنید.

ناگهان، نام خود را می شنوید که توسط گروهی از افراد در همان نزدیکی ذکر شده است. حتی اگر در آن مکالمه شرکت نمی‌کردید، محرکی که قبلاً تحت مراقبت قرار نگرفته بودید، فوراً توجه شما را بر اساس معنا به جای ویژگی‌های فیزیکی جلب کرد.

با توجه به تئوری انتخاب حافظه توجه، هر دو پیام حضوری و بدون مراقبت از فیلتر اولیه عبور می کنند و سپس در مرحله دوم بر اساس معنای واقعی محتوای پیام مرتب می شوند.

اطلاعاتی که بر اساس معنا به آنها توجه می کنیم، سپس به حافظه کوتاه مدت منتقل می شوند.

توجه انتخابی فرآیند تمرکز روی یک شی خاص در محیط برای مدت زمان معینی است. توجه منبع محدودی است، بنابراین توجه گزینشی به ما اجازه می‌دهد تا جزئیات بی‌اهمیت را تنظیم کنیم و روی آنچه مهم است تمرکز کنیم. این با کوری بدون توجه متفاوت است، یعنی زمانی که به شدت روی یک چیز تمرکز می کنید و متوجه ورود چیزهای غیرمنتظره به میدان بینایی خود نمی شوید.

در یک نگاه

دنیا پر از محرک هایی است که برای جلب توجه ما رقابت می کنند، اما ما در هر زمان فقط می توانیم روی چیزهای زیادی تمرکز کنیم. به همین دلیل است که ما به توجه انتخابی متکی هستیم تا به ما کمک کند تا به چیزهای مهم در محیط توجه کنیم. برخی از کارشناسان آن را به یک لنز نورافکن یا زوم تشبیه کرده‌اند که اساساً اطلاعاتی را که در هر لحظه مرتبط هستند برجسته می‌کند.

توجه انتخابی چگونه کار می کند؟

در هر لحظه، ما در معرض رگبار دائمی اطلاعات حسی هستیم. صدای بوق ماشین از خیابان بیرون، پچ پچ دوستانتان، صدای کلیک کلیدها هنگام تایپ کاغذ برای مدرسه، صدای زمزمه بخاری که اتاقتان را در یک روز تند پاییزی گرم نگه می دارد.

 

اما در بیشتر موارد، ما به تک تک این تجربه‌های حسی توجه نمی‌کنیم. در عوض، ما توجه خود را بر روی برخی از عناصر مهم محیط خود متمرکز می کنیم در حالی که چیزهای دیگر در پس زمینه ترکیب می شوند یا کاملاً بدون توجه از کنار ما عبور می کنند. بنابراین دقیقاً چگونه تصمیم می گیریم به چه چیزی توجه کنیم و چه چیزی را نادیده بگیریم؟

تصور کنید که در یک مهمانی برای یک دوست هستید که در یک رستوران شلوغ میزبانی شده است. مکالمات متعدد، صدای جیغ زدن بشقاب ها و چنگال ها و بسیاری صداهای دیگر برای جلب توجه شما رقابت می کنند. از میان همه این صداها، می‌بینید که می‌توانید صداهای نامربوط را تنظیم کنید و روی داستان سرگرم‌کننده‌ای که شریک غذاخوری‌تان به اشتراک می‌گذارد تمرکز کنید.

چگونه می توانید محرک های خاصی را نادیده بگیرید و فقط روی یک جنبه از محیط خود تمرکز کنید؟ این نمونه ای از توجه انتخابی است. از آنجایی که توانایی ما برای رسیدگی به چیزهای اطرافمان هم از نظر ظرفیت و هم از نظر مدت زمان محدود است، باید در مورد چیزهایی که به آنها توجه می کنیم دقیق باشیم.

توجه تا حدودی مانند یک نورافکن عمل می‌کند، جزئیاتی را که باید روی آن‌ها تمرکز کنیم برجسته می‌کند و اطلاعات نامربوط را به حاشیه‌های ادراک ما می‌فرستد.

برای تمرکز و حفظ توجه خود، باید چیزهایی را که به ما مرتبط نیستند در هر لحظه فیلتر کنیم. این بدان معناست که ما روی برخی چیزها تمرکز می کنیم، در حالی که به طور همزمان دیگران را نادیده می گیریم. توجه یک منبع محدود است، به این معنی که ما باید از منابعی که در دسترس داریم برای تمرکز روی رویدادهایی که مهم‌ترین هستند استفاده کنیم.

توجه بصری انتخابی چگونه کار می کند

دو مدل اصلی برای توصیف نحوه عملکرد توجه بصری وجود دارد.

مدل Spotlight

مدل “spotlight” به همان اندازه که به نظر می رسد کار می کند – پیشنهاد می کند که توجه بصری شبیه به یک نورافکن باشد. روانشناس ویلیام جیمز پیشنهاد کرد که این نورافکن شامل موارد زیر است:

نقطه کانونی: مرکز تمرکز به عنوان نقطه کانونی شناخته می شود. در این حوزه، چیزها به وضوح دیده می شوند.

حاشیه: ناحیه اطراف این نقطه کانونی که به عنوان حاشیه شناخته می شود، هنوز قابل مشاهده است اما به وضوح دیده نمی شود.

حاشیه: در نهایت ناحیه خارج از حاشیه نورافکن به عنوان حاشیه شناخته می شود.

مدل لنز زوم

رویکرد دوم به عنوان مدل “لنز زوم” شناخته می شود. در حالی که شامل تمام عناصر یکسان مدل نورافکن است، همچنین نشان می دهد که ما می توانیم اندازه فوکوس خود را بسیار شبیه به لنز زوم یک دوربین افزایش یا کاهش دهیم.

با این حال، یک منطقه تمرکز بزرگتر همچنین منجر به پردازش کندتر می شود زیرا شامل اطلاعات بیشتری است بنابراین منابع توجه محدود باید در یک منطقه بزرگتر توزیع شوند.

توجه انتخابی شنیداری چگونه کار می کند

برخی از شناخته‌شده‌ترین آزمایش‌ها در مورد توجه شنوایی، آزمایش‌هایی هستند که توسط روان‌شناس کالین چری انجام شده است. چری بررسی کرد که چگونه افراد می توانند مکالمات خاصی را در حالی که دیگران را تنظیم می کنند، ردیابی کنند، پدیده ای که او از آن به عنوان اثر “کوکتل مهمانی” یاد کرد.

در این آزمایشات، دو پیام شنوایی به طور همزمان با یک پیام به هر گوش ارائه شد. گیلاس سپس از شرکت کنندگان خواست به یک پیام خاص توجه کنند و سپس آنچه را که شنیده بودند تکرار کنند.

او متوجه شد که شرکت کنندگان می توانند به راحتی به یک پیام توجه کنند و آن را تکرار کنند، اما وقتی از آنها در مورد محتوای پیام دیگر سؤال شد، نتوانستند چیزی در مورد آن بگویند.

Cherry متوجه شد که وقتی محتویات پیام بدون نظارت ناگهان تغییر می کند (مانند تغییر از انگلیسی به آلمانی وسط پیام یا پخش ناگهانی به عقب)، تعداد کمی از شرکت کنندگان حتی متوجه می شوند. جالب توجه است، اگر گوینده پیام بدون مراقبت از مرد به زن (یا برعکس) تغییر کند یا اگر پیام با صدای 400 هرتز جایگزین شود، شرکت‌کنندگان همیشه متوجه تغییر می‌شوند.

یافته های گیلاس در آزمایش های اضافی نشان داده شده است. سایر محققان با پیام هایی از جمله فهرست کلمات و ملودی های موسیقی به نتایج مشابهی دست یافته اند.

 

نظریه های منابع توجه انتخابی

تئوری های جدیدتر تمایل دارند بر این ایده که توجه یک منبع محدود است و چگونگی تقسیم آن منابع بین منابع اطلاعاتی رقیب تمرکز کنند. چنین نظریه‌هایی پیشنهاد می‌کنند که ما مقدار ثابتی از توجه در دسترس داریم و سپس باید نحوه تخصیص ذخایر توجه موجود خود را در میان وظایف یا رویدادهای متعدد انتخاب کنیم.

 

عواملی که بر توجه انتخابی تأثیر می گذارد

عوامل متعددی می توانند بر توجه انتخابی تأثیر بگذارند. مکانی که صدا از آنجا سرچشمه می گیرد می تواند نقش داشته باشد. به عنوان مثال، احتمالاً بیشتر به یک مکالمه در کنار خود توجه می کنید تا یک مکالمه در فاصله چند فوتی.

به عنوان مثال، ارائه پیام به گوش های مختلف منجر به انتخاب یک پیام بر دیگری نخواهد شد. این دو پیام باید دارای نوعی عدم همپوشانی در زمان باشند تا یکی به طور انتخابی به دیگری توجه شود. همانطور که قبلا ذکر شد، تغییرات در زیر و بمی نیز می تواند نقشی در انتخابی بازی کند.

تعداد انتخاب‌های شنوایی که باید برای توجه به یک نفر تنظیم شود، می‌تواند این فرآیند را دشوارتر کند. تصور کنید که در یک اتاق شلوغ هستید و مکالمات مختلفی در اطراف شما در حال انجام است.

توجه انتخابی به تنها یکی از آن سیگنال‌های شنیداری می‌تواند بسیار دشوار باشد، حتی اگر مکالمه در همان نزدیکی انجام شود.

 

 

چگونه از توجه انتخابی برای فیلتر کردن اطلاعات و تمرکز استفاده می کنیم

توجه انتخابی فرآیند تمرکز روی یک شی خاص در محیط برای مدت زمان معینی است. توجه منبع محدودی است، بنابراین توجه گزینشی به ما اجازه می‌دهد تا جزئیات بی‌اهمیت را تنظیم کنیم و روی آنچه مهم است تمرکز کنیم. این با کوری بدون توجه متفاوت است، یعنی زمانی که به شدت روی یک چیز تمرکز می کنید و متوجه ورود چیزهای غیرمنتظره به میدان بینایی خود نمی شوید.

 

توجه انتخابی فرآیند تمرکز روی یک شی خاص در محیط برای مدت زمان معینی است. توجه منبع محدودی است، بنابراین توجه گزینشی به ما اجازه می‌دهد تا جزئیات بی‌اهمیت را تنظیم کنیم و روی آنچه مهم است تمرکز کنیم. این با کوری بدون توجه متفاوت است، یعنی زمانی که به شدت روی یک چیز تمرکز می کنید و متوجه ورود چیزهای غیرمنتظره به میدان بینایی خود نمی شوید.

در یک نگاه

دنیا پر از محرک هایی است که برای جلب توجه ما رقابت می کنند، اما ما در هر زمان فقط می توانیم روی چیزهای زیادی تمرکز کنیم. به همین دلیل است که ما به توجه انتخابی متکی هستیم تا به ما کمک کند تا به چیزهای مهم در محیط توجه کنیم. برخی از کارشناسان آن را به یک لنز نورافکن یا زوم تشبیه کرده‌اند که اساساً اطلاعاتی را که در هر لحظه مرتبط هستند برجسته می‌کند.

توجه انتخابی چگونه کار می کند؟

در هر لحظه، ما در معرض رگبار دائمی اطلاعات حسی هستیم. صدای بوق ماشین از خیابان بیرون، پچ پچ دوستانتان، صدای کلیک کلیدها هنگام تایپ کاغذ برای مدرسه، صدای زمزمه بخاری که اتاقتان را در یک روز تند پاییزی گرم نگه می دارد.

اما در بیشتر موارد، ما به تک تک این تجربه‌های حسی توجه نمی‌کنیم. در عوض، ما توجه خود را بر روی برخی از عناصر مهم محیط خود متمرکز می کنیم در حالی که چیزهای دیگر در پس زمینه ترکیب می شوند یا کاملاً بدون توجه از کنار ما عبور می کنند. بنابراین دقیقاً چگونه تصمیم می گیریم به چه چیزی توجه کنیم و چه چیزی را نادیده بگیریم؟

 

تصور کنید که در یک مهمانی برای یک دوست هستید که در یک رستوران شلوغ میزبانی شده است. مکالمات متعدد، صدای جیغ زدن بشقاب ها و چنگال ها و بسیاری صداهای دیگر برای جلب توجه شما رقابت می کنند. از میان همه این صداها، می‌بینید که می‌توانید صداهای نامربوط را تنظیم کنید و روی داستان سرگرم‌کننده‌ای که شریک غذاخوری‌تان به اشتراک می‌گذارد تمرکز کنید.

چگونه می توانید محرک های خاصی را نادیده بگیرید و فقط روی یک جنبه از محیط خود تمرکز کنید؟ این نمونه ای از توجه انتخابی است. از آنجایی که توانایی ما برای رسیدگی به چیزهای اطرافمان هم از نظر ظرفیت و هم از نظر مدت زمان محدود است، باید در مورد چیزهایی که به آنها توجه می کنیم دقیق باشیم.

 

برای تمرکز و حفظ توجه خود، باید چیزهایی را که به ما مرتبط نیستند در هر لحظه فیلتر کنیم. این بدان معناست که ما روی برخی چیزها تمرکز می کنیم، در حالی که به طور همزمان دیگران را نادیده می گیریم. توجه یک منبع محدود است، به این معنی که ما باید از منابعی که در دسترس داریم برای تمرکز روی رویدادهایی که مهم‌ترین هستند استفاده کنیم.

 

توجه بصری انتخابی چگونه کار می کند

دو مدل اصلی برای توصیف نحوه عملکرد توجه بصری وجود دارد.

مدل Spotlight

مدل “spotlight” به همان اندازه که به نظر می رسد کار می کند – پیشنهاد می کند که توجه بصری شبیه به یک نورافکن باشد. روانشناس ویلیام جیمز پیشنهاد کرد که این نورافکن شامل موارد زیر است:

نقطه کانونی: مرکز تمرکز به عنوان نقطه کانونی شناخته می شود. در این حوزه، چیزها به وضوح دیده می شوند.

حاشیه: ناحیه اطراف این نقطه کانونی که به عنوان حاشیه شناخته می شود، هنوز قابل مشاهده است اما به وضوح دیده نمی شود.

حاشیه: در نهایت ناحیه خارج از حاشیه نورافکن به عنوان حاشیه شناخته می شود.

 

مدل لنز زوم

رویکرد دوم به عنوان مدل “لنز زوم” شناخته می شود. در حالی که شامل تمام عناصر یکسان مدل نورافکن است، همچنین نشان می دهد که ما می توانیم اندازه فوکوس خود را بسیار شبیه به لنز زوم یک دوربین افزایش یا کاهش دهیم.

با این حال، یک منطقه تمرکز بزرگتر همچنین منجر به پردازش کندتر می شود زیرا شامل اطلاعات بیشتری است بنابراین منابع توجه محدود باید در یک منطقه بزرگتر توزیع شوند.

 

توجه انتخابی شنیداری چگونه کار می کند

برخی از شناخته‌شده‌ترین آزمایش‌ها در مورد توجه شنوایی، آزمایش‌هایی هستند که توسط روان‌شناس کالین چری انجام شده است. چری بررسی کرد که چگونه افراد می توانند مکالمات خاصی را در حالی که دیگران را تنظیم می کنند، ردیابی کنند، پدیده ای که او از آن به عنوان اثر “کوکتل مهمانی” یاد کرد.

در این آزمایشات، دو پیام شنوایی به طور همزمان با یک پیام به هر گوش ارائه شد. گیلاس سپس از شرکت کنندگان خواست به یک پیام خاص توجه کنند و سپس آنچه را که شنیده بودند تکرار کنند.

او متوجه شد که شرکت کنندگان می توانند به راحتی به یک پیام توجه کنند و آن را تکرار کنند، اما وقتی از آنها در مورد محتوای پیام دیگر سؤال شد، نتوانستند چیزی در مورد آن بگویند.

 

Cherry متوجه شد که وقتی محتویات پیام بدون نظارت ناگهان تغییر می کند (مانند تغییر از انگلیسی به آلمانی وسط پیام یا پخش ناگهانی به عقب)، تعداد کمی از شرکت کنندگان حتی متوجه می شوند. جالب توجه است، اگر گوینده پیام بدون مراقبت از مرد به زن (یا برعکس) تغییر کند یا اگر پیام با صدای 400 هرتز جایگزین شود، شرکت‌کنندگان همیشه متوجه تغییر می‌شوند.

یافته های گیلاس در آزمایش های اضافی نشان داده شده است. سایر محققان با پیام هایی از جمله فهرست کلمات و ملودی های موسیقی به نتایج مشابهی دست یافته اند.

نمونه هایی از توجه انتخابی

 

 

توجه انتخابی فرآیند تمرکز روی یک شی خاص در محیط برای مدت زمان معینی است. توجه منبع محدودی است، بنابراین توجه گزینشی به ما اجازه می‌دهد تا جزئیات بی‌اهمیت را تنظیم کنیم و روی آنچه مهم است تمرکز کنیم. این با کوری بدون توجه متفاوت است، یعنی زمانی که به شدت روی یک چیز تمرکز می کنید و متوجه ورود چیزهای غیرمنتظره به میدان بینایی خود نمی شوید.

در یک نگاه

دنیا پر از محرک هایی است که برای جلب توجه ما رقابت می کنند، اما ما در هر زمان فقط می توانیم روی چیزهای زیادی تمرکز کنیم. به همین دلیل است که ما به توجه انتخابی متکی هستیم تا به ما کمک کند تا به چیزهای مهم در محیط توجه کنیم. برخی از کارشناسان آن را به یک لنز نورافکن یا زوم تشبیه کرده‌اند که اساساً اطلاعاتی را که در هر لحظه مرتبط هستند برجسته می‌کند.

توجه انتخابی چگونه کار می کند؟

در هر لحظه، ما در معرض رگبار دائمی اطلاعات حسی هستیم. صدای بوق ماشین از خیابان بیرون، پچ پچ دوستانتان، صدای کلیک کلیدها هنگام تایپ کاغذ برای مدرسه، صدای زمزمه بخاری که اتاقتان را در یک روز تند پاییزی گرم نگه می دارد.

اما در بیشتر موارد، ما به تک تک این تجربه‌های حسی توجه نمی‌کنیم. در عوض، ما توجه خود را بر روی برخی از عناصر مهم محیط خود متمرکز می کنیم در حالی که چیزهای دیگر در پس زمینه ترکیب می شوند یا کاملاً بدون توجه از کنار ما عبور می کنند. بنابراین دقیقاً چگونه تصمیم می گیریم به چه چیزی توجه کنیم و چه چیزی را نادیده بگیریم؟

تصور کنید که در یک مهمانی برای یک دوست هستید که در یک رستوران شلوغ میزبانی شده است. مکالمات متعدد، صدای جیغ زدن بشقاب ها و چنگال ها و بسیاری صداهای دیگر برای جلب توجه شما رقابت می کنند. از میان همه این صداها، می‌بینید که می‌توانید صداهای نامربوط را تنظیم کنید و روی داستان سرگرم‌کننده‌ای که شریک غذاخوری‌تان به اشتراک می‌گذارد تمرکز کنید.

چگونه می توانید محرک های خاصی را نادیده بگیرید و فقط روی یک جنبه از محیط خود تمرکز کنید؟ این نمونه ای از توجه انتخابی است. از آنجایی که توانایی ما برای رسیدگی به چیزهای اطرافمان هم از نظر ظرفیت و هم از نظر مدت زمان محدود است، باید در مورد چیزهایی که به آنها توجه می کنیم دقیق باشیم.

توجه تا حدودی مانند یک نورافکن عمل می‌کند، جزئیاتی را که باید روی آن‌ها تمرکز کنیم برجسته می‌کند و اطلاعات نامربوط را به حاشیه‌های ادراک ما می‌فرستد.

برای تمرکز و حفظ توجه خود، باید چیزهایی را که به ما مرتبط نیستند در هر لحظه فیلتر کنیم. این بدان معناست که ما روی برخی چیزها تمرکز می کنیم، در حالی که به طور همزمان دیگران را نادیده می گیریم. توجه یک منبع محدود است، به این معنی که ما باید از منابعی که در دسترس داریم برای تمرکز بر رویدادهایی که مهم‌ترین هستند استفاده کنیم.

پردازش موازی در روانشناسی چیست؟

توجه بصری انتخابی چگونه کار می کند

دو مدل اصلی برای توصیف نحوه عملکرد توجه بصری وجود دارد.

مدل Spotlight

مدل “spotlight” به همان اندازه که به نظر می رسد کار می کند – پیشنهاد می کند که توجه بصری شبیه به یک نورافکن باشد. روانشناس ویلیام جیمز پیشنهاد کرد که این نورافکن شامل موارد زیر است:

نقطه کانونی: مرکز تمرکز به عنوان نقطه کانونی شناخته می شود. در این حوزه، چیزها به وضوح دیده می شوند.

حاشیه: ناحیه اطراف این نقطه کانونی که به عنوان حاشیه شناخته می شود، هنوز قابل مشاهده است اما به وضوح دیده نمی شود.

حاشیه: در نهایت ناحیه خارج از حاشیه نورافکن به عنوان حاشیه شناخته می شود.

مدل لنز زوم

رویکرد دوم به عنوان مدل “لنز زوم” شناخته می شود. در حالی که شامل تمام عناصر یکسان مدل نورافکن است، همچنین نشان می دهد که ما می توانیم اندازه فوکوس خود را بسیار شبیه به لنز زوم یک دوربین افزایش یا کاهش دهیم.

با این حال، یک منطقه تمرکز بزرگتر همچنین منجر به پردازش کندتر می شود، زیرا شامل اطلاعات بیشتری است، بنابراین منابع توجه محدود باید در یک منطقه بزرگتر توزیع شوند.

توجه انتخابی شنیداری چگونه کار می کند

برخی از شناخته‌شده‌ترین آزمایش‌ها در مورد توجه شنوایی، آزمایش‌هایی هستند که توسط روان‌شناس کالین چری انجام شده است. چری بررسی کرد که چگونه افراد می توانند مکالمات خاصی را در حالی که دیگران را تنظیم می کنند، ردیابی کنند، پدیده ای که او از آن به عنوان اثر “کوکتل مهمانی” یاد کرد.

در این آزمایشات، دو پیام شنوایی به طور همزمان با یک پیام به هر گوش ارائه شد. گیلاس سپس از شرکت کنندگان خواست به یک پیام خاص توجه کنند و سپس آنچه را که شنیده بودند تکرار کنند.

او متوجه شد که شرکت کنندگان می توانند به راحتی به یک پیام توجه کنند و آن را تکرار کنند، اما وقتی از آنها در مورد محتوای پیام دیگر سؤال شد، نتوانستند چیزی در مورد آن بگویند.

Cherry متوجه شد که وقتی محتویات پیام بدون نظارت ناگهان تغییر می کند (مانند تغییر از انگلیسی به آلمانی وسط پیام یا پخش ناگهانی به عقب)، تعداد کمی از شرکت کنندگان حتی متوجه می شوند. جالب توجه است، اگر گوینده پیام بدون مراقبت از مرد به زن (یا برعکس) تغییر کند یا اگر پیام با صدای 400 هرتز جایگزین شود، شرکت‌کنندگان همیشه متوجه تغییر می‌شوند.

یافته های گیلاس در آزمایش های اضافی نشان داده شده است. سایر محققان با پیام هایی از جمله فهرست کلمات و ملودی های موسیقی به نتایج مشابهی دست یافته اند.

نمونه هایی از توجه انتخابی

 

چند نمونه از نحوه استفاده از توجه انتخابی هر روز عبارتند از:

وقتی در اتاقی پر سر و صدا هستید، به آنچه دوستتان می گوید گوش دهید

هنگام خواندن کتاب، صدای تلویزیون را در پس زمینه تنظیم کنید

گوش دادن به آنچه که یک مجری می گوید، حتی اگر صداها و عوامل حواس پرتی دیگر برای جلب توجه رقابت می کنند

در حین رانندگی روی جاده تمرکز کنید، حتی اگر مناظر و صداهای دیگری وجود دارد که ممکن است حواس شما را پرت کند

در برخی موارد، ممکن است آنقدر روی یک محرک خاص متمرکز شوید که وقتی چیزهای دیگر اتفاق می افتد، نادیده بگیرید. به عنوان مثال، کوری بدون توجه زمانی اتفاق می‌افتد که ما آنقدر روی یک چیز متمرکز شده‌ایم که متوجه ورود چیزی به میدان بینایی خود نمی‌شویم. به طور مشابه، تغییر کوری زمانی اتفاق می‌افتد که ما به طور انتخابی به یک جنبه از صحنه توجه می‌کنیم و متوجه تغییرات دیگری که ممکن است رخ دهد نباشیم

مدل تضعیف تریزمن

مجموعه ای بی پایان از محرک ها، افکار و احساسات درونی و بیرونی مدام ما را بمباران می کند. با توجه به این فراوانی داده های موجود، شگفت انگیز است که ما هر چیزی را درک می کنیم!

در درجات مختلف کارایی، ما توانایی تمرکز بر موارد مهم را توسعه داده ایم و در عین حال بقیه را مسدود می کنیم.

توجه انتخابی چیست؟

توجه انتخابی فرآیند هدایت آگاهی ما به محرک های مرتبط است در حالی که محرک های نامربوط در محیط را نادیده می گیریم.

این یک فرآیند مهم است، زیرا محدودیتی برای پردازش اطلاعات در یک زمان معین وجود دارد، و توجه انتخابی به ما اجازه می‌دهد تا جزئیات بی‌اهمیت را تنظیم کنیم و بر آنچه مهم است تمرکز کنیم.

این ظرفیت محدود برای توجه به عنوان یک گلوگاه تصور شده است که جریان اطلاعات را محدود می کند. هرچه گلوگاه باریکتر باشد، سرعت جریان کمتر است.

مدل‌های توجه برادبنت و تریزمن همگی مدل‌های تنگنا هستند زیرا پیش‌بینی می‌کنند که ما نمی‌توانیم به طور آگاهانه به تمام ورودی‌های حسی خود در یک زمان توجه کنیم.

نظریه فیلتر توجه، که به عنوان مدل فیلتر برادبنت نیز شناخته می‌شود، معتقد است که توجه تنگنای است که تنها مقدار محدودی اطلاعات می‌تواند در هر زمان معین از آن عبور کند. این نظریه پیشنهاد می‌کند که یک «فیلتر» داخلی انتخاب می‌کند که کدام محرک‌ها را بر اساس ویژگی‌های فیزیکی آنها پردازش کند، در حالی که اطلاعات باقی‌مانده یا نادیده گرفته می‌شوند یا به طور موقت در حافظه کوتاه‌مدت ذخیره می‌شوند.

مدل فیلتر Broadbent

نظریه توجه برودبنت، که به عنوان نظریه فیلتر توجه نیز شناخته می‌شود، پیشنهاد می‌کند که انسان‌ها فقط می‌توانند مقدار محدودی از اطلاعات حسی را در هر زمان معین به دلیل یک «گلوگاه توجه» پردازش کنند.

برودبنت (1958) پیشنهاد کرد که ویژگی های فیزیکی پیام ها برای انتخاب یک پیام برای پردازش بیشتر استفاده می شود و بقیه پیام ها از بین می روند.

اطلاعات از تمام محرک های ارائه شده در هر زمان وارد یک بافر حسی با ظرفیت نامحدود می شود.

سپس یکی از ورودی ها بر اساس ویژگی های فیزیکی آن (مانند زیر و بمی یا بلندی صدا) برای پردازش بیشتر با اجازه عبور از فیلتر انتخاب می شود.

از آنجایی که ما فقط ظرفیت محدودی برای پردازش اطلاعات داریم، این فیلتر برای جلوگیری از بارگیری بیش از حد سیستم پردازش اطلاعات طراحی شده است.

ورودی‌هایی که در ابتدا توسط فیلتر انتخاب نشده‌اند، برای مدت کوتاهی در بافر حسی باقی می‌مانند و اگر پردازش نشوند، به سرعت خراب می‌شوند. Broadbent فرض کرد که فیلتر پیام بدون مراقبت را در مراحل اولیه پردازش رد می کند.

به گفته Broadbent، معنای هیچ یک از پیام ها به هیچ وجه توسط فیلتر مورد توجه قرار نمی گیرد. تمام پردازش های معنایی پس از انتخاب پیام مورد توجه فیلتر توسط فیلتر انجام می شود. بنابراین هر پیام(هایی) که توسط تنگنا محدود شده باشد (یعنی انتخابی نیست) قابل درک نیست.

Broadbent می خواست ببیند چگونه مردم می توانند توجه خود را متمرکز کنند (به طور انتخابی شرکت کنند) و این کار را انجام دهد. او عمداً آنها را با محرک‌ها پربار کرد.

یکی از راه هایی که Broadbent به این هدف دست یافت، ارسال همزمان یک پیام به گوش راست یک فرد و یک پیام متفاوت به گوش چپ او بود.

این آزمایش اسپلیت اسپان (تکلیف گوش دادن دوگانه) نامیده می شود.

وظیفه گوش دادن دوگانه

وظایف گوش دادن دوگانه شامل ارسال همزمان یک پیام (یک عدد 3 رقمی) به گوش راست شخص و یک پیام دیگر (یک عدد 3 رقمی متفاوت) به گوش چپ او است.

وظیفه گوش دادن دوگانه یک آزمون روانشناختی است که معمولاً در روانشناسی شناختی برای مطالعه توجه انتخابی استفاده می شود. در این کار، یک فرد به دو جریان شنیداری مختلف، معمولاً گفتار، به طور همزمان از طریق هدفون به هر گوش گوش می دهد و به او دستور داده می شود که به یک جریان (گوش حاضر) توجه کند در حالی که دیگری (گوش بدون مراقبت) را نادیده می گیرد.

از شرکت کنندگان خواسته شد که به هر دو پیام به طور همزمان گوش دهند و آنچه را که شنیدند تکرار کنند. این به عنوان “تکلیف گوش دادن دوگانه” شناخته می شود.

 

برودبنت علاقه مند بود که چگونه اینها دوباره تکرار شوند. آیا شرکت‌کننده اعداد را به ترتیبی که شنیده شد (ترتیب ارائه) تکرار می‌کند یا آنچه را که در یک گوش شنیده شده و سپس گوش دیگر (گوش به گوش) را تکرار می‌کند.

او متوجه شد که افراد در تکرار گوش به گوش اشتباهات کمتری مرتکب می شوند و معمولاً به این ترتیب تکرار می کنند.

ارزیابی مدل برودبنت

  1. آزمایش‌های شنیداری دوگانه برودبنت مورد انتقاد قرار گرفته‌اند زیرا:

مطالعات اولیه همه از افرادی استفاده می‌کردند که با سایه‌زنی آشنا نبودند و بنابراین آن را بسیار دشوار و سخت می‌دانستند. آیزنک و کین (1990) ادعا می کنند که ناتوانی شرکت کنندگان ساده لوح در سایه موفقیت آمیز به دلیل ناآشنایی آنها با کار سایه زدن است تا ناتوانی سیستم توجه.

شرکت کنندگان پس از پخش کل پیام گزارش دادند – ممکن است پیام بدون مراقبت به طور کامل تجزیه و تحلیل شود، اما شرکت کنندگان فراموش کنند.

تجزیه و تحلیل پیام بدون مراقبت ممکن است زیر سطح آگاهی آگاهانه رخ دهد. به عنوان مثال، تحقیقات فون رایت و همکاران. (1975) تجزیه و تحلیل پیام بدون مراقبت را در یک کار سایه نشان داد. ابتدا یک کلمه با یک شوک الکتریکی خفیف به شرکت کنندگان ارائه شد. وقتی همان کلمه بعداً به کانال بدون نظارت ارائه شد، شرکت کنندگان افزایش GSR را ثبت کردند (نشان دهنده برانگیختگی عاطفی و تجزیه و تحلیل کلمه در کانال بدون مراقبت).

تحقیقات جدیدتر نشان داده است که نکات فوق مهم هستند: به عنوان مثال، مورای (1959) اثرات این عمل را مطالعه کرد. افراد ساده لوح فقط توانستند 8 درصد ارقام را که در پیام سایه دار یا بدون سایه ظاهر می شوند تشخیص دهند. موری (یک “سایه‌گیر” با تجربه) 67٪ را شناسایی کرد.

  1. تئوری برودبنت پیش‌بینی می‌کند که شنیدن نام شما در زمانی که توجه نمی‌کنید غیرممکن است زیرا پیام‌های بدون مراقبت قبل از پردازش معنی فیلتر می‌شوند – بنابراین، مدل نمی‌تواند «پدیده کوکتل مهمانی» را توضیح دهد.
  2. محققان دیگر «اثر مهمانی کوکتل» را در شرایط آزمایشی نشان داده‌اند (چری، 1953) و مواردی را کشف کرده‌اند که اطلاعات شنیده‌شده در گوش بدون مراقبت «از بین رفته» تا با اطلاعاتی که شرکت‌کنندگان در گوش دیگر به آن توجه می‌کنند تداخل داشته باشد.

این بدان معناست که برخی از تحلیل‌ها از معنای محرک‌ها باید قبل از انتخاب کانال‌ها رخ داده باشد. در مدل برادبنت، فیلتر صرفاً بر اساس تحلیل حسی ویژگی‌های فیزیکی محرک‌ها است.

تریزمن (1964) با نظریه برودبنت در مورد فیلتر گلوگاه اولیه موافق است. با این حال، تفاوت این است که فیلتر Treisman به جای حذف مواد بدون مراقبت، ضعیف می شود.

تضعیف صدا مانند کم کردن صدا است به طوری که اگر چهار منبع صدا در یک اتاق دارید (تلویزیون، رادیو، صحبت کردن افراد، گریه کودک)، می توانید 3 را کم یا کم کنید تا به اتاق چهارم برسید.

این بدان معناست که افراد همچنان می توانند معنای پیام(های) شرکت کننده را پردازش کنند.

تریزمن در آزمایش‌های خود نشان داد که شرکت‌کنندگان همچنان می‌توانند محتویات یک پیام بدون مراقبت را شناسایی کنند، و این نشان می‌دهد که آنها قادر به پردازش معنای پیام‌های حضور یافته و بدون مراقبت هستند.

تریزمن وظایف گوش دادن دوگانه را با استفاده از روش سایه گفتار انجام داد. به طور معمول، در این روش، از شرکت کنندگان خواسته می شود که به طور همزمان سخنانی را با صدای بلند که در یک گوش پخش می شود (به نام گوش حاضر) تکرار کنند در حالی که پیام دیگری به گوش دیگر گفته می شود.

به عنوان مثال، از شرکت‌کنندگان خواسته شد که «من اثاثیه دختر را دیدم» سایه بزنند و «من که هزینه پریدن سبز پرنده» را نادیده بگیرند، گزارش شده است که «من دختر را در حال پریدن دیدم».

بنابراین، واضح است که پیام بدون مراقبت برای معنی پردازش می‌شود و مدل فیلتر برودبنت، که فیلتر تنها بر اساس ویژگی‌های فیزیکی استخراج شده است، نمی‌تواند این یافته‌ها را توضیح دهد. شواهد نشان می‌دهد که مدل فیلتر برودبنت ناکافی است و اجازه نمی‌دهد که معنا در نظر گرفته شود.

ارزیابی مدل تریزمن

  1. مدل تریزمن بر برخی از مشکلات مرتبط با مدل فیلتر برودبنت غلبه می‌کند، به عنوان مثال، مدل تضعیف می‌تواند دلیل «سندرم مهمانی کوکتل» باشد.
  2. مدل تریزمن دقیقاً چگونگی عملکرد تحلیل معنایی را توضیح نمی دهد.
  3. ماهیت فرآیند تضعیف هرگز دقیقاً مشخص نشده است.

4. یک مشکل با همه آزمایش‌های گوش دادن دوگانه این است که هرگز نمی‌توانید مطمئن باشید که شرکت‌کنندگان واقعاً توجه خود را به کانال به اصطلاح بدون مراقبت تغییر نداده‌اند

توسعه شخصی: سفری برای تبدیل شدن به بهترین خود

رشد شخصی فرآیند مستمر بهبود خود از طریق خوداندیشی، آموزش و عمل است. این شامل تعیین اهداف، شناسایی زمینه های رشد و برداشتن گام های عمدی برای تبدیل شدن به نسخه بهتری از خود است. رشد شخصی یک رویداد یکباره نیست، بلکه یک سفر مادام العمر است که نیازمند تعهد، خودآگاهی و تمایل به پذیرش تغییر است.

چرا توسعه فردی مهم است؟

رشد فردی به دلایل مختلفی مهم است. اول، به افراد کمک می کند تا خودآگاه تر شوند، که پایه و اساس رشد شخصی است. خودآگاهی شامل درک نقاط قوت، ضعف، ارزش ها و باورهای خود و استفاده از این دانش برای تصمیم گیری بهتر و داشتن یک زندگی رضایت بخش تر است.

دوم، توسعه فردی می تواند منجر به افزایش اعتماد به نفس و عزت نفس شود. همانطور که افراد مهارت های جدید را توسعه می دهند و بر چالش ها غلبه می کنند، احساس موفقیت و غرور به دست می آورند که می تواند اعتماد به نفس و ارزش خود را افزایش دهد.

سوم، توسعه شخصی می تواند روابط را بهبود بخشد. زمانی که افراد از خود آگاهتر و اعتماد به نفس بیشتری برخوردار باشند، برای برقراری ارتباط مؤثر، همدلی با دیگران و ایجاد ارتباطات قوی تر با اطرافیانشان مجهزتر می شوند.

در نهایت، توسعه شخصی می تواند منجر به موفقیت و رضایت بیشتر در هر دو شغل شخصی و حرفه ای شود. با تعیین و دستیابی به اهداف، یادگیری مهارت های جدید و

با توسعه نقاط قوت، افراد می توانند زندگی ای را ایجاد کنند که هم معنادار و هم پربار باشد.

چگونه سفر توسعه شخصی خود را شروع کنید

شروع سفر توسعه شخصی شما ممکن است طاقت فرسا باشد، اما لزومی ندارد. در اینجا چند مرحله وجود دارد که می توانید برای شروع انجام دهید:

نقاط قوت و ضعف خود را شناسایی کنید: مدتی را به تفکر در مورد نقاط قوت و ضعف خود اختصاص دهید. در چه کاری خوب هستید؟ با چه چالش هایی روبرو هستید؟ از این اطلاعات برای شناسایی مناطقی که می‌خواهید تلاش‌های توسعه شخصی خود را در آنجا متمرکز کنید، استفاده کنید.

اهداف تعیین کنید: زمانی که زمینه های رشد را مشخص کردید، اهداف مشخص و قابل اندازه گیری را تعیین کنید. اهداف شما باید چالش برانگیز و در عین حال قابل دستیابی باشند و باید با ارزش ها و آرزوهای بلندمدت شما همسو باشند.

به دنبال منابع باشید: منابع زیادی برای حمایت از توسعه شخصی در دسترس هستند، از جمله کتاب، پادکست، کارگاه ها و برنامه های مربیگری. منابع مرتبط با اهداف و علایق شما را شناسایی کنید و متعهد شوید که آنها را در برنامه توسعه شخصی خود بگنجانید.

اقدام کنید: توسعه شخصی مستلزم اقدام است، بنابراین هر روز گام های عمدی در جهت اهداف خود بردارید. این می تواند به معنای تمرین یک مهارت جدید، جستجوی بازخورد یا صرف وقت برای خوداندیشی و مراقبت از خود باشد.

شکست را در آغوش بگیرید: رشد فردی مستلزم ریسک کردن و یادگیری از اشتباهات است. از شکست نترسید – در عوض، شکست را فرصتی برای یادگیری و رشد بدانید.

رشد شخصی یک سفر مادام العمر است که نیازمند تعهد، خودآگاهی و تمایل به پذیرش تغییر است. با تعیین اهداف، جستجوی منابع و انجام اقدامات عمدی، افراد می توانند زندگی ای را ایجاد کنند که هم رضایت بخش و هم معنادار باشد. به یاد داشته باشید، سفر برای تبدیل شدن به بهترین خود یک مقصد نیست – این فرآیندی است که به تلاش و فداکاری مداوم نیاز دارد.

مزایای ذهنیت رشد

یکی از کلیدهای توسعه فردی موفق، پرورش ذهنیت رشد است. ذهنیت رشد این باور است که توانایی های فرد را می توان با فداکاری و سخت کوشی توسعه داد. افرادی که ذهنیت رشد دارند، چالش ها را به عنوان فرصت هایی برای رشد می بینند و احتمال بیشتری دارد که از بازخورد استقبال کنند و ریسک کنند. در مقابل، افراد با ذهنیت ثابت معتقدند که توانایی های آنها از پیش تعیین شده و غیرقابل تغییر است که می تواند پتانسیل رشد و توسعه آنها را محدود کند.

 

پرورش ذهنیت رشد شامل قالب بندی مجدد صحبت های منفی با خود و تمرکز بر فرآیند یادگیری به جای نتیجه است. همچنین شامل جستجوی فرصت‌هایی برای رشد و پذیرش چالش‌ها به عنوان فرصت‌هایی برای یادگیری و بهبود است.

نقش خودمراقبتی در رشد فردی

خودمراقبتی جزء ضروری رشد فردی است. خودمراقبتی شامل مراقبت از سلامت جسمی، عاطفی و روانی فرد است. هنگامی که افراد مراقبت از خود را در اولویت قرار می دهند، برای کنترل استرس، مدیریت احساسات خود و حفظ دیدگاه مثبت مجهزتر می شوند. خودمراقبتی می تواند اشکال مختلفی داشته باشد، از جمله ورزش، تغذیه سالم، تمرینات ذهن آگاهی و ارتباطات اجتماعی.

اهمیت مسئولیت پذیری و پشتیبانی

توسعه شخصی می تواند یک سفر چالش برانگیز باشد و داشتن مسئولیت پذیری و حمایت می تواند تفاوت بزرگی ایجاد کند. مسئولیت پذیری شامل تعیین اهداف و به اشتراک گذاری آنها با دیگران است که می تواند به افزایش انگیزه و تعهد کمک کند. حمایت می تواند به اشکال مختلف از جمله یک مربی، مربی، یا دوست یا عضو خانواده حامی باشد. پشتیبانی می تواند تشویق، راهنمایی و بازخورد را فراهم کند، که می تواند به افراد کمک کند در مسیر خود باقی بمانند و به اهداف خود دست یابند.

آیا پیشرفت شخصی مضراتی دارد؟

در حالی که توسعه شخصی دارای مزایای بسیاری است، ممکن است برخی از معایب بالقوه نیز وجود داشته باشد. در اینجا چند نمونه هستند:

تاکید بیش از حد بر خودسازی: رشد شخصی گاهی اوقات می‌تواند منجر به تاکید بیش از حد بر خودسازی شود که می‌تواند باعث ایجاد احساس بی‌کفایتی یا شک به خود شود. اگر افراد بیش از حد بر روی معایب و ضعف های خود متمرکز شوند، ممکن است نقاط قوت و دستاوردهای خود را از دست بدهند که می تواند منجر به خودگویی منفی و اعتماد به نفس پایین شود.

محدودیت های زمان و منابع: پیگیری توسعه شخصی می تواند زمان بر باشد و به منابع قابل توجهی مانند پول و انرژی نیاز داشته باشد. برای افرادی که از قبل مشغول کار، خانواده و سایر مسئولیت‌ها هستند، یافتن زمان برای پیشرفت شخصی می‌تواند چالش برانگیز باشد. علاوه بر این، برنامه های توسعه شخصی یا مربیگری می تواند گران باشد، که می تواند دسترسی را برای برخی افراد محدود کند.

فقدان نتایج قابل اندازه گیری: توسعه شخصی اغلب یک فرآیند ذهنی است و اندازه گیری پیشرفت یا نتایج ممکن است دشوار باشد. این فقدان نتایج مشخص می‌تواند باعث شود برخی افراد احساس کنند تلاش‌هایشان نتیجه نمی‌دهد، که می‌تواند دلسرد کننده باشد.

اتکای بیش از حد به مواد خودیاری: توسعه شخصی گاهی اوقات می‌تواند منجر به اتکای بیش از حد به مواد خودیاری مانند کتاب‌ها، پادکست‌ها یا دوره‌های آنلاین شود. در حالی که این مواد می توانند مفید باشند، می توانند وابستگی به منابع خارجی انگیزه یا راهنمایی ایجاد کنند که می تواند توانایی فرد را برای توسعه خودآگاهی و مهارت های حل مسئله محدود کند.

خطر فرسودگی شغلی: پیگیری توسعه شخصی می تواند چالش برانگیز باشد و به تلاش و انرژی قابل توجهی نیاز دارد. اگر افراد بیش از حد بر روی بهبود خود متمرکز شوند، ممکن است از رفاه خود غافل شوند و در معرض خطر فرسودگی شغلی قرار گیرند. ایجاد تعادل بین توسعه شخصی و مراقبت از خود ضروری است.

چگونه می توان توسعه شخصی را در تجارت اعمال کرد؟

توسعه شخصی را می توان از طرق مختلف در تجارت به کار برد. در اینجا چند نمونه هستند:

بهبود مهارت‌های رهبری: توسعه فردی می‌تواند به افراد کمک کند تا با بهبود مهارت‌های ارتباطی، هوش هیجانی و توانایی‌های تصمیم‌گیری، رهبران بهتری شوند. با توسعه این مهارت ها، رهبران می توانند الهام بخش و انگیزه تیم های خود را ایجاد کنند، روابط قوی تری با مشتریان و مشتریان ایجاد کنند و به نتایج تجاری بهتری دست یابند.

توسعه ذهنیت رشد: پرورش ذهنیت رشد می تواند به افراد در تجارت کمک کند تا چالش ها را بپذیرند و از شکست ها درس بگیرند، که می تواند منجر به نوآوری و خلاقیت شود. افرادی که دارای طرز فکر رشد هستند نیز بیشتر به دنبال بازخورد و فرصت های یادگیری مستمر هستند که می تواند به آنها کمک کند تا از منحنی صنعت خود جلوتر بمانند.

ایجاد تاب‌آوری: توسعه فردی می‌تواند به افراد در کسب‌وکار کمک کند تا با توسعه استراتژی‌های مقابله و تکنیک‌های مدیریت استرس، تاب‌آوری ایجاد کنند. با یادگیری نحوه مدیریت استرس و غلبه بر ناملایمات، افراد می توانند تحت فشار عملکرد بهتری داشته باشند، تمرکز و بهره وری را حفظ کنند و به طور موثرتر به اهداف خود دست یابند.

پرورش خلاقیت و نوآوری: توسعه شخصی می تواند به افراد در کسب و کار کمک کند تا با کاوش در ایده های جدید، ریسک کردن و ایجاد ذهنیت رشد، از پتانسیل خلاقانه خود بهره ببرند. این می تواند به ارائه محصولات و خدمات جدید، فرآیندها و سیستم های بهبود یافته و مزیت رقابتی در بازار منجر شود.

تقویت روابط بین فردی: توسعه شخصی می تواند به افراد در کسب و کار کمک کند تا با بهبود مهارت های ارتباطی، همدلی و توانایی های حل تعارض، روابط بین فردی قوی تری ایجاد کنند. این می تواند منجر به کار تیمی بهتر، بهبود خدمات مشتری و فرهنگ کاری مثبت تر شود.

به طور خلاصه، توسعه شخصی می تواند به افراد در کسب و کار کمک کند تا مهارت های رهبری خود را بهبود بخشند، ذهنیت رشد را توسعه دهند، انعطاف پذیری ایجاد کنند، خلاقیت و نوآوری را تقویت کنند و روابط بین فردی را تقویت کنند. با اعمال اصول توسعه فردی در کار خود، افراد می توانند به موفقیت، رضایت و رضایت بیشتر در شغل خود دست یابند.

نتیجه

در نتیجه، توسعه شخصی سفری برای خودسازی است که می‌تواند به افراد کمک کند تا به اهداف خود برسند، رفاه خود را افزایش دهند و زندگی رضایت‌بخش‌تری ایجاد کنند. با پرورش ذهنیت رشد، اولویت دادن به خودمراقبتی، جستجوی مسئولیت پذیری و حمایت، و اعمال اصول توسعه شخصی در کار خود، افراد می توانند موفقیت و رضایت بیشتری در زندگی شخصی و حرفه ای خود کسب کنند.

با این حال، توجه به این نکته مهم است که توسعه شخصی یک راه حل مناسب برای همه نیست و ممکن است اشکالاتی وجود داشته باشد. برای مثال، توسعه شخصی می‌تواند زمان‌بر، پرهزینه باشد، یا اگر فردی نتواند به اهداف خود دست یابد، ممکن است منجر به ناامیدی شود. علاوه بر این، خطر تمرکز بیش از حد بر بهبود خود و نادیده گرفتن سایر زمینه های مهم زندگی، مانند روابط یا تعادل بین کار و زندگی وجود دارد.

به طور کلی، مزایای توسعه شخصی به طور کلی بیشتر از معایب بالقوه است، به خصوص زمانی که افراد با یک ذهنیت متعادل و واقع بینانه به آن برخورد کنند. با

فداکاری، پشتکار و تعهد به یادگیری مادام‌العمر، توسعه شخصی می‌تواند به افراد کمک کند تا پتانسیل کامل خود را باز کنند و زندگی ای را ایجاد کنند که هم رضایت بخش و هم معنادار باشد.

 

 

سفر به تمامیت: گام های ساده برای یک زندگی متعادل

در رقص پر هرج و مرج زندگی، بسیاری از ما آرزوی ایجاد تعادل بین سلامت جسمی و روانی خود را داریم. “سفر به سوی تمامیت: گام های ساده برای یک زندگی متعادل” به عنوان یک راهنمای دوستانه عمل می کند و راهبردهای عملی را برای هماهنگ کردن خواسته های زندگی روزمره ما ارائه می دهد. این در مورد بافندگی در شیوه های آگاهانه و اتخاذ عادات عمدی است – برداشتن گام های کوچک و مداوم به سمت وجودی کامل تر و متعادل تر.

مدیتیشن ذهن آگاهی

در قلب این سفر مراقبه ذهن آگاهی است. صرف چند لحظه در روز برای حضور ساده در اینجا و اکنون می تواند برای سلامت روان ما معجزه کند. مدیتیشن ذهن آگاهی مانند یک تنظیم مجدد ذهنی است، تمرکز بر لحظه حال و مشاهده افکار بدون قضاوت. این یک تکنیک ساده و در عین حال قدرتمند است که استرس را کاهش می دهد، تمرکز را افزایش می دهد و آرامش درونی را تقویت می کند. چه برنامه‌های هدایت‌شده، جلسات گروهی یا انعکاس انفرادی را ترجیح می‌دهید، ادغام ذهن‌آگاهی در روال روزانه‌تان زمینه را برای یک زندگی متعادل‌تر فراهم می‌کند.

اولویت دادن به خودمراقبتی

آغاز سفر به سوی تمامیت با اولویت دادن به مراقبت از خود شروع می شود – رقصی ظریف بین نیازهای بدن و ذهن ما. این فقط مربوط به علامت زدن جعبه ها نیست. این در مورد اطمینان از خواب کافی، پذیرش یک رژیم غذایی مغذی و حرکت منظم بدن است. یک بدن خوب و یک ذهن آرام به ما قدرت می‌دهد تا با انعطاف‌پذیری و وضوح با چالش‌های زندگی مقابله کنیم. اولویت دادن به خودمراقبتی یک امر تجملی نیست. این یک گام اساسی برای یافتن تعادل است.

تعیین مرزها

تعادل همچنین هنر تعیین مرزها را می طلبد. در جهانی پر از مسئولیت، یادگیری نه گفتن تبدیل به عملی برای حفظ خود می شود. این در مورد ایجاد مرزهای روشن و برقراری ارتباط با محدودیت های شخصی، ایجاد فضایی برای مراقبت از خود و ایجاد ارتباطات معنادار است. تعیین انتظارات واقع بینانه برای خود و دیگران برای حفظ تعادل و اجتناب از فرسودگی بسیار مهم است. یادگیری برای تعیین حد و مرز، در هسته خود، یک عمل عشق به خود است.

پرورش شکرگزاری

سپاسگزاری، یک استراتژی دگرگون کننده در سفر ما، ما را به مکث روزانه دعوت می کند. با تأمل در جنبه های مثبت زندگی، هر چقدر هم که کوچک باشد، تمرکز خود را از عوامل استرس زا به فراوانی تغییر می دهیم. نگه داشتن یک دفتر خاطرات قدردانی به ابزاری ساده و در عین حال موثر تبدیل می شود که ذهنیت مثبتی را تقویت می کند و به زندگی متعادل تر و رضایت بخشی کمک می کند. پرورش شکرگزاری بیش از اعتراف به خیر است; این یک تمرین در انعطاف پذیری و دیدگاه است.

ارتباط با دیگران

ارتباط انسانی بستر رفاه را تشکیل می دهد. ایجاد و پرورش روابط معنادار حمایت عاطفی و احساس تعلق را ارائه می دهد. از طریق خانواده، دوستان یا مشارکت اجتماعی، سرمایه گذاری زمان در ارتباطات، تعادل و تحقق کلی ما را غنی می کند. سفر به تمامیت یک سفر انفرادی نیست؛ این در تجربیات مشترک و حمایت از یک شبکه پرورش رشد می کند.

پذیرش یادگیری مادام العمر

زندگی متعادل تعهد به یادگیری مادام العمر است. درگیر شدن در یادگیری مستمر و رشد شخصی، احساس هدف و تحقق را به همراه دارد. کشف مهارت‌های جدید، غواصی در سرگرمی‌ها یا جستجو در زمینه‌های مورد علاقه، زندگی ما را غنی می‌کند و ذهنیت رشد را پرورش می‌دهد. سفر به تمامیت در حالت ایستا نیست. این یک روند مداوم اکتشاف و گسترش است.

بردن

سفر به تمامیت یک اودیسه شخصی است و رسیدن به تعادل در سلامت جسمی و روانی نیازمند تلاش عمدی است. با درهم آمیختن مدیتیشن ذهن آگاهی، اولویت دادن به مراقبت از خود، تعیین مرزها، پرورش قدردانی، ارتباط با دیگران، و پذیرش سلامتی ، گام های معناداری به سوی زندگی هماهنگ تر و رضایت بخشی برمی داریم. این در مورد ژست های بزرگ نیست، بلکه انباشته شدن گام های کوچک و ثابتی است که راه را برای یک وجود متعادل هموار می کند. سفر به سوی تمامیت ادامه دارد، و در این تعقیب است که تحقق واقعی کشف می‌شود.