چرا برخی افراد حاضرند تئوری های توطئه را باور کنند؟

بر اساس تحقیقات منتشر شده توسط آمریکایی، افراد می توانند به دلیل ترکیبی از ویژگی ها و انگیزه های شخصیتی، از جمله تکیه شدید به شهود خود، احساس تضاد و برتری نسبت به دیگران و درک تهدید در محیط خود، مستعد باور به تئوری های توطئه باشند. انجمن روانشناسی.

به گفته Shauna Bowes، نویسنده اصلی، دانشجوی دکترای روانشناسی بالینی در دانشگاه اموری، نتایج این مطالعه تصویر ظریفی از آنچه نظریه‌پردازان توطئه را هدایت می‌کند، نشان می‌دهد.

باوز گفت: «نظریه‌پردازان توطئه احتمالاً همه افراد ساده‌اندیش و ناخوشایند ذهنی نیستند – پرتره‌ای که به طور معمول در فرهنگ عامه ترسیم می‌شود. در عوض، بسیاری برای برآورده ساختن نیازهای انگیزشی محروم و احساس پریشانی و نقص به تئوری‌های توطئه روی می‌آورند.»

این تحقیق به صورت آنلاین در مجله Psychological Bulletin منتشر شد.

به گفته بووز، تحقیقات قبلی در مورد عواملی که نظریه‌پردازان توطئه را هدایت می‌کنند، عمدتاً به طور جداگانه به شخصیت و انگیزه نگاه می‌کردند. هدف مطالعه حاضر بررسی این عوامل با هم برای رسیدن به یک گزارش واحدتر از اینکه چرا مردم به تئوری‌های توطئه اعتقاد دارند، انجام شد.

برای انجام این کار، محققان داده های 170 مطالعه شامل بیش از 158000 شرکت کننده، عمدتا از ایالات متحده، بریتانیا و لهستان را تجزیه و تحلیل کردند. آنها بر مطالعاتی تمرکز کردند که انگیزه‌های شرکت‌کنندگان یا ویژگی‌های شخصیتی مرتبط با تفکر توطئه‌آمیز را اندازه‌گیری کردند.

محققان دریافتند که به طور کلی، افراد به دلیل نیاز به درک و احساس امنیت در محیط خود و نیاز به این احساس که جامعه ای که با آن همذات پنداری می کنند برتر از دیگران است، انگیزه باور به تئوری های توطئه را دارند.

اگرچه به نظر می رسد بسیاری از تئوری های توطئه شفافیت یا حقیقت محرمانه فرضی را در مورد رویدادهای گیج کننده ارائه می دهند، نیاز به بسته شدن یا احساس کنترل قوی ترین انگیزه برای تأیید نظریه های توطئه نبود. درعوض، محققان شواهدی پیدا کردند که نشان می‌دهد افراد با انگیزه روابط اجتماعی بیشتر به نظریه‌های توطئه خاصی اعتقاد دارند. برای مثال، شرکت‌کنندگانی که تهدیدات اجتماعی را درک می‌کردند، بیشتر به تئوری‌های توطئه مبتنی بر رویداد، مانند این نظریه که دولت ایالات متحده حملات تروریستی 11 سپتامبر را برنامه‌ریزی کرده بود، باور داشتند، به جای یک نظریه انتزاعی که به طور کلی، دولت‌ها قصد دارند به آن آسیب برسانند. شهروندانشان قدرت را حفظ کنند.

این نتایج عمدتاً به یک چارچوب نظری اخیر نشان می‌دهد که انگیزه‌های هویت اجتماعی ممکن است منجر به جذب محتوای یک نظریه توطئه شود، در حالی که افرادی که با تمایل به احساس منحصر به فرد بودن انگیزه دارند، به احتمال بیشتری به نظریه‌های توطئه عمومی در مورد اعتقاد دارند. جهان چگونه کار می کند، به گفته بووز.

محققان همچنین دریافتند افرادی با ویژگی‌های شخصیتی خاص، مانند احساس تضاد با دیگران و سطوح بالای پارانویا، بیشتر مستعد باور به تئوری‌های توطئه هستند. کسانی که شدیداً به تئوری‌های توطئه اعتقاد داشتند، به احتمال زیاد ناامن، پارانوئید، از نظر عاطفی فرار، تکانشی، مشکوک، گوشه‌گیر، دستکاری، خودمحور و غیرعادی بودند.

پنج ویژگی شخصیتی بزرگ (برونگرایی، موافق بودن، گشاده رویی، وظیفه شناسی و روان رنجورخویی) رابطه بسیار ضعیف تری با تفکر توطئه گرانه داشتند، اگرچه محققان گفتند که این بدان معنا نیست که ویژگی های شخصیتی کلی با گرایش به اعتقاد به تئوری های توطئه ارتباطی ندارد.

 

امید به عنوان پادزهر

به راحتی می توان از هجوم مداوم مشکلات در جهان امروز دلسرد شد، خواه اینها شرایط شخصی باشند یا مسائل اجتماعی. روانشناسان، که برخی از آنها دیدی نزدیک از رنجی که این مشکلات ایجاد می کنند، دارند، ممکن است مثبت اندیشی در مورد آینده را دشوار بدانند. با این حال، تعداد فزاینده‌ای از تحقیقات نشان می‌دهد که اگر می‌خواهید تغییرات مثبت را در خود، دیگران یا جامعه ایجاد کنید، بازگرداندن امید اولین قدم حیاتی است.

با درک اینکه امید چیست و چه چیزی نیست شروع کنید. گاهی اوقات امید با فرو بردن سر در شن و نادیده گرفتن واقعیت یا بیکار نشستن با انتظار برای بهتر شدن همه چیز برابر است. در واقعیت، امید یک فرآیند شناختی ظریف‌تر است که شامل مفاهیم روان‌شناختی شناخته شده‌ای مانند هدف‌گذاری، عاملیت و بازسازی شناختی است.

تما برایانت، دکترا، رئیس سابق APA، می‌گوید: «امید انکار آنچه هست نیست، بلکه باور به این است که وضعیت کنونی آن چیزی نیست که می‌تواند باشد». “می توانید تشخیص دهید که چیزی اشتباه است، اما همچنین این پایان داستان نیست.”

علم امید

با شروع دهه 1980، کار روانشناس فقید سی. ریک اسنایدر، دکترا، زمینه را برای بسیاری از تحقیقات امروزی درباره امید فراهم کرد. اسنایدر امید را اینگونه تعریف کرد: «توانایی درک شده برای استخراج مسیرهایی برای رسیدن به اهداف مطلوب، و انگیزه دادن به خود از طریق تفکر عاملیت برای استفاده از آن مسیرها» (پژوهش روانشناسی، جلد 13، شماره 4، 2002). اسنایدر همچنین کار خود را در زمینه روانشناسی مثبت گرا یا مطالعه چگونگی پیشرفت مردم و جوامع منتشر کرد.

برخلاف خوش بینی که صرفاً انتظار آینده ای بهتر است، امید عمل محور و مهارتی است که می توان آموخت. چان هلمن، دکترای روانشناسی و مدیر مؤسس مرکز تحقیقات امید در دانشگاه اوکلاهاما، گفت: «ما اغلب از کلمه «امید» به جای آرزو استفاده می‌کنیم، مثل اینکه امیدوارید امروز باران ببارد یا امیدوارید کسی خوب باشد. . “اما آرزو کردن منفعلانه نسبت به یک هدف است و امید به معنای اقدام برای رسیدن به آن است.”

در مرکز این اقدام، شناسایی مراحل رسیدن به یک هدف و تلاش برای رسیدن به آنها است. در یکی از مطالعه‌های مداخله درمانی مبتنی بر امید، محققان از شرکت‌کنندگان خواستند اهدافی را که امیدوار بودند به آنها برسند و سپس چندین مسیر ممکن برای رسیدن به آن هدف را بنویسند (Social Indicators Research, Vol. 77, 2006). دکترا، استاد روانشناسی در دانشگاه ایالتی اوهایو در کلمبوس که این مداخله متمرکز بر امید را توسعه داد، گفت: «شما مشخص می‌کنید که در حال حاضر کجا هستید، و سپس راه‌های متعددی برای رسیدن به آنجا ایجاد می‌کنید. پس از 8 هفته، شرکت کنندگان معنای زندگی و عزت نفس بیشتری و علائم کمتر افسردگی و اضطراب را گزارش کردند.

اخیراً، چیونز و یک دانشجوی سابق دکترا، دکتر جین هی، از بیماران مراقبت های اولیه با علائم افسردگی بالا خواسته بودند که اهدافی را برای بهبود علائم خود ایجاد کنند. پس از 10 هفته، بیمارانی که مسیرهایی را برای بهبود سلامت روان خود تعریف کردند، نسبت به افرادی که در سیستم ارجاع پیشرفته شرکت کردند، بیشتر به دنبال درمان و گزارش علائم افسردگی شدیدتر بودند (پایان نامه دکتری، دانشگاه ایالتی اوهایو، 2014).

همراه با بهبود سلامت روان و افزایش عزت نفس، مطالعات نشان می دهد که افزایش امید می تواند علائم و عملکرد روزانه را در مبتلایان به بیماری مزمن بهبود بخشد (Steffen, L. E., et al., Supportive Care in Cancer, Vol. 28, 2020). پژوهش‌های دیگر امید را به عنوان عامل محافظتی در برابر اختلال استرس پس از سانحه نشان داده است (گالاگر، ام. دبلیو، و همکاران، مجله روان‌شناسی بالینی، جلد 76، شماره 3، 2020). هلمن امید را ذهنیتی می داند که تاب آوری را در مواجهه با مشکلات ارتقا می دهد. او گفت: “اگر من این دیدگاه را داشته باشم که در آینده چیز بهتری امکان پذیر است، بهتر می توانم امروز مبارزاتم را تحمل کنم.”

درو کردن فواید امید مستلزم انجام کار قالب بندی مجدد افکار و ایجاد عادات جدید است. اما با تغییر در طرز فکر و عادات خود، می توانید شروع به دیدن و تلاش در جهت امکان آینده ای بهتر کنید – و دیگران را برای انجام همین کار مجهز کنید. این چیزی است که کارشناسان امید توصیه می کنند:

اهداف را به قطعات کوچکتر تقسیم کنید

اگر اولین قدم‌های خود را به سوی امید برمی‌دارید، ممکن است اهداف بزرگ بر شما غلبه کنند و توانایی شما را برای تصور موفقیت از بین ببرند. از سوی دیگر، اهداف کوچکتر امکان دستیابی به موفقیت های مکرر را فراهم می کند، که می تواند احتمال پیشرفت را برجسته کند و شما را به سمت یک هدف انرژی دهد.

کوچک و قابل مدیریت نگه داشتن مسیرها مهم است. مخصوصاً برای افراد مبتلا به افسردگی و اضطراب، برداشتن موفقیت‌آمیز گام‌های کوچک می‌تواند به نوبه خود امید بیشتری را پرورش دهد و انگیزه را برای ادامه اقدام افزایش دهد. شارا ساند، روانشناس بالینی در شهر نیویورک، گفت: «همانطور که متوجه می‌شوید انجام کاری حس خوبی به شما دست می‌دهد، احتمالاً دوباره آن را انجام خواهید داد. نامزدی افزایش می‌یابد، و همچنین احساس امید شما نسبت به آینده افزایش می‌یابد.»

دکتر متیو دبلیو. گالاگر، استاد روان‌شناسی بالینی و کمی در دانشگاه هیوستون و ویراستار آکسفورد هندبوک امید نیز توصیه می‌کند که اهداف را مشخص و مشخص کنید. امید در آغوش گرفتن امکان است، و زمانی که احساس می کنید که اهداف شما قابل دستیابی هستند به جای بلند و دور، حفظ امید آسان تر است.

در جامعه بمانید

امید می تواند در انزوا رخ دهد، اما زمانی رشد می کند که به یک گروه حمایت کننده و الهام بخش متصل شوید. جامعه ای از افراد امیدوار می تواند با تشویق شما به اهدافتان، کمک به شما در جهت محوری در هنگام مواجهه با موانع، یا صرفاً یادآوری اینکه غلبه بر دشواری ممکن است، به شما الهام بخشد.

ژاکلین ماتیس، دکترا، رئیس دانشکده و استاد روانشناسی در راتگرز، گفت: «یکی از مزایای حضور در یک جامعه زمانی که سعی می‌کنید امید را حفظ کنید این است که افرادی هستند که نمونه‌های زنده‌ای هستند از اینکه امید در صورت تحقق آن چگونه به نظر می‌رسد. دانشگاه-نیوارک. “وقتی در حال زمین خوردن هستید، آنها آنجا خواهند بود تا با شما مفهوم ایستادن را دوباره تصور کنند.”

دکتر مری بت مدوید، استادیار روان‌شناسی در دانشگاه سافولک بوستون، در تحقیقات خود روی جوانان کم‌درآمد، دریافت که دیدن موفقیت دیگران می‌تواند انگیزه‌بخش باشد، به‌ویژه در غیاب حمایت‌های دیگر، مانند خانواده دلگرم‌کننده. به عنوان مثال، برخی از نوجوانان گزارش دادند که احساس می‌کنند می‌توانند مدرک دانشگاهی کسب کنند، زیرا دبیرستان‌هایشان بنرهایی را آویزان کرده بودند که نشان می‌داد فارغ‌التحصیلان در کالج کجا می‌روند.

اگر در مورد مسائل سیستماتیک مانند نژادپرستی یا تغییرات آب و هوایی احساس ناتوانی می کنید، پیوستن به نیروها با گروهی از افرادی که تمایل شما به تغییر را دارند می تواند امید شما را افزایش دهد و احتمال تغییر را افزایش دهد. امید جمعی، به گفته هلمن، شامل ترکیب انرژی ها برای ارائه یک چشم انداز مشترک از آینده و شناسایی استراتژی ها برای دستیابی به اهداف است. او گفت: «مسائل بزرگ اجتماعی ممکن است طاقت‌فرسا به نظر برسند، زیرا ما به تنهایی نمی‌توانیم سوزن را تکان دهیم. اما وقتی دیگرانی را می‌یابیم که داستان یا تجربه ما را به اشتراک می‌گذارند، در مجموع یک صدا و انرژی قدرتمند تشکیل می‌دهیم که می‌تواند بر تغییر تأثیر بگذارد.»

برای چرخش آماده شوید

هنگامی که یک مسیر تعیین شده مستقیماً به یک هدف منتهی نمی شود، ممکن است احساس دلسردی کنید که می تواند انگیزه شما را از بین ببرد. آماده شدن برای چرخش می تواند به حفظ امید کمک کند. گالاگر می‌گوید: «سعی کنید عقب‌نشینی‌ها را اطلاعات جدیدی در مورد اینکه کدام استراتژی‌ها کار می‌کنند و کار نمی‌کنند ببینید، و سپس رویکرد و هدف خود را اصلاح کنید تا حرکت به سمت آنچه می‌خواهید انجام دهید حفظ کنید.»

چارچوب بندی مجدد نتیجه می تواند به ارتقای انعطاف پذیری کمک کند. به عنوان مثال، تصور کنید که برای یک کمک هزینه تحقیقاتی خاص درخواست داده اید اما آن را دریافت نکرده اید. به جای رها کردن امید، مسیر جدیدی به سوی هدف را امتحان کنید یا نقطه پایان را با توجه به هدف نهایی یا ارزش پشت آن دوباره تعریف کنید. شاید کمک هزینه بیشتر راهی برای رسیدن به هدف شما باشد تا خود هدف، و راه های دیگری نیز وجود دارد که کارساز خواهد بود.

با این طرز فکر، می توانید شروع به تمرکز بر دریافت هر کمکی کنید که به شما امکان می دهد تحقیقات خود را انجام دهید و به افراد بیشتری کمک کنید. ماتیس گفت: «آنقدر به ویژگی‌های نتیجه دل نبندید که تصویر بزرگ را از دست بدهید و نتوانید چرخش کنید.

همراه با توانایی قالب بندی مجدد، این فرآیند به خلاقیت نیاز دارد – یکی دیگر از مهارت های قابل یادگیری. برایانت گفت: «کسانی که مایلند در برابر احتمالات باز باشند، می توانند امید خود را حفظ کنند. به جای «راهی وجود ندارد»، فکر می‌کنید، «من [هنوز] راهی را که قرار است کار کند، پیدا نکرده‌ام».

به گذشته فکر کنید

امید، طبیعتاً بر آینده متمرکز است. اما تأمل در گذشته همچنین می‌تواند امید را در مسیر تشویق کند، به‌خصوص اگر احساس می‌کنید که امیدواری‌تان در حال تزلزل است. هلمن می‌گوید: «از مردم می‌خواهم با تأمل در زمانی که به چیزی واقعاً دشوار در زندگی‌شان دست یافته‌اند، زمانی که تصمیم گرفتند اقدامی انجام دهند، «الگوی امید» خودشان باشند، و آن همه تفاوت را ایجاد کرد.

این نوع انعکاس می تواند به ویژه برای افراد مبتلا به افسردگی مفید باشد، که ممکن است دیدگاه ناهنجاری در مورد رشد خود داشته باشند. دکتر کاترین گوردون، روانشناس بالینی و نویسنده کتاب کار افکار خودکشی: مهارت های CBT برای کاهش درد عاطفی، افزایش امید و جلوگیری از خودکشی، چارچوبی را برای بازگرداندن امید به بیماران مبتلا به افکار خودکشی ایجاد کرد. چشم انداز یک عنصر ضروری است. او گفت: «من از آنها دارم شواهدی را جمع‌آوری می‌کنم که نشان می‌دهد در گذشته توانسته‌اند چیزهای دشواری را پشت سر بگذارند، که به آنها کمک می‌کند ابزارهایی را که می‌توانند در موقعیت فعلی‌شان استفاده کنند، شناسایی کنند.

اگر گذشته شما مانند یک مانع به نظر می رسد، همانطور که در مورد بسیاری از کسانی که ضربه روحی را تجربه کرده اند، بازتاب می تواند به شما در حفظ امید کمک کند. بنجامین هاردی، دکترا، روانشناس سازمانی و نویسنده چندین کتاب مرتبط با هدف گذاری و رشد شخصی، توصیه می کند راه هایی را که در طول زمان تغییر کرده اید، حتی هفته به هفته، شناسایی کنید تا ذهنیت رشد را ارتقا دهید. او می‌گوید: «نحوه چارچوب‌بندی گذشته‌تان می‌تواند انتظارات شما را برای آینده‌تان تعیین کند.

پیروزی ها را جشن بگیرید

شمارش موفقیت‌ها در طول سفر به سمت یک هدف می‌تواند به شما کمک کند تا به سمت جلو حرکت کنید. برایانت می‌گوید: «وقتی به چیزی دست می‌یابیم، اغلب آن را بدیهی می‌دانیم زیرا ذهنمان به چیزهای بعدی می‌رود که نداشته یا نکرده‌ایم. زمانی را برای تصدیق و جشن گرفتن کارهایی که در زمان حال به دست آورده اید اختصاص دهید تا از طرز فکر امیدوارکننده خود برای آینده حمایت کنید.

حتی احترام گذاشتن به گام‌های کوچک خود به جلو از طریق تمرین سپاسگزاری آگاهانه، تفاوت را ایجاد می‌کند. تصور کنید هدف شما کار در یک دانشگاه خاص است. شما ممکن است امروز آن موقعیت را نداشته باشید، اما ممکن است کارهای مشابهی را که در آن شغل انجام می‌دهید، انجام دهید، چه مربیگری دانشجویان یا انجام تحقیقات. متیس گفت: «پیروزی‌های شما ممکن است در همان زمینه‌ای نباشد که انتظارش را دارید، اما مهم است بدانید که در حال دستیابی به بخشی از هدفی هستید که برایتان مهم است.»

گوردون گفت که ردیابی شدت عاطفی و توجه به نوسانات احساسات نیز می تواند امید را تقویت کند، چه شخصاً یا برای بیمارانی که در حال مبارزه هستند یا مربیان. حتی اگر یک احساس دشوار، مانند غم و اندوه یا اضطراب، به طور کامل از بین نرود، ردیابی آن یادآوری است که برای همیشه دوام نخواهد داشت، که می تواند امید را افزایش دهد.

تشخیص دهید که در حال تمرین امید هستید

چه آن را تشخیص دهید یا نه، امید در کار یک روانشناس ذاتی است زیرا ریشه در این باور دارد که شما می توانید بخشی از تغییرات مثبت باشید، خواه کار شما بر درمان، تحقیق، آموزش، یا کاربردهای بی شمار دیگر متمرکز باشد. برای دیگران، حتی حضور ساده در درمان یا یک دوره روانشناسی – چه به عنوان یک روانشناس، چه بیمار یا دانش آموز – یک عمل امیدوارکننده است که وابسته به این باور است که رشد و تغییر امکان پذیر است. برایانت: روانشناسی فقط مطالعه آنچه هست نیست، بلکه مطالعه و اجرای تحول و شفا در افراد و جوامع است.

 

 

تفاوت بین استرس و اضطراب چیست؟

دانستن تفاوت می تواند اطمینان حاصل کند که کمکی را که نیاز دارید دریافت می کنید. مرز باریکی بین استرس و اضطراب وجود دارد. هر دو واکنش‌های احساسی هستند، اما استرس معمولاً توسط یک محرک خارجی ایجاد می‌شود. محرک می تواند کوتاه مدت باشد، مانند ضرب الاجل کاری یا دعوا با یکی از عزیزان یا طولانی مدت، مانند ناتوانی در کار، تبعیض یا بیماری مزمن. افراد تحت استرس علائم روحی و جسمی مانند تحریک پذیری، عصبانیت، خستگی، درد عضلانی، مشکلات گوارشی و مشکل در خواب را تجربه می کنند.

از سوی دیگر، اضطراب با نگرانی های مداوم و بیش از حد تعریف می شود که حتی در غیاب یک عامل استرس زا از بین نمی روند. اضطراب منجر به مجموعه ای تقریباً مشابه از علائم استرس می شود: بی خوابی، مشکل در تمرکز، خستگی، تنش عضلانی و تحریک پذیری.

هم استرس خفیف و هم اضطراب خفیف به مکانیسم های مقابله ای مشابه به خوبی پاسخ می دهند. فعالیت بدنی، رژیم غذایی مغذی و متنوع، و بهداشت خواب خوب نقطه شروع خوبی هستند، اما مکانیسم‌های مقابله‌ای دیگری نیز وجود دارد.

اگر استرس یا اضطراب شما به این تکنیک‌های مدیریتی پاسخ نمی‌دهد، یا اگر احساس می‌کنید که استرس یا اضطراب بر عملکرد یا خلق و خوی روزانه‌تان تأثیر می‌گذارد، با یک متخصص سلامت روان صحبت کنید که می‌تواند به شما در درک آنچه تجربه می‌کنید کمک کند. و ابزارهای مقابله ای اضافی را در اختیار شما قرار دهد. به عنوان مثال، یک روانشناس می تواند در تعیین اینکه آیا شما ممکن است اختلال اضطرابی داشته باشید کمک کند. اختلالات اضطرابی از نظر شدت و مدت طولانی با احساس اضطراب کوتاه مدت متفاوت است: این اضطراب معمولاً برای ماه ها ادامه می یابد و بر خلق و خو و عملکرد تأثیر منفی می گذارد. برخی از اختلالات اضطرابی، مانند آگورافوبیا (ترس از فضاهای عمومی یا باز)، ممکن است باعث شود فرد از فعالیت های لذت بخش اجتناب کند یا حفظ شغل را دشوار کند.

طبق آخرین داده‌های موسسه ملی سلامت روان، ۳۱ درصد از آمریکایی‌ها در طول زندگی خود دچار اختلال اضطراب می‌شوند.

یکی از شایع ترین اختلالات اضطرابی، اختلال اضطراب فراگیر است. برای تشخیص اینکه آیا فردی مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر است، پزشک به دنبال علائمی مانند نگرانی بیش از حد و غیرقابل کنترل است که در بیشتر روزها در طول شش ماه رخ می دهد. نگرانی ممکن است از موضوعی به موضوع دیگر بپرد. اختلال اضطراب فراگیر نیز با علائم فیزیکی اضطراب همراه است.

نوع دیگری از اختلال اضطراب، اختلال هراس است که با حملات ناگهانی اضطراب مشخص می شود که ممکن است باعث تعریق، سرگیجه و نفس نفس زدن در فرد شود. اضطراب همچنین ممکن است به شکل فوبیای خاص (مانند ترس از پرواز) یا به صورت اضطراب اجتماعی که با ترس فراگیر از موقعیت های اجتماعی مشخص می شود، ظاهر شود.

اختلالات اضطرابی را می توان با روان درمانی، دارو درمانی یا ترکیبی از این دو درمان کرد. یکی از پرکاربردترین رویکردهای درمانی، درمان شناختی رفتاری است که بر تغییر الگوهای فکری ناسازگار مرتبط با اضطراب تمرکز دارد. درمان بالقوه دیگر، مواجهه درمانی است که شامل مقابله با محرک های اضطراب به روشی ایمن و کنترل شده به منظور شکستن چرخه ترس در اطراف محرک است.

 

چگونه روانشناسان به اختلالات اضطرابی کمک می کنند

اختلالات اضطرابی می تواند به شدت توانایی فرد برای عملکرد در محل کار، مدرسه و موقعیت های اجتماعی را مختل کند و در روابط فرد تداخل ایجاد کند.

همه گاهی نگران یا عصبی می شوند. اضطراب یک واکنش طبیعی انسان به موقعیت های استرس زا است. اما برای افراد مبتلا به اختلالات اضطرابی، این ترس ها و نگرانی ها موقتی نیستند. اضطراب آنها ادامه دارد و حتی می تواند در طول زمان بدتر شود.

اختلالات اضطرابی می تواند به شدت توانایی فرد را برای عملکرد در محل کار، مدرسه و موقعیت های اجتماعی مختل کند. اضطراب همچنین می تواند در روابط فرد با اعضای خانواده و دوستان تداخل ایجاد کند. خوشبختانه، با این حال، درمان های موثری برای اضطراب وجود دارد.

در برخی موارد، داروها در درمان اختلالات اضطرابی نقش دارند. با این حال، تحقیقات نشان می دهد که درمان رفتاری، به تنهایی یا همراه با دارو، یک درمان بسیار موثر برای اکثر افراد مبتلا به اختلال اضطراب است.

درک اضطراب

چندین نوع عمده از اختلالات اضطرابی وجود دارد:

اختلال اضطراب فراگیر با نگرانی مداوم یا احساسات مضطرب مشخص می شود. افراد مبتلا به این اختلال نگران تعدادی از نگرانی ها مانند مشکلات سلامتی یا مالی هستند و ممکن است این حس کلی داشته باشند که اتفاق بدی قرار است بیفتد. علائم شامل بی قراری، تحریک پذیری، تنش عضلانی، مشکل در تمرکز، مشکلات خواب و به طور کلی احساس بی قراری است.

اختلال هراس با حملات پانیک مکرر مشخص می‌شود که شامل علائمی مانند تعریق، لرزش، تنگی نفس یا احساس خفگی است. تپش قلب یا ضربان قلب سریع؛ و احساس ترس چنین حملاتی اغلب به طور ناگهانی و بدون هشدار اتفاق می افتد. افرادی که حملات پانیک را تجربه می کنند، اغلب از زمان وقوع قسمت بعدی می ترسند، که می تواند باعث تغییر یا محدود کردن فعالیت های عادی خود شود.

فوبیاها ترس شدید در مورد اشیاء خاص (مثلاً عنکبوت یا مار) یا موقعیت‌هایی (مانند پرواز در هواپیما) هستند که ناراحت کننده یا مزاحم هستند.

اختلال اضطراب اجتماعی به نام فوبیای اجتماعی نیز شناخته می شود. افراد مبتلا به این اختلال از موقعیت های اجتماعی که ممکن است در آن احساس خجالت یا قضاوت کنند می ترسند. آن‌ها معمولاً از گذراندن وقت در محیط‌های اجتماعی عصبی هستند، در مقابل دیگران احساس خودآگاهی می‌کنند و نگران طرد شدن یا توهین دیگران هستند. سایر علائم رایج عبارتند از داشتن زمان سخت در دوست یابی، اجتناب از موقعیت های اجتماعی، نگرانی برای روزها قبل از یک رویداد اجتماعی، و احساس لرزش، عرق کردن، یا حالت تهوع هنگام گذراندن وقت در یک محیط اجتماعی.

اختلال وسواس فکری اجباری با احساسات و افکار مداوم و غیرقابل کنترل (وسواس‌ها) و روال‌ها یا تشریفات (اجبار) مشخص می‌شود. برخی از مثال‌های رایج شامل شستن اجباری دست‌ها در پاسخ به ترس از میکروب‌ها یا بررسی مکرر کار برای وجود خطا است.

اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) می‌تواند پس از یک ضربه جسمی یا عاطفی شدید مانند یک بلای طبیعی، تصادف جدی یا جنایت ایجاد شود. علائم عبارتند از فلاش بک تروما، کابوس ها، و افکار ترسناکی که ماه ها یا سال ها پس از تجربه آسیب زا با روال روزمره فرد تداخل می کنند.

 

مراجعه به روانشناس در مورد اختلالات اضطرابی

اگرچه انواع مختلفی از اختلالات اضطرابی وجود دارد، تحقیقات نشان می دهد که بیشتر آنها توسط فرآیندهای زیربنایی مشابهی هدایت می شوند. افراد مبتلا به اختلالات اضطرابی تمایل دارند به راحتی تحت تأثیر احساسات خود قرار گیرند و به طور خاص نسبت به آن احساسات و موقعیت های ناخوشایند واکنش های منفی نشان می دهند.

اغلب، افراد سعی می کنند با اجتناب از موقعیت ها یا تجربیاتی که آنها را مضطرب می کند، با این واکنش های منفی کنار بیایند. متأسفانه، اجتناب می تواند نتیجه معکوس داشته باشد و در واقع اضطراب را تغذیه کند.

روانشناسان در تشخیص اختلالات اضطرابی و آموزش روش های سالم تر و موثرتر به بیماران آموزش دیده اند. نوعی از روان درمانی که به عنوان درمان شناختی-رفتاری (CBT) شناخته می شود، در درمان اختلالات اضطرابی بسیار موثر است. از طریق CBT، روانشناسان به بیماران کمک می کنند تا عواملی را که به اضطراب آنها کمک می کند، شناسایی و مدیریت کنند. از طریق مؤلفه شناختی درمان، بیماران یاد می‌گیرند که بفهمند چگونه افکارشان به علائم اضطراب کمک می‌کند. با یادگیری تغییر این الگوهای فکری، آنها می توانند احتمال و شدت علائم اضطراب را کاهش دهند.

با مولفه رفتاری، بیماران تکنیک هایی را برای کاهش رفتارهای نامطلوب مرتبط با اختلالات اضطرابی یاد می گیرند. به طور خاص، بیماران تشویق می‌شوند تا به فعالیت‌ها و موقعیت‌هایی که موجب اضطراب می‌شوند (مانند صحبت در جمع یا قرار گرفتن در یک فضای بسته) نزدیک شوند تا بیاموزند که نتایج ترسناک آنها (مانند از دست دادن رشته فکرشان یا داشتن یک حمله پانیک) بعید است.

 

روان درمانی برای اختلالات اضطرابی: انتظار چه چیزی

روان درمانی فرآیندی مشارکتی است که در آن روانشناسان و بیماران برای شناسایی نگرانی های خاص و توسعه مهارت ها و تکنیک های مشخص برای مقابله با اضطراب با یکدیگر همکاری می کنند. بیماران می توانند انتظار داشته باشند که مهارت های جدید خود را در خارج از جلسات تمرین کنند تا در موقعیت هایی که ممکن است باعث ناراحتی آنها شود، اضطراب را مدیریت کنند. با این حال، روان‌شناسان تا زمانی که مطمئن نشوند مهارت‌های لازم برای مقابله مؤثر با ترس‌هایشان را دارند، بیماران را به سمت چنین سناریوهایی سوق نمی‌دهند.

گاهی اوقات روانشناسان علاوه بر CBT از روش های دیگری برای درمان اختلالات اضطرابی استفاده می کنند. روان درمانی گروهی، که معمولاً شامل چندین نفر می شود که همگی دارای اختلالات اضطرابی هستند، می تواند هم برای درمان اضطراب و هم برای حمایت از بیماران مؤثر باشد.

روان درمانی خانواده می تواند به اعضای خانواده کمک کند تا اضطراب عزیزانشان را درک کنند و به آنها کمک کند راه هایی برای تعامل بیاموزند که عادات اضطرابی را تقویت نمی کند. خانواده درمانی می تواند به ویژه برای کودکان و نوجوانانی که از اختلالات اضطرابی رنج می برند مفید باشد.

 

اختلالات اضطرابی بسیار قابل درمان هستند. اکثر بیمارانی که از اضطراب رنج می برند پس از چند ماه (یا کمتر) روان درمانی قادر به کاهش یا از بین بردن علائم هستند و بسیاری از بیماران تنها پس از چند جلسه متوجه بهبودی می شوند.

روانشناسان بسیار آموزش دیده اند و یک برنامه درمانی برای رفع نیازهای منحصر به فرد هر بیمار تنظیم می کنند.

 

 

 

تبعیض: چیست و چگونه می توان با آن کنار آمد

برای بسیاری از مردم، تبعیض یک واقعیت روزمره است. تبعیض رفتار ناعادلانه یا تعصب آمیز با افراد و گروه ها بر اساس ویژگی هایی مانند نژاد، جنسیت، سن یا گرایش جنسی است.

تبعیض چیست؟

تبعیض رفتار ناعادلانه یا تعصب آمیز با افراد و گروه ها بر اساس ویژگی هایی مانند نژاد، جنسیت، سن یا گرایش جنسی است. این پاسخ ساده است. اما توضیح اینکه چرا این اتفاق می افتد پیچیده تر است.

مغز انسان به طور طبیعی اشیا را در دسته بندی هایی قرار می دهد تا دنیا را معنا کند. به عنوان مثال، کودکان بسیار کوچک به سرعت تفاوت بین پسران و دختران را یاد می گیرند. اما ارزش‌هایی که ما برای مقوله‌های مختلف قائل می‌شویم، از والدین، همسالانمان، و مشاهداتی که در مورد نحوه عملکرد جهان انجام می‌دهیم، آموخته می‌شوند. اغلب، تبعیض ناشی از ترس و سوء تفاهم است.

 

استرس و سلامتی

تبعیض یک موضوع بهداشت عمومی است. تحقیقات نشان داده است که تجربه تبعیض – زمانی که چنین تلقی شود – می تواند منجر به مجموعه ای از تغییرات عاطفی، فیزیکی و رفتاری مرتبط با استرس شود. استرس واکنش‌های احساسی منفی مانند پریشانی، غم و عصبانیت را برمی‌انگیزد و اغلب می‌تواند منجر به افزایش رفتارهایی شود که به سلامتی آسیب می‌رسانند، مانند مصرف الکل، تنباکو و سایر مواد، و کاهش فعالیت‌های سالم مانند خواب و فعالیت بدنی.

تبعیض می تواند آسیب زا باشد حتی اگر هدف اعمال آشکار سوگیری قرار نگرفته باشید. صرف نظر از تجربیات شخصی شما، صرف عضویت در گروهی که اغلب مورد تبعیض قرار می گیرد، مانند اقلیت های نژادی یا افرادی که خود را لزبین، همجنس گرا، دوجنس گرا یا ترنس می دانند، می تواند استرس زا باشد.

پیش بینی تبعیض استرس مزمن خود را ایجاد می کند. افراد حتی ممکن است از موقعیت هایی که انتظار دارند با آنها بد رفتار شود، اجتناب کنند، و احتمالاً فرصت های تحصیلی و شغلی را از دست می دهند.

 

تبعیض بزرگ و کوچک

قوانینی برای محافظت از مردم در برابر تبعیض در مسکن و اشتغال وضع شده است.

قانون مسکن عادلانه تبعیض در فروش، اجاره، و تامین مالی خانه ها را بر اساس نژاد، رنگ، منشاء ملی، مذهب، جنسیت، وضعیت خانوادگی و معلولیت ممنوع می کند.

قانون حقوق مدنی، قانون تبعیض سنی در استخدام، و قانون آمریکایی های دارای معلولیت، تبعیض در استخدام را بر اساس نژاد، رنگ، جنسیت، منشاء قومی، سن و معلولیت ممنوع می کند.

متأسفانه هنوز تبعیض وجود دارد.

با این حال، کارشناسان می‌گویند که نمونه‌های کوچک‌تر و کمتر آشکار از تبعیض روزمره – دریافت خدمات ضعیف‌تر در فروشگاه‌ها یا رستوران‌ها، برخورد با ادب و احترام کمتر، یا کمتر باهوش بودن یا کمتر قابل اعتماد بودن – ممکن است نسبت به تبعیض بزرگ رایج‌تر باشد. . چنین تبعیض‌های روزمره اغلب به شکل «تجاوزات خرد» مانند غرغر کردن، کوچک‌نمایی‌ها و اظهارنظرهای نادرست است که نشان می‌دهد فرد به او تعلق ندارد یا تجارب او را باطل می‌کند.

اگرچه ریزپرخاشگری ها اغلب ظریف هستند، اما می توانند به همان اندازه برای سلامتی و رفاه مضر باشند که اپیزودهای آشکار تر سوگیری عمده. افرادی که در معرض تبعیض روزمره قرار می گیرند، اغلب احساس می کنند که در حالت هوشیاری دائمی هستند و به دنبال این هستند که هدف تبعیض قرار بگیرند. این افزایش هوشیاری دستور العملی برای استرس مزمن است.

مقابله با تبعیض

یافتن راه‌های سالم برای مقابله با تبعیض برای سلامت جسمانی و سلامت روانی شما مهم است.

روی نقاط قوت خود تمرکز کنید. تمرکز بر ارزش های اصلی، باورها و نقاط قوت درک شده می تواند افراد را برای موفقیت ترغیب کند و حتی ممکن است اثرات منفی سوگیری را خنثی کند. غلبه بر سختی ها همچنین می تواند مردم را انعطاف پذیرتر کند و بهتر بتواند با چالش های آینده روبرو شود.

به دنبال سیستم های پشتیبانی باشید. یکی از مشکلات تبعیض این است که افراد می توانند باورهای منفی دیگران را درونی کنند، حتی اگر آنها نادرست باشند. ممکن است شروع کنید به این باور که به اندازه کافی خوب نیستید. اما خانواده و دوستان می توانند ارزش شما را به شما یادآوری کنند و به شما کمک کنند تا این باورهای معیوب را اصلاح کنید.

خانواده و دوستان همچنین می‌توانند به مقابله با آسیب‌هایی که تجاوزات خرد و سایر نمونه‌های تبعیض روزانه می‌توانند داشته باشند، کمک کنند. در دنیایی که به طور مرتب تجربیات و احساسات شما را بی اعتبار می کند، اعضای شبکه پشتیبانی شما می توانند به شما اطمینان دهند که این تجربه های تبعیض را تصور نمی کنید. با این حال، گاهی اوقات صحبت در مورد تبعیض دردناک است. این می تواند مفید باشد که از دوستان و خانواده بپرسید که چگونه چنین رویدادهایی را مدیریت می کنند.

اگر احساس می کنید در زمینه هایی مانند مسکن، شغل یا تحصیل قربانی تبعیض شده اید، خانواده و دوستان شما نیز می توانند مفید باشند. اغلب، مردم چنین تجربیاتی را به آژانس ها یا سرپرستان گزارش نمی کنند. یکی از دلایل عدم گزارش دهی این است که مردم اغلب به خود شک دارند: آیا واقعاً مورد تبعیض قرار گرفتم یا بیش از حد حساس هستم؟ آیا اگر موضوع را پیش ببرم، قضاوت منفی می کنم؟ شبکه پشتیبانی شما می تواند یک بررسی واقعیت و یک تابلوی صدا ارائه دهد تا به شما کمک کند تصمیم بگیرید که آیا ادعاهای شما معتبر هستند و ارزش پیگیری دارند یا خیر.

مشارکت کنید. نیازی نیست که حمایت از افراد خانواده یا حلقه دوستان شما باشد. شما می توانید با گروه ها و سازمان های همفکر، چه به صورت محلی و چه آنلاین، درگیر شوید. دانستن اینکه افراد دیگری هم هستند که تجربیاتی مشابه شما داشته اند، می تواند کمک کند. و ارتباط با آن افراد ممکن است به شما کمک کند تا دریابید که چگونه به موقعیت ها رسیدگی کنید و به تجربیات تبعیض به روش هایی که فکرش را نکرده اید پاسخ دهید.

به خودتان کمک کنید تا به وضوح فکر کنید. هدف تبعیض قرار گرفتن می تواند احساسات قوی بسیاری از جمله خشم، غم و خجالت را برانگیزد. چنین تجربیاتی اغلب باعث پاسخ فیزیولوژیکی نیز می شود. آنها می توانند فشار خون، ضربان قلب و دمای بدن شما را افزایش دهند.

 

سعی کنید قبل از واکنش با بدن خود ارتباط برقرار کنید. تنفس خود را آهسته کنید یا از سایر تمرینات تمدد اعصاب برای آرام کردن پاسخ استرس بدن خود استفاده کنید. سپس می توانید واضح تر در مورد اینکه چگونه می خواهید پاسخ دهید فکر کنید.

ساکن نشو وقتی تبعیض را تجربه کرده اید، صرفاً از بین بردن آن می تواند واقعاً سخت باشد. مردم اغلب در قسمت‌هایی از تبعیض گیر می‌کنند، تا حدی به این دلیل که مطمئن نیستند چگونه با این تجربیات رفتار کنند. ممکن است بخواهید صریح صحبت کنید یا شکایت کنید، اما مطمئن نیستید که چگونه این کار را انجام دهید، یا از واکنش متقابل می ترسید. بنابراین در عوض، در نهایت به نشخوار فکری می‌پردازید، یا بارها و بارها به آنچه باید می‌کردید فکر می‌کنید.

در لحظه‌ای آرام‌تر، صحبت درباره راه‌هایی که می‌توانید با تجارب مشابه در آینده کنار بیایید، ممکن است مفید باشد. سعی کنید برای اینکه دفعه بعد چگونه واکنش نشان دهید یا کارهایی که می توانید متفاوت انجام دهید، برنامه ای ارائه دهید. هنگامی که تصمیم گرفتید چگونه پاسخ دهید، سعی کنید در حالی که به روز خود ادامه می دهید، حادثه را پشت سر بگذارید.

به دنبال کمک حرفه ای باشید. مقابله با تبعیض دشوار است و اغلب با علائم افسردگی همراه است. روانشناسان در کمک به افراد در مدیریت علائم استرس و افسردگی متخصص هستند و می توانند به شما در یافتن راه های سالم برای مقابله کمک کنند

چگونه به تمام اهداف خود برسید؟

آیا خودتان را برای رسیدن به اهدافتان مانند آماده شدن برای یک مسابقه المپیک تمرین می دهید؟ گذشته از استخدام مربیان برتر و هزاران ساعت تکرار، ممکن است قبلا از یک تکنیک تمرینی المپیک استفاده کرده باشید. این تجسم نامیده می‌شود و نوعی آموزش ذهنی است که در بین افرادی که بیشترین موفقیت را کسب می‌کنند، رایج است.

 

مایکل فلپس و کیتی لدکی، شناگران رکورددار، هر دو همراه با ۷۰ تا ۹۰ درصد از ورزشکاران المپیک، برای رویدادهای بزرگ با تجسم آماده می شوند. فلپس در المپیک 2008 رکورد جهانی را شکست و مدال طلای 200 متر پروانه را در نتیجه تمرین تجسم خود به دست آورد. در آن مسابقه، عینک او شکست و دید او را در 75 متر آخر تار کرد – اما از آنجایی که او قبلاً این سناریو را در ذهن خود بازی کرده بود، به هر حال آماده اجرای بازی بود. مربی او، باب بومن، گفت:

او بهترین کسی است که تا به حال دیده ام و شاید از نظر تجسم بهترین باشد. او آن را خواهد دید، دقیقا مسابقه کامل. و او آن را می بیند که انگار در سکوها نشسته است، و آن را مثل اینکه در آب است می بیند. و سپس او سناریوهایی را پشت سر خواهد گذاشت – اگر همه چیز خوب پیش نرود چه؟ بنابراین او همه اینها را در پایگاه داده خود دارد، به طوری که وقتی در مسابقه شنا می کند، سیستم عصبی خود را برای انجام یکی از آن ها برنامه ریزی کرده است.

به طور مشابه، کتی لدکی در مورد آمادگی خود برای مسابقه گفت:

من اهدافم را دارم و چیزهایی را تجسم می‌کنم که به من کمک می‌کنند به آن اهداف برسم… می‌دانم سکته مغزی من باید در بخش‌های مختلف مسابقه چه حسی داشته باشد، و می‌توانم آن را در ذهنم به تصویر بکشم.

ستارگان تجاری مانند اپرا وینفری و سارا بلیکلی موفقیت خود را تا حدی به خاطر تجسم بخشیدن به جایی که می‌خواستند برسند، نسبت داده‌اند. داستان معروف اپرا از رسیدن سریع به شهرت از طریق بازی او در رنگ ارغوانی مانند یک افسانه به نظر می رسد، اما او ادعا می کند که همه اینها به خاطر تجسم بوده است.

این تکنیک سرگرم کننده، رایگان است و می تواند در هر مکانی انجام شود. برای رسیدن به اهداف خود با کمک تجسم، باید چند مرحله ساده را دنبال کنید.

  1. چه اهدافی را تجسم خواهید کرد؟

ابتدا در مورد اهداف و نتایجی که می خواهید در زندگی خود تجربه کنید تصمیم بگیرید. آنها چه شکلی هستند؟ آیا وقتی این موفقیت خاص را تصور می کنید احساسی ایجاد می شود؟ به خاطر داشته باشید که هنگام تجسم موفقیت لازم نیست خیلی خاص باشید. اگرچه ورزشکاران ممکن است زمان بسیار خاصی داشته باشند که دوست دارند ضرب کنند یا سرعتی را که دوست دارند حفظ کنند، کار برای رسیدن به یک هدف در زندگی متغیرتر از مسابقه است. شما می توانید اهدافی مانند مخاطبان بیشتر، نمودار سود فزاینده، یا یک مقصد سرگرم کننده را بدون توجه به جزئیات بیش از حد تصور کنید.

  1. چه تصاویری شما را یاد آن اهداف می اندازد؟

تصاویری را بیابید که هر یک از اهداف شما را نشان می دهند، به خصوص تصاویری که به شما احساس خوش بینی یا هیجان می دهد. چه آنها را به صورت فیزیکی چاپ و روی یک تابلوی پوستر بچسبانید یا یک تابلوی دید مجازی ایجاد کنید، آنها را در مکانی قرار دهید که اغلب آنها را ببینید.

  1. چگونه به طور منظم تجسم خواهید کرد؟

چه یک بار در روز چشمان خود را ببندید و موفقیت خود را تصور کنید، یا به تصاویری نگاه کنید تا الهام بخش شما باشند، مهم است که تجسم را به طور مداوم تمرین کنید تا اثرات آن را ببینید. بسته به گردش کار خود، می توانید یک برگه مرورگر جدید را تا 60 بار در روز ببینید. این تعداد زیادی نماهای تابلوی ویژن برای ایجاد تفاوت است!

  1. چگونه پیگیری خواهید کرد؟

تابلوهای بینایی و تجسم ابزارهای مفید و اثبات شده ای هستند که به شما در انجام کار کمک می کنند. اما جای کار سخت را نمی گیرند. از تجسم خود برای ایجاد انگیزه و الهام بخشیدن به اقدام استفاده کنید، و خواهید دید که رویاهای خود به واقعیت می پیوندند.

 

یک فرد بسیار حساس (HSP) بودن به چه معناست؟

اینها علائم و ویژگی های یک فرد بسیار حساس است:

افراد بسیار حساس (HSP) ظرافت‌هایی را در محیط خود می‌دانند که دیگران آن‌ها را درک نمی‌کنند.

HSP ها عمیقاً تحت تأثیر خلق و خوی افراد اطراف خود هستند.

هنگامی که مردم سعی می کنند آنها را وادار کنند که کارهای زیادی را در یک زمان انجام دهند، به سرعت تحت تأثیر همه خواسته ها قرار می گیرند.

 

در محیط های پر سر و صدا، شلوغ یا شلوغ، ممکن است احساس کنند نیاز به کناره گیری و رهایی از تحریک آن محیط دارند.

HSP ها تغییر را دوست ندارند و به دلیل احساسات قوی مرتبط با آن، از اتفاقات زیاد اجتناب می کنند.

وقتی باید در مقابل افراد دیگر رقابت یا اجرا کنند، آنقدر عصبی می شوند که بر عملکرد آنها تأثیر منفی می گذارد.

HSP ها ممکن است عمیقاً تحت تأثیر هنر یا موسیقی قرار گیرند.

هنگامی که افراد دیگر در یک محیط فیزیکی ناراحت هستند، HSP ها تمایل دارند با آن هماهنگ باشند و اغلب می دانند چه کاری باید انجام شود تا دوباره احساس راحتی کنند.

یک فرد بسیار حساس نیز عمیقاً تحت تأثیر فیلم‌های خشونت‌آمیز یا ناراحتی افراد دیگر قرار می‌گیرد، زیرا آن‌ها آن را به کار می‌گیرند و زمان زیادی را صرف پردازش آن می‌کنند.

 

آنها همچنین ممکن است اجتناب از هر چیز ناراحت کننده را در اولویت قرار دهند.

زمینه

تصور می شود که یک فرد بسیار حساس (HSP) حساسیت سیستم عصبی مرکزی (CNS) به محرک های متعدد، اعم از فیزیکی، عاطفی، محیطی یا اجتماعی، افزایش یافته یا عمیق تر است.

این اصطلاح توسط روانشناس الین آرون در اواسط دهه 1990 ابداع شد و از آن زمان تاکنون علاقه به این مفهوم افزایش یافته است.

بر اساس نظریه آرون، HSP ها زیرگروهی رایج از جمعیت هستند که نسبت به بقیه افراد، حساسیت عاطفی و واکنش قوی تری نسبت به محرک های بیرونی و درونی نشان می دهند.

آنها تمایل دارند محرک های ظریف تری را در محیط خود مشاهده کنند و با این کار راحت تر تحریک می شوند. علاوه بر این، آنها همچنین به آستانه کمتری از محرک ها پاسخ می دهند. برای مثال HSP ها ممکن است به درد، گرسنگی، نور و صدا حساس تر باشند. آنها همچنین به عنوان داشتن یک زندگی درونی پیچیده و عمیق تر تعریف می شوند.

در ادبیات، HSP اغلب به عنوان حساسیت پردازش حسی (SPS) نامیده می شود، که نباید با اختلال پردازش حسی اشتباه گرفت، وضعیتی که بر نحوه پردازش اطلاعات حسی توسط مغز تأثیر می گذارد.

 

HSP یک بیماری قابل تشخیص نیست، در عوض اعتقاد بر این است که یک ویژگی شخصیتی است که شامل افزایش پاسخگویی به تأثیرات مثبت و منفی است.

تصور می شود HSP ها هم نقاط قوت و هم چالش هایی دارند. آنها ممکن است بتوانند تغییرات کوچک محیطی را انجام دهند و مراقبت های پاسخگو را به دیگران ارائه دهند که می تواند مفید باشد.

با این حال، آنها همچنین ممکن است متوجه شوند که می توانند به راحتی تحت تأثیر محرک های محیطی قرار گیرند و به راحتی ناراحت شوند، که ممکن است برای فرد ناراحت کننده باشد.

HSP اغلب به عنوان قابل تعویض با سایر عوامل شخصیتی، مانند درونگرایی و روان رنجوری در نظر گرفته شده است. با این حال، آرون اظهار داشت که HSP یک ویژگی جداگانه است و ارتباط کمی با سایر ویژگی های شخصیتی وجود دارد.

افراد بسیار حساس چقدر رایج هستند؟

از زمانی که آرون مفهوم HSP بودن را درک کرد، افراد بیشتری خود را به عنوان بسیار حساس معرفی کردند.

 

اعتقاد بر این است که HSP ها نادر نیستند و تصور می شود که حدود 15-20٪ از جمعیت HSP هستند.

همچنین تصور می شود که تفاوت قابل توجهی در جنسیت وجود ندارد، با تعداد مساوی از مردان و زنان HSP. HSP بودن یک ویژگی ذاتی است که زیست شناسان در بیش از 100 گونه حساسیت بالایی پیدا کرده اند. تصور می شود که این ویژگی نشان دهنده نوع خاصی از استراتژی بقا در بسیاری از گونه ها است، مانند مشاهده قبل از اقدام.

در حالی که درصد متوسطی از جمعیت HSP هستند، هنوز افراد بیشتری هستند که چنین نیستند. بسیاری از جوامع تمایل دارند به گونه ای ساخته شوند که افرادی را در خود جای دهند که کمی کمتر به چیزها توجه می کنند و کمتر تحت تأثیر قرار می گیرند.

این می تواند به این معنی باشد که حساسیت در فرهنگ های مختلف ارزش متفاوتی دارد. در فرهنگ‌هایی که HSP‌ها آنقدر ارزش قائل نمی‌شوند، این افراد ممکن است اعتماد به نفس پایین‌تری داشته باشند، به‌خصوص اگر اغلب به آنها گفته شود که «بیش از حد حساس» هستند یا گفته می‌شود که لازم نیست همه چیز را به دل نگیرند.

 

 

HSP ها، در بسیاری از موارد، ممکن است احساس کنند که مشکلی در آنها به دلیل حساسیت بالا وجود دارد.

چگونه متوجه می شوید که فردی بسیار حساس هستید؟

 

به شدت از خشونت بیزار است

در حالی که دوست نداشتن خشونت معمول است، اما برای HSP ها، احتمالاً بیشتر از خشونت مضطرب می شوند یا عمیقاً آشفته می شوند. حتی شنیدن خشونت یا ظلم می تواند برای آنها بسیار ناراحت کننده باشد.

HSP ها احتمالاً تلاش خواهند کرد تا از موقعیت هایی که ممکن است شاهد خشونت باشند، مانند اجتناب از برخی فیلم ها، برنامه های تلویزیونی یا شنیدن داستان های ظلم به حیوانات، تلاش خواهند کرد.

پاسخگویی عاطفی و همدلی

این پاسخ عاطفی به افراد دیگر است.

HSP ها تمایل دارند احساسات دیگران را تجربه کنند. HSP ها ممکن است وارد یک اتاق شوند و بلافاصله از حال و هوای افراد حاضر آگاه شوند.

این به این دلیل است که HSP ها به نکات ظریفی مانند حالات چهره، زبان بدن و لحن صدا حساس هستند.

اینکه بتوانید در سطح عمیق‌تری از احساسات دیگران استفاده کنید، به‌ویژه برای کارهای خلاقانه یا کارهایی که افراد را در بر می‌گیرد، یک قدرت بزرگ است. با این حال، با آسیب پذیری ناشی از احساس عمیق ناراحتی دیگران همراه است.

 

خلق و خوی آن‌ها می‌تواند به گونه‌ای تغییر کند که افراد اطرافشان را بازتاب دهد که اغلب از نظر احساسی خسته کننده هستند.

اغلب احساس می کنید بیش از حد تحریک شده اید

HSP ها ممکن است متوجه جزئیات کوچکی شوند که افراد دیگر متوجه آن نمی شوند، زمانی که این جزئیات زندگی را زیبا می کنند، چیز شگفت انگیزی است. با این حال، پردازش تمام این اطلاعات اضافی به این معنی است که آنها باید به طور دوره ای از دنیا استراحت کنند.

از آنجایی که HSP ها به محرک های محیطی بسیار حساس هستند، می توانند تحت تأثیر محرک های حسی مانند صداها، نورهای روشن، پارچه لباس ها و بوهای شدید قرار گیرند.

اگر اتفاقات زیادی در محیطشان می گذرد، ممکن است تمرکزشان برایشان مشکل باشد.

اغلب کناره گیری کنید

HSP ها اغلب ممکن است نیاز به زمان زیادی از کار داشته باشند، معمولاً به تنهایی در مکانی که برای آنها راحت است.

آنها ممکن است بعد از یک روز محرک خاص احساس نیاز بیشتری به کناره گیری کنند تا بتوانند دوباره شارژ شوند و سطح تحریک خود را کاهش دهند.

 

به راحتی هول کنید

بسیاری از HSP ها دارای یک “رفلکس لرزیدن” بسیار حساس هستند و متوجه می شوند که اگر شخصی به صورت مخفیانه روی آنها بیفتد یا صدای بلندی شنیده شود، به احتمال زیاد بسیار مبهوت می شوند.

این ممکن است به این دلیل باشد که، حتی در شرایط غیر تهدید کننده، CNS آنها بسیار حساس است و می تواند به گونه ای واکنش نشان دهد که گویی خطری وجود دارد.

یک تخیل زنده

از آنجایی که HSP ها عمیقاً به چیزها فکر و پردازش می کنند، اغلب دنیای درونی غنی و پیچیده ای دارند.

آنها اغلب افکار عمیق و احساسات قوی دارند و همچنین رویاهای واقعی دارند. در دوران کودکی، آنها ممکن است دوستان خیالی داشته باشند، از بازی های مبتنی بر فانتزی لذت می بردند و خیال پردازی می کردند.

عمیقا تحت تاثیر زیبایی

HSP ها احتمالاً واکنش عاطفی عمیق تری به زیبایی، مانند آثار هنری، موسیقی و غذاهای خوب دارند.

 

آنها ممکن است قدردانی عمیق تری از زندگی داشته باشند و برایشان سخت باشد که بفهمند چگونه دیگران به اندازه آنها تحت تأثیر قرار نمی گیرند.

درخشان

از آنجایی که HSP ها بیشتر متوجه ظرافت های محیط می شوند، ممکن است به عنوان ادراکی و روشنگری دیده شوند.

این ممکن است آنها را در حل مشکلات بهتر کند یا به دلیل توجه به چیزهایی که دیگران ممکن است نتوانند با موقعیت‌های بیشتری سازگار شوند.

واکنش های احساسی قوی

HSP ها پاسخ های عاطفی قوی تری دارند، هم مثبت و هم منفی. این بدان معناست که آنها سطوح بالاتری از شادی و شادی را احساس می کنند، اما در مواقع غم و اندوه به راحتی ناراحت می شوند.

 

آنها همچنین ممکن است زمانی که گرسنه هستند عصبانی شوند یا وقتی مورد انتقاد قرار می گیرند احساس ناراحتی کنند.

تاثیر یک فرد بسیار حساس بودن

HSP بودن می تواند دارای مزایا و معایبی باشد که چگونه می تواند بر زندگی افراد تأثیر بگذارد. مانند هر ویژگی شخصیتی، HSP بودن دارای نقاط قوت و چالش هایی است.

 

از طریق درک نحوه مدیریت ویژگی‌های HSP بودن، افراد می‌توانند این ویژگی را بیشتر به یک نقطه قوت و کمتر چالش برانگیز تبدیل کنند.

در زیر برخی از روش هایی که HSP بودن می تواند بر زندگی تأثیر بگذارد آورده شده است:

تاثیر اجتماعی

HSP ها ممکن است روابط نزدیکی با دیگران داشته باشند. این می تواند به این دلیل باشد که آنها با افرادی دلسوز روبرو می شوند که می دانند برای بهتر کردن شرایط برای دیگران چه کاری باید انجام دهند.

آنها ظرفیت همدلی، مراقبت عمیق از دیگران و ایجاد پیوندهای عمیق را دارند. از سوی دیگر، HSP ها ممکن است واکنش های به ظاهر نامناسبی را به موقعیت های اجتماعی نشان دهند، مانند احساسی بودن بیش از حد یا به راحتی توهین شدن توسط افرادی که به معنای هیچ آسیبی نیستند.

 

آنها همچنین ممکن است مشکلاتی در رابطه داشته باشند، به خصوص اگر HSP به عنوان پاسخی به توهین یا انتقاد، از نظر عاطفی پرخاشگر شود.

اثرات زیست محیطی

HSP ها ممکن است در بسیاری از تجربیات محرک محیطی مانند هنر، موسیقی و ارتباط انسانی لذت زیادی ببرند. آنها همچنین ممکن است به دنبال محرک های لذت بخش مانند پارچه های نرم، یک وعده غذایی خوب، یا قرار گرفتن در یک مکان مورد علاقه مانند طبیعت باشند.

با این حال، آنها ممکن است متوجه شوند که به راحتی در برابر محرک های محیطی خاص ناراحت می شوند و از موقعیت هایی که می تواند باعث ایجاد احساس غرق در آنها شود اجتناب کنند.

علاوه بر این، به ظاهر ممکن است به استرس‌های روزانه بیش از حد واکنش نشان دهند یا برای سازگاری با شرایط جدید تلاش کنند.

تاثیر عاطفی

برای HSP ها، آنها می توانند با ترکیبی از اوج احساسی و پایین آمدن احساسی روبرو شوند. آنها ممکن است به شدت تحت تأثیر زیبایی یا احساسات دیگران قرار گیرند.

 

آنها ممکن است هنگام تماشای فیلم های دلگرم کننده یا غم انگیز گریه کنند. HSP ها همچنین ممکن است از چیزهای کوچک در زندگی قدردانی کنند و ممکن است برای زندگی که دارند بسیار سپاسگزار باشند.

در حالی که آنها می توانند به شدت تحت تأثیر تجربیات عاطفی مثبت قرار بگیرند، ممکن است عمیق تر از تجربیات منفی نیز تحت تأثیر قرار گیرند.

آرون جنبه های حساسیت بالا را از طریق مخفف DOES خلاصه می کند:

د – عمق پردازش. این بدان معنی است که همه چیز به طور کامل تری در نظر گرفته می شود و چگونه می تواند بر دیگران تأثیر بگذارد، با زمان زیادی برای فکر کردن در مورد زندگی و احساس HSP در مورد آن.

O – تحریک بیش از حد. این زمانی است که HSP ها توسط محرک هایی مانند نویز و نور بیش از حد تحریک می شوند. آنها ممکن است پس از تحریک به زمان زیادی برای شارژ مجدد نیاز داشته باشند و ممکن است فعالانه از محرک های ناخوشایند اجتناب کنند.

E – واکنش عاطفی و همدلی. نباید با همدل بودن اشتباه شود، HSP ها می توانند احساس دیگران را بدانند، خلق و خوی دیگران را حس کنند و از تعارض متنفر باشند.

S  – حس ظریف. HSP ها می توانند تغییرات کوچکی را در افراد و محیط آنها مشاهده کنند. آنها اغلب می توانند احساس کنند که شخصی ناراحت است و رفتار خود را تغییر می دهند تا طرف مقابل را راحت تر کنند.

 

دام های بالقوه

با یک زندگی پرمشغله مبارزه کنید

در حالی که بسیاری از مردم ممکن است در هیجان یک زندگی پرمشغله با برنامه‌های شلوغ رشد کنند، HSPها زمانی که کارهای زیادی برای انجام دادن در مدت زمان کوتاهی دارند، احساس خستگی می‌کنند.

حتی اگر بدانند زمان کافی برای انجام همه کارها دارند، فشار ضرب الاجل ها می تواند به شدت استرس زا باشد.

HSP ها حتی ممکن است احساس ناراحتی یا تحریک پذیری کنند اگر کارهای زیادی را در یک زمان انجام دهند.

در روزهای پرمشغله، ممکن است نیاز شدیدی به عقب نشینی در رختخواب یا اتاقی تاریک پیدا کنند، جایی که بتوانند فشار خود را کاهش دهند و از تحریک پنهان شوند.

مشکل با مرزها

از آنجایی که HSP ها تمایل دارند نیازها و احساسات دیگران را درک کنند، به ویژه زمانی که احساسات منفی وجود دارد. آنها اغلب پیشنهاد کمک به دیگران را می دهند و می توانند بسیار با ملاحظه باشند، از ترس ناامید کردن دیگران می خواهند به همه کمک کنند و به همه چیز بله می گویند.

 

 

یادگیری تعیین حد و مرز و نه گفتن به دیگران برای آنها یک چالش است حتی اگر احساس کنند تحت فشار خواسته های دیگران هستند.

در نظر گرفتن HSP ها می تواند آنها را به هدفی برای افراد تبدیل کند که از مزایای آن استفاده کنند، زیرا اغلب HSP به دیگران کمک می کند تا از درگیری ها اجتناب کنند و صلح را حفظ کنند.

HSP ها ممکن است شادی و زمان خود را برای کمک به دیگران فدا کنند، بنابراین نیازهای خود در نتیجه نادیده گرفته می شوند.

درگیری ها

HSP ها ممکن است بیشتر مستعد احساس استرس در نتیجه هر درگیری باشند. آنها ممکن است به احتمال بیشتری از هر نشانه ای در روابط خود استفاده کنند که کمی “خارج کننده” است و نگران این باشد که رابطه آنها دچار مشکل شده است.

همچنین ممکن است سیگنال‌ها را در موقعیت‌های اجتماعی به‌عنوان نشانه‌ای از تعارض یا خشم تفسیر کنند. شخص دیگری که در یک موقعیت اجتماعی قرار دارد ممکن است قصد توهین نداشته باشد و از محل مهربانی آمده باشد، با این حال HSP ممکن است این موضوع را منفی ارزیابی کند که می تواند باعث تنش شود.

 

مقایسه اجتماعی

HSP ها ممکن است در موقعیت های اجتماعی خود را با دیگران مقایسه کنند. آنها ممکن است درک نکنند که چرا دیگران به شدت یا عمیقاً واکنش نشان نمی دهند، که می تواند منجر به مقایسه هایی مانند اعتقاد به اینکه مشکلی در آنها وجود دارد، شود.

آنها ممکن است بر این باور باشند که “بیش از حد حساس” هستند یا اینکه افراد دیگر بی احساس هستند. اگر یک رابطه به پایان برسد، ممکن است متوجه شوند که بیشتر از طرف مقابل ناراحت هستند.

آنها ممکن است در مورد آنچه اتفاق افتاده است نشخوار کنند و احساس کنند که همه چیز می تواند حل شود، در حالی که شخص دیگر ممکن است باور داشته باشد که هیچ کاری انجام نشده است.

تخلیه انرژی

HSP ها ممکن است متوجه شوند که در طول روز، استرس های زیادی وجود دارد که ممکن است برای اکثر افراد کوچک باشد، اما عمیقاً آنها را تحت تأثیر قرار می دهد. اگر نور تند، بوهای تند یا سر و صدای زیاد وجود داشته باشد، ممکن است استراحت کردن یا تمرکز روی یک کار دشوار باشد.

 

آنها ممکن است نتوانند گرسنگی را تحمل کنند و این حتی می تواند آنها را تحریک پذیر یا عصبانی کند. آنها همچنین به درد حساس‌تر هستند، بنابراین ممکن است انجام وظایف را دشوار کند.

آنها ممکن است به دلیل تحریک بیش از حد، مزاج کوتاه و سردرد داشته باشند و احساس تخلیه کنند. این می تواند زمانی که باعث ایجاد مشکلاتی در مدرسه یا محل کار شود، مشکل ساز باشد.

خود انتقادی

HSP ها بدترین منتقد خود هستند و بیش از حد انتقاد می کنند و در مورد بسیاری از کارهای کوچکی که انجام می دهند نشخوار فکری می کنند. آن‌ها اغلب کمال‌گرا هستند و اگر اشتباه کنند، می‌توانند آن‌ها را برای مدت طولانی پس از آن به یاد بیاورند و بیشتر از دیگران احساس شرمندگی کنند.

آنها همچنین ممکن است دوست نداشته باشند که تحت نظر و ارزیابی قرار گیرند، به خصوص هنگام انجام کاری چالش برانگیز، از ترس اشتباه کردن.

 

آنها ممکن است خودگویی های منفی زیادی به خود بدهند و سعی کنند از هر اشتباهی اجتناب کنند.

برای افراد خودشیفته جذاب است

از آنجایی که HSPها همیشه می‌خواهند دیگران را راضی کنند و طبیعتی دلسوز دارند، این می‌تواند آنها را برای خودشیفته‌ها جذاب‌تر کند، که ممکن است بخواهند از حساسیت آنها سوء استفاده کنند.

HSP ها ممکن است بیشتر در معرض نور گاز قرار گیرند، به خصوص اگر یک فرد خودشیفته به آنها بگوید که بیش از حد واکنش نشان می دهند، بیش از حد حساس هستند، یا اینکه لازم است همه چیز را آنقدر جدی نگیرند.

HSP ممکن است بیشتر به افراد خودشیفته اعتقاد داشته باشد و به خاطر حساسیت آنها شرمنده شود.

HSP ممکن است در چرخه تلاش برای راضی نگه داشتن خودشیفته گیر کرده باشد. حساسیت آنها، که اغلب به عنوان یک ویژگی ضعیف برای دیگران تلقی می شود، می تواند توسط افراد خودشیفته مسلح شود.

به عنوان یک فرد بسیار حساس شکوفا می شود

اگرچه ممکن است مواقعی وجود داشته باشد که به دلیل حساسیت زیاد، همه چیز طاقت فرسا و استرس زا شود، حساس بودن نباید به عنوان یک ویژگی منفی تلقی شود.

 

اوج زندگی می تواند تجربیات و شادی بیشتری را نسبت به فردی که HSP نیست به ارمغان بیاورد. یافتن راه‌هایی برای کنار آمدن با استرس در زمان وقوع می‌تواند برای افرادی که شخصیت حساسی دارند مفید باشد.

 

نکاتی وجود دارد که HSP ها می توانند از آنها برای کمک به محدود کردن تجربه منفی و تقویت نکات مثبت استفاده کنند.

دانستن محرک ها

با تلاش برای یافتن اینکه چه چیزی باعث استرس و احساس غرق شدن می شود، HSP ها می توانند یاد بگیرند که از این موارد اجتناب کنند.

در حالی که همیشه نمی توان از برخی عوامل استرس زا در هر مورد اجتناب کرد، بسیاری از عوامل را می توان کنترل کرد. به عنوان مثال، اگر فردی بداند که فیلم های خشونت آمیز باعث ایجاد احساس استرس در او می شود، باید به راحتی از آنها اجتناب کرد.

مثبت بودن را اضافه کنید

اگر HSP بداند که قرار است یک روز بسیار تحریک کننده داشته باشند، که نمی توانند از آن اجتناب کنند، می توانند مطمئن شوند که مدتی را به انجام فعالیتی که از آن لذت می برند اختصاص می دهند، تا استرس زیاد نشود.

 

این حتی می‌تواند شامل استراحت‌های ساده و انجام ندادن هیچ کاری باشد، به طوری که فرد زمان برای شارژ مجدد داشته باشد.

نه گفتن را یاد بگیر

در حالی که ممکن است ایجاد مرز با دیگران غیرطبیعی به نظر برسد، اما گاهی اوقات اگر شادی و آرامش خود شخص فدای نیازهای دیگران شود، نه گفتن مهم است.

تصمیم گیری در مورد اینکه چه کاری را می توان به طور منطقی انجام داد و چه کاری را نمی توان انجام داد، می تواند به انتخاب کارهایی که برای دیگران انجام شود کمک کند. این احتمال وجود دارد که افراد دیگر متوجه نباشند که HSP از خواسته‌های آنها غرق شده است و نمی‌خواهند که آنها به دلیل اقدامات خود آسیب ببینند.

یک فضای آرامش بخش ایجاد کنید

هنگامی که اوضاع به ناچار بیش از حد گیج کننده می شود، برای HSP می تواند واقعاً مفید باشد که مکانی داشته باشد که بتواند در زمان نیاز به استراحت در آنجا عقب نشینی کند.

این مکان می تواند در خانه، اتاق خواب یا پارک باشد. تا زمانی که مکان جایی باشد که HSP واقعاً بتواند در آن استراحت کند و وقتی همه چیز بیش از حد تحریک کننده می شود، دوباره شارژ شود.

 

از حساسیت به عنوان یک مزیت استفاده کنید

اگر HSP به عنوان مثال از هنر یا بوهای خوب لذت می برد، می توانند مطمئن شوند که مدتی را صرف شرکت در فعالیت هایی می کنند که برایشان لذت بخش است، بنابراین از حساسیت خود حداکثر استفاده را می کنند.

دیگران را آموزش دهید

توضیح دادن به دیگران در مورد HSP ها و معنای آن می تواند به آنها کمک کند تا بفهمند چه چیزی بیش از حد محرک است، و بنابراین می توانند تلاش آگاهانه ای برای راحت تر کردن حضور خود یا محیط برای فرد انجام دهند.

چیزها را خراب کنید

هنگامی که فهرست طولانی از وظایف برای تکمیل به شما داده می شود، ممکن است مفید باشد که آنها را به بیت های قابل مدیریت تقسیم کنید. این می‌تواند شامل نوشتن فهرستی از کارها و اختصاص زمان مشخصی برای هر یک باشد تا فرد بتواند کارهایی را که می‌تواند در مدت زمانی که در اختیار دارد انجام دهد.

با خود مهربان بودن

بسیار حساس بودن ممکن است به این معنی باشد که HSP بیش از حد از خود و اقدامات خود انتقاد می کند. با این حال، خودگویی منفی می تواند بی اعتبار باشد و مفید و حمایت کننده نیست.

 

HSP باید به خاطر داشته باشد که آنها مسئول شادی دیگران نیستند، و اگر کسی ناراحت است، اگر مستقیماً باعث غم و اندوه نشده است، نباید خود را سرزنش کند.

نمی توان همیشه همه را خوشحال کرد و احساسات و عواطف دیگران را همیشه نمی توان کنترل کرد.

آیا من بسیار حساس هستم؟ امتحان

به سوالات زیر در مقیاس 1-5 پاسخ دهید تا میزان حساسیت شما مشخص شود.

هنگام گوش دادن به موسیقی متحرک یا تماشای یک صحنه احساسی فیلم، چقدر بر شما تأثیر می گذارد؟

1 – اصلاً 2 – کمی جابجا شده 3 – نسبتاً جابجا شده 4 – خیلی جابجا شده 5 – بسیار جابجا شده

وقتی کسی شما را مبهوت می کند یا صدای بلندی می آید، چقدر واکنش شدید نشان می دهید؟

1 – عدم واکنش 2 – واکنش حداقل 3 – واکنش متوسط 4 – واکنش شدید 5 – واکنش بسیار قوی

 

چقدر تلاش می کنید تا از اخبار، فیلم ها یا گفتگوهای حاوی خشونت، ظلم یا آشفتگی عاطفی اجتناب کنید؟

1 – بدون تلاش اضافی 2 – تلاش اندک 3 – تلاش متوسط 4 – تلاش بسیار زیاد 5 – برای اجتناب از تمام تلاش خود می پردازیم

در فضاهای عمومی شلوغ با محرک های حسی قابل توجه، آیا به سرعت احساس غرق شدن می کنید؟

 

1 – هرگز غرق نشدم 2 – گهگاهی غرق شدم 3 – گاهی غرق شدم 4 – غالباً غرق شدم 5 – همیشه غرق شدم

آیا جزئیات بصری پیچیده، بافت ها، رنگ ها یا زیبایی شناسی توجه شما را جلب می کند و لذت می بخشد؟

1 – به ندرت متوجه جزئیات اضافی می شوید 2 – گاهی اوقات به ظرافت ها توجه می کنید و از آن لذت می برید 3 – گاهی اوقات از نکات ظریف تر قدردانی می کنید 4 – اغلب از چیزهای کوچک لذت می برید 5 – جزئیات اضافی همیشه باعث افزایش تجربه می شوند.

آیا هنگام خستگی یا گرسنگی از نظر عاطفی بیشتر واکنش نشان می دهید مانند تحریک یا اشک؟

 

1 – بدون تغییر در هنگام خستگی/گرسنگی 2 – واکنش هیجانی اضافی کم 3 – مقداری شدت افزایش یافته احساس می شود 4 – افزایش قابل توجه واکنش 5 – واکنش های هیجانی بسیار شدید

پس از تعامل اجتماعی پرمشغله یا تحریک حسی، چقدر برای شارژ مجدد نیاز دارید؟

1- نیاز بسیار کم یا بدون نیاز به شارژ مجدد به تنهایی 2- مدتی به تنهایی باعث تسکین می شود 3- تنهایی متوسط برای شارژ مجدد مورد نیاز 4- تمایل شدید به عقب نشینی و رفع فشار 5- زمان تنهایی بسیار طولانی که پس از محرک ضروری است

امتیاز دهی:

7-14: حساسیت کمتری دارد

15-21: حساسیت متوسط

22-28: حساسیت بالا

29-35: حساسیت بسیار بالا.

لطفاً توجه داشته باشید که این فقط برای دریافت یک ایده کلی از حساسیت است و نه یک ابزار تشخیصی.

تاناتوفوبیا: تعریف، علائم، علل، درمان

اختلال اضطرابی که با ترس شدید از مرگ یا ترس از مردن مشخص می شود.

افراد مبتلا به تاناتوفوبیا ممکن است علائم فیزیکی مانند تنگی نفس، افزایش ضربان قلب و تعریق را هنگام فکر کردن به مرگ تجربه کنند.

این وضعیت می تواند بر زندگی روزمره فرد تأثیر بگذارد و شرکت در فعالیت های عادی را دشوار کند. جستجوی کمک حرفه ای از یک ارائه دهنده سلامت روان ممکن است برای مدیریت و غلبه بر آناتوفوبیا مفید باشد.

در حالی که تاناتوفوبیا ترس شدید یک فرد از مرگ را توصیف می‌کند، نظریه مدیریت ترور نظریه مدیریت ترور به ترس وجودی اساسی از مرگ و میر که رفتارها، باورها و ساختارهای اجتماعی انسان را شکل می‌دهد، می‌پردازد.

تاناتوفوبیا چیست؟

 

تاناتوفوبیا به این معنی است که فرد فوبیا از مرگ یا روند مردن دارد.

این کلمه از کلمات یونانی “Thanatos” به معنای مرگ و “Phobos” به معنای ترس گرفته شده است.

در حالی که طبیعی است که بسیاری از مردم نگرانی هایی در مورد مرگ داشته باشند، برای برخی، فکر کردن به مرگ یا روند مرگ می تواند باعث ترس و اضطراب شدید شود.

 

در موارد شدید، تاناتوفوبیا می‌تواند افراد را از ترک خانه یا انجام فعالیت‌های معمول روزانه خود باز دارد و باعث اختلالات زیادی در عملکرد طبیعی می‌شود.

اعتقاد بر این بود که فروید اولین کسی بود که در سال 1915 در مقاله خود با عنوان “اندیشه هایی برای زمان جنگ و مرگ” اصطلاح تاناتوفوبیا را ابداع کرد.

فروید پیشنهاد کرد که ترس های مربوط به مرگ منعکس کننده تعارضات حل نشده دوران کودکی هستند تا خود ترس از مرگ.

او معتقد بود که ترس از مرگ با باور ناخودآگاه فرد به جاودانگی مرتبط است و می‌گوید: «ناخودآگاه ما به مرگ خودش اعتقاد ندارد. طوری رفتار می کند که انگار جاودانه است.»

تحقیقات در طول سال‌ها نشان داده است که دو ساختار مجزا اما مرتبط برای اضطراب مرگ وجود دارد: ترس از مرگ و ترس از فرآیند مردن (دپائولا و همکاران، 2003).

اضطراب مرگ همچنین به عنوان ترس آگاهانه از ناشناخته، ترس از بدن پس از مرگ، ترس از زمان از دست رفته، ترس از رنج و ترس از تنهایی شناخته شده است.

 

بکر (1973) پیشنهاد کرد که اضطراب مرگ یک ترس واقعی و اساسی است که زمینه ساز بسیاری از اشکال اختلالات اضطرابی و فوبیا است.

بکر استدلال می کرد که انسان ها ممکن است این اضطراب را با زندگی با دیدگاه فرهنگی مدیریت کنند که جاودانگی را به معنای واقعی کلمه (مثلاً اعتقاد به زندگی پس از مرگ) یا به صورت نمادین (مثلاً دستاوردهای زندگی یا از طریق خانواده) ارائه می دهد.

نظر او این بود که بیشتر انرژی مردم بر انکار مرگ به عنوان یک استراتژی برای تحت کنترل نگه داشتن اضطراب مرگ متمرکز است.

نشانه ها

Thanatophobia به عنوان یک اختلال متمایز در راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM-5) تعریف نشده است.

با این حال، در دسته فوبیاها قرار می گیرد، به ویژه تحت نوع فوبیاهای خاص.

همچنین می‌تواند در کنار سایر اختلالات خلقی یا اضطرابی، مانند اختلال استرس پس از سانحه (PTSD)، اختلال هراس، و اختلالات اضطرابی بیماری وجود داشته باشد.

افرادی که دچار تاناتوفوبیا هستند ممکن است برخی از علائم شناختی زیر را تحمل کنند:

 

تجربه اضطراب یا نگرانی شدید هنگام مواجهه یا فکر کردن به مرگ یا مردن.

داشتن ترس بیش از حد از مرگ که در مسیر زندگی آنها قرار می گیرد.

ترس یا اضطراب فوری هنگام فکر کردن به مردن یا روند مردن.

احساس عمومی اضطراب یا افسردگی.

احساس گناه

احساس آشفتگی

از آنجایی که فوبیا بخشی از یک اختلال اضطرابی است، ممکن است علائم فیزیکی در هنگام مواجهه با اضطراب تجربه شود:

تعریق

تنگی نفس

ضربان قلب

حالت تهوع

درد معده

سردرد

موارد وحشت زدگی

خستگی یا بی خوابی

سرگیجه

حساسیت به سرما یا گرما

 

با توجه به علائم بالا، فرد مبتلا به تاناتوفوبیا ممکن است به روش های خاصی برای مقابله با اضطراب خود رفتار کند، مانند:

اجتناب فعالانه از هر موقعیتی که شامل مرگ یا مردن می شود – این می تواند شامل اجتناب از فیلم ها یا برنامه های تلویزیونی که شامل مرگ یک شخصیت باشد یا اجتناب از صحبت در مورد برنامه های مراسم خاکسپاری باشد.

منزوی شدن از دوستان و خانواده برای مدت طولانی.

جستجوی اطمینان از دیگران

رفتارهای کنترل بدن مانند بررسی ضربان قلب یا بررسی بیش از حد ناهنجاری های بدن.

 

علل

علل دقیق تاناتوفوبیا به طور کامل شناخته نشده است، اما عوامل متعددی ممکن است در ایجاد آن نقش داشته باشند.

 

سایر اختلالات سلامت روان

اغلب اعتقاد بر این است که اضطراب مرگ یک ترس اساسی برای بسیاری از مبتلایان به اختلالات مختلف سلامت روان است.

افراد مبتلا به اختلال هراس ممکن است اغلب از سقوط، مرگ یا رنج اورژانس پزشکی به دلیل حمله پانیک بترسند.

افراد مبتلا به اختلال هراس نسبت به افرادی که دارای شرایطی مانند اختلال اضطراب اجتماعی هستند، نسبت به مرگ به طور قابل ملاحظه‌ای اضطراب بیشتری را گزارش می‌کنند (فورر و واکر، 2008).

افراد مبتلا به اختلال اضطراب تعمیم یافته ممکن است نگرانی های شدید و دائمی در مورد چیزهای مختلف داشته باشند، از جمله الگوهای اضطراب در مورد مرگ خود و اعضای خانواده.

به همین ترتیب، افراد مبتلا به PTSD ممکن است سطح بالایی از نگرانی در مورد ایمنی و سلامت فیزیکی خود داشته باشند. از این رو، تعجب آور نیست که روابط مثبتی بین PTSD و اضطراب مرگ یافت شده است.

محرک های زیست محیطی

فوبیا اغلب توسط یک رویداد خاص ایجاد می شود. بنابراین، ترس از مرگ می‌تواند ناشی از یک رویداد آسیب‌زای اولیه باشد که مربوط به تقریباً مرگ یا تجربه مرگ یکی از عزیزان است.

 

همچنین، افرادی که از بیماری‌های جدی رنج می‌برند، اگر به شدت در مورد مرگ مضطرب باشند، ممکن است بیشتر از آناتوفوبیا مبتلا شوند.

تفاوتهای فردی

همچنین به نظر می رسد که تفاوت های فردی در نحوه ترس افراد از مرگ وجود دارد. در یک مطالعه، مشخص شد که افراد مسن به جای خود مرگ، تمایل به ترس از روند مرگ دارند، در حالی که افراد جوان معمولاً ترس از خود مرگ را گزارش می‌کنند (سینوف، 2017).

مطالعه دیگری نشان داد که زنان سطوح بالاتری از اضطراب مرگ را در مقایسه با مردان گزارش کردند، و همچنین آنهایی که دارای پس زمینه اجتماعی-اقتصادی پایین‌تر بودند، دارای سطوح متوسط بالاتری از اضطراب مرگ بودند (Kastenbaum, 2000).

راساک و همکاران (2007) دریافتند که اضطراب مرگ در جمعیت بالغ جوان در مردان و زنان بالاست. این اضطراب با گذشت زمان کاهش یافت و دوباره در حدود 50 سالگی به ویژه برای زنان افزایش یافت.

 

به گفته بالاسوبرامانیان و همکاران. (2018)، اضطراب مرگ برای افرادی که موارد زیر را ندارند شایع تر است:

اعتماد به نفس بالا

اعتقادات دینی

سلامت باشید

احساس رضایت در زندگی

صمیمیت با دوستان و خانواده

یک روحیه مبارز

دین

یکی دیگر از عوامل موثر در ترس از مرگ می تواند باورهایی در مورد آنچه پس از مرگ اتفاق بیفتد باشد. برای برخی، دین می تواند منبع آرامش در ارائه پاسخ به سؤالات مربوط به ناشناخته ها باشد.

با این حال، دین همچنین می‌تواند به ترس از این که هر گونه انحراف یا اشتباه ممکن است باعث محکومیت ابدی افراد شود و باعث اضطراب بیشتر شود، کمک کند.

 

 

به طور کلی، اعتقادات مذهبی محکم تر و مشارکت در اعمال مذهبی با اضطراب مرگ کمتر مرتبط نیست (فورر و واکر، 2008).

انواع ترس ها

دلایل زیادی می‌تواند وجود داشته باشد که چرا افراد ممکن است به آناتوفوبیا مبتلا شوند، و ممکن است انواع مختلفی از ترس‌ها وجود داشته باشد که می‌تواند باعث این امر شود. در زیر جدولی از برخی از انواع ترس های مرتبط با تاناتوفوبیا آورده شده است:

انواع ترس های مرتبط با تاناتوفوبیا

شرح

ترس از ناشناخته افراد مبتلا به تاناتوفوبیا ممکن است بترسند که پس از مرگ چه اتفاقی برای آنها یا عزیزانشان می‌افتد، زیرا این یک مفهوم ناشناخته است. ترس از درد و رنج. از دست دادن افراد مبتلا به تاناتوفوبیا ممکن است از از دست دادن خود یا عزیزانشان بترسند، زیرا مرگ به معنای پایان زندگی است که ما آن را می شناسیم. ترس از از دست دادن کنترل

مرگ چیزی است که اجتناب ناپذیر است و بنابراین نمی توان آن را کنترل کرد. از آنجایی که مردن خارج از کنترل هر کسی است، این می تواند باعث ایجاد اضطراب زیادی برای افراد شود.

 

ترس از ترک بستگان

برای برخی از مبتلایان به تاناتوفوبیا، ترس آنها ممکن است ناشی از عدم تمایل به رها کردن عزیزان، جدا شدن از آنها، یا ترس از اینکه چگونه افراد در زندگی آنها بدون آنها کنار می آیند، باشد.

ترس از عدم وجود برخی از افراد ممکن است از این بترسند که پس از مرگ چیزی وجود ندارد، که منجر به ترس از عدم وجود می شود.

گزینه های درمان

درمان تاناتوفوبیا به اهداف شخصی فرد بستگی دارد: به عنوان مثال، آیا می‌خواهند علائم اضطرابی خود را درمان کنند، رفتارهای ایمنی را کنار بگذارند، راهی سالم برای فکر کردن به مرگ بیابند یا بتوانند بدون اضطراب شدید به مرگ فکر کنند.

 

دارو

برخی از درمان‌هایی که برای سایر اختلالات اضطرابی مؤثر هستند نیز می‌توانند برای مبتلایان به تاناتوفوبیا توصیه شوند. برای کمک به علائم اضطراب، ممکن است داروهای زیر تجویز شود:

بنزودیازپین‌ها – دارویی که اثر آرام‌بخشی دارد و عملکرد بدن و مغز را کند می‌کند. این داروها مانند آلپرازولام، دیازپام، لورازپام و کلونازپام همگی برای درمان بیماری‌هایی مانند اضطراب و اختلالات هراس استفاده می‌شوند. به خصوص موقعیت های اضطراب آور، اما آنها کاملا قوی با عوارض جانبی زیادی هستند، بنابراین معمولا برای استفاده طولانی مدت توصیه نمی شوند.

داروهای ضد افسردگی – مهارکننده‌های انتخابی بازجذب سروتونین (SSRIs) رایج‌ترین داروهای طولانی‌مدت تجویز شده برای اضطراب هستند. آنها با اصلاح عدم تعادل سروتونین در مغز عمل می‌کنند و ثابت شده است که در تسکین علائم اختلالات اضطرابی و افسردگی مؤثر هستند. مثال‌ها داروهای SSRI از جمله سیتالوپرام، سرترالین و فلوکستین معمولاً بسیار بیشتر از داروهای قوی‌تر قابل تحمل هستند، اما همچنان می‌توانند با عوارض جانبی مانند سردرد، تهوع و تعریق همراه باشند.

 

درمان

یک درمان رایج برای فوبیا و سایر اختلالات اضطرابی، درمان شناختی رفتاری (CBT) است. این شامل کار با یک درمانگر برای شناسایی الگوهای فکری و رفتارهای منفی است.

پس از شناسایی، می توان آنها را به چالش کشید و با استفاده از فعالیت ها و روش های مختلف، این افکار و رفتارهای منفی را به افکار واقعی تر و سالم تر تغییر داد.

 

حذف رفتارهای ایمنی

به طور خاص برای تاناتوفوبیا، CBT می تواند به افراد کمک کند تا رفتارهای ایمنی مانند چک کردن بدن، اطمینان جویی و سایر رفتارهایی که در اضطراب مرگ برجسته هستند را کنار بگذارند.

هنگامی که این رفتارها با درمانگر شناسایی شد، برای مثال، می توان با استفاده از یک دفترچه خاطرات، آنها را کنترل کرد. در دفترچه خاطرات، افراد می توانند سوابق یا پیامدهای این رفتارها را گزارش کنند.

مراجعان می توانند موقعیت و افکار مربوط به رفتارها را ثبت کنند و سطح اضطراب خود را ارزیابی کنند.

با درمانگر، مشتری می‌تواند رفتارهای هدفی را انتخاب کند که می‌خواهد کاهش یابد – این می‌تواند به تعویق انداختن رفتارهای هدف، کاهش تدریجی دفعات آنها یا متوقف کردن آنها به طور کلی باشد.

 

هنگام کنار گذاشتن رفتارهای ایمنی، ممکن است در ابتدا اضطراب افزایش یابد. با این حال، در درازمدت، باید اشتغال ذهنی به این رفتارها را کاهش داد و اضطراب را کاهش داد.

درمان از طریق مواجهه

مواجهه درمانی یک نوع رایج درمانی است، به ویژه برای کسانی که فوبیا دارند. این شامل قرار دادن تدریجی فردی در معرض شی یا موقعیت ترسناک خود است تا در نهایت نسبت به آن حساسیت زدایی شود، با هدف کاهش اضطراب در طول زمان.

برای ترس از مرگ، قرار گرفتن در معرض ممکن است از طریق قرار گرفتن در معرض تخیلی متمرکز بر افکار و خاطرات مربوط به مرگ و بازبینی علائم بدنی که نشانه های اضطراب مرگ هستند، اجرا شود.

برای کمک به حساسیت زدایی، مشتری می تواند به خواندن آگهی های ترحیم، خواندن روایت های ادبی مرگ و فقدان، یا تماشای برنامه های تلویزیونی با موضوعات مرتبط با مرگ تشویق شود.

در درمان، قرار گرفتن در معرض باید به اندازه کافی، با سرعتی راحت برای مشتری و برای دوره های کافی تکرار شود، به طوری که احتمال کاهش قابل توجهی در اضطراب وجود دارد.

 

افزایش لذت از زندگی

هنگامی که مردم از مرگ می ترسند، توجه آنها اغلب از تمرکز بر لذت بردن از زندگی منحرف می شود – توجه بسیار کمتری به اهداف مثبت داده می شود.

در طول جلسات درمانی، می توان زمان را صرف افزایش لذت از زندگی و حرکت به سمت اهداف شخصی کرد.

افراد مبتلا به تاناتوفوبیا را می توان تشویق کرد تا زمانی را برای فعالیت های لذت بخش اختصاص دهند و زمان کمتری را بر روی احتمال از دست دادن آینده متمرکز کنند.

مشخص شده است که اغلب افراد مبتلا به اضطراب مرگ اهمیت یک سبک زندگی سالم را نادیده می گیرند و بنابراین اطمینان از اینکه آنها در تغذیه سالم و انجام برخی ورزش ها شرکت می کنند می تواند مهم باشد.

همچنین ممکن است تکمیل تکنیک های آرامش بخش مانند تمرینات تنفس عمیق، یوگا یا تمرین تمرکز حواس برای کمک به علائم اضطراب مفید باشد.

 

پیشگیری از عود

گاهی اوقات، شکست هایی ممکن است رخ دهد. در مورد مرگ، اضطراب، علائم جسمی، تشخیص بیماری یا استرس زندگی می‌تواند به عود بیماری کمک کند.

یک رویکرد مفید که می توان در درمان آموخت، آماده شدن برای تغییرات اجتناب ناپذیر زندگی و توسعه راهبردهای مقابله ای سالم است.

این استراتژی‌های مقابله‌ای را می‌توان برای هر فردی تنظیم کرد و می‌توان آنها را تشویق کرد که در هنگام تجربه اضطراب مرگ از آنها استفاده شود.

استراتژی‌های مقابله و برنامه‌های اقدام برای اضطراب می‌تواند به افراد کمک کند تا تمرکز خود را بر اهداف زندگی خود حفظ کنند.

 

بیگانه هراسی چیست؟ انواع و جلوه ها

بیگانه هراسی به ترس، نفرت یا تعصب نسبت به افراد غریبه یا افرادی که به عنوان افراد خارجی یا متفاوت از جامعه یا فرهنگ فرد تلقی می شوند، اشاره دارد. این شامل خصومت و درگیری ادراک شده نسبت به کسانی است که به عنوان “گروه بیرونی” در نظر گرفته می شوند.

بیگانه هراسی از کلمات یونانی “xenos” به معنای “غریبه” و “phobos” به معنای “ترس” گرفته شده است. بنابراین، در اصطلاح تحت اللفظی، ترس از غریبه ها را توصیف می کند.

با این حال، در عرف رایج، بیگانه‌هراسی شامل تبعیض عمومی، نگرش‌های منفی و رفتارهای خصمانه نسبت به مهاجران، خارجی‌ها و بیگانگان فرهنگی است.

 

بیگانه هراسی ترس یا نفرت مردم از کشورها یا فرهنگ های مختلف است. این می تواند به عنوان تعصب، تبعیض، یا تضاد علیه فردی با ملیت یا پیشینه قومی متفاوت، صرفاً بر اساس منشأ آنها تجلی یابد.

بیگانه هراسی چیست؟

بیگانه هراسی عبارت است از ترس یا نفرت از افرادی که تصور می شود متفاوت از خود هستند. این می تواند بر اساس نژاد، قومیت، ملیت، مذهب یا سایر ویژگی های متمایز شخص باشد.

 

بیگانه هراسی اغلب می تواند منجر به رفتارها و نگرش های تبعیض آمیز مانند تعصب، نژادپرستی و حتی خشونت شود. مهم است که بیگانه هراسی را بشناسیم و با آن مقابله کنیم، زیرا می تواند اثرات مضری بر افراد و جامعه به طور کلی داشته باشد.

این معمولاً می‌تواند از این باور ریشه‌دار ناشی شود که تضاد بین گروه درونی فرد و گروه‌های بیرونی وجود دارد.

یک فرد بیگانه هراس ممکن است از بودن در حضور افراد گروهی دیگر احساس ناراحتی کند، از دوستی یا معاشرت با این افراد امتناع کند، ممکن است افراد برون گروهی را جدی نگیرد، یا ممکن است فکر کند که گروه درون گروهی او برتر از گروه است.

در حالی که نژادپرستی اعتقاد به برتری یک نژاد بر نژاد دیگر است، بیگانه هراسی نفرت از بیگانگان بر اساس ترس است که می تواند منجر به احساس برتری نسبت به آن بیگانگان شود.

 

بیگانه هراسی یک مسئله است زیرا این نوع تفکر افراد را به خودی و غیر خودی جدا می کند که در نهایت می تواند باعث نگرش هایی مانند ترس، نفرت و تحقیر شود.

بیگانه‌هراسی همچنین می‌تواند منجر به این شود که مردم از فرهنگی که می‌خواهند در آن زندگی کنند طرد شده‌اند یا حتی در شدیدترین موارد خشونت را تجربه کنند. بنابراین، بیگانه هراسی می تواند منجر به تجربیات منفی در سطح فردی و اجتماعی شود.

آیا این یک اختلال روانی است؟

بیگانه هراسی به عنوان یک وضعیت سلامت روان شناخته نمی شود زیرا هیچ معیاری برای آن در راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM-5) وجود ندارد.

برخی از محققان بحث کرده اند که آیا بیگانه هراسی را باید معیارهای خاص خود قرار داد یا آن را زیرنوع شرایط دیگری قرار داد. پوسن (2002) پیشنهاد کرد که نگرش های بیگانه هراسی شدید باید به عنوان زیرشاخه اختلال هذیان در نظر گرفته شود.

 

دلیل این امر این است که خشونت افراطی به دلیل بیگانه هراسی باید نشان دهنده یک وضعیت سلامت روان باشد و عدم مشاهده بیگانه هراسی افراطی به عنوان بیمارگونه می تواند این دیدگاه ها را عادی و مشروعیت بخشد.

بنابراین، محقق پیشنهاد می‌کند که تحت معیارهای اختلال هذیانی، «نوع پیش‌داوری» وجود داشته باشد که می‌تواند نگرش‌ها و رفتارهای بیگانه‌هراسی شدید را توجیه کند.

در مقابل، دیگران معتقدند که بیگانه هراسی شدید نباید به عنوان یک وضعیت سلامت روان برچسب زده شود، زیرا آنها استدلال می کنند که این یک مشکل اجتماعی است تا یک موضوع بهداشتی (بل، 2004).

در حالی که بیگانه هراسی حاوی کلمه “فوبیا” است، یک وضعیت سلامت روان قابل تشخیص، توصیه نمی شود که به اندازه سایر فوبیاهای بالینی، مانند آگورافوبیا یا کلاستروفوبیا، شدید باشد.

در حالی که ممکن است ترس بالینی از غریبه ها وجود داشته باشد، این افراد از همه غریبه ها، از جمله کسانی که از همان نژاد، قومیت و فرهنگ با آنها هستند، می ترسند. افرادی که از همه غریبه ها می ترسند، حتی زمانی که فقط به غریبه ها فکر می کنند، علائم اضطرابی مرتبط با فوبیا را تجربه می کنند.

آنها همچنین سعی می کنند تا حد امکان از همه غریبه ها دوری کنند. بنابراین، این وضعیت به طور قابل توجهی برای زندگی آنها مضر خواهد بود.

در حالی که بیگانه هراسی یک وضعیت سلامت روان قابل تشخیص نیست، اما می تواند به نشانه سایر شرایط سلامت روان تبدیل شود. به عنوان مثال، دیدگاه های نژادپرستانه افراطی که از بیگانه هراسی ناشی می شود، می تواند نشانه ای از اختلالات روان پریشی مانند اسکیزوفرنی باشد.

به همین ترتیب، بیگانه هراسی می تواند به دلیل اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) باشد. اگر فردی پس از تجربه تروریسم و خشونت در کشور دیگری دچار PTSD شود، می تواند به دلیل آن تجربه، نگرش های بیگانه هراسی را در خود ایجاد کند.

انواع بیگانه هراسی

دو نوع اصلی بیگانه هراسی وجود دارد:

 

بیگانه هراسی فرهنگی

افرادی که دیدگاه‌های بیگانه‌هراسی فرهنگی دارند ممکن است اشیا، سنت‌ها یا نمادهایی را که با گروه دیگری مرتبط است رد کنند.

به عنوان مثال، این لباس می تواند لباس سنتی فرهنگ دیگری، زبان های مختلف یا موسیقی سنتی فرهنگ دیگری باشد.

افراد بیگانه هراس از نظر فرهنگی ممکن است معتقد باشند که فرهنگ ها و سنت های خود برتر از فرهنگ های متعلق به گروه های دیگر است.

این نوع بیگانه‌هراسی ممکن است به صورت اظهارنظرهای منفی در مورد لباس‌های سنتی فرهنگی یا اظهارنظرهای تحقیرآمیز هنگامی که مردم به زبان دیگری در اطراف خود صحبت می‌کنند، ظاهر شود.

بیگانه هراسی مهاجر

افرادی که بیگانه‌هراسی مهاجران را ابراز می‌کنند ممکن است افراد یا گروه‌هایی از مردم را که معتقدند با جامعه درون گروهی‌شان سازگاری ندارند، طرد کنند.

 

این ممکن است شامل طرد افراد دارای مذهب یا ملیت های مختلف و اجتناب از افرادی باشد که رنگ پوست آنها متفاوت است.

افراد مبتلا به این نوع بیگانه هراسی ممکن است افراد گروه اجتماعی یا فرهنگی خود را برتر از دیگران بدانند، از مکان های پرجمعیت مهاجران اجتناب کنند یا در مورد افرادی که به فرهنگ ها یا کشورهای دیگر تعلق دارند اظهار نظر منفی کنند.

علت بیگانه هراسی می تواند پیچیده باشد. روانشناسان تکاملی ممکن است استدلال کنند که بیگانه هراسی ممکن است بخشی از میراث رفتاری ژنتیکی باشد زیرا ترس از گروه های بیرونی از انسان های اجدادی در برابر تهدید محافظت می کند.

به همین دلیل، ممکن است هنوز تمایل به محتاط بودن در مورد گروه های بیرونی داشته باشیم و بیشتر تمایل داشته باشیم که وقت خود را با کسانی که شبیه خودمان هستند بگذرانیم. این همچنین در آزمایش هایی با استفاده از “وضعیت عجیب” نشان داده شده است.

 

در این مطالعات کلاسیک، نشان داده شد که نوزادان هنگام رها شدن در اتاقی با یک غریبه در مقایسه با فرد آشنا، اضطراب دارند (مثلاً گریه می کنند، نمی خواهند به غریبه نزدیک شوند).

عواملی که بر نگرش‌های بیگانه‌هراسی تأثیر می‌گذارند، عمدتاً درونی و بیرونی در نظر گرفته می‌شوند. عوامل درونی ژنتیک و ویژگی های شخصیتی هستند، در حالی که عوامل محیطی در محدوده روابط بین گروهی و تحصیلات قرار دارند.

مطالعه ای توسط کوکاتورک و بوزداگ (2020) رابطه بین ویژگی های شخصیتی و نگرش های بیگانه هراسی را بررسی کرد. آن‌ها دریافتند کسانی که نمرات بالایی از «موافقت» داشتند، که با شفقت و مهربانی همراه است، سطوح پایین‌تری از نگرش‌های بیگانه‌هراسی داشتند.

در مقایسه، نشان داده شد که افرادی که امتیاز بالایی در خودشیفتگی و روان‌پریشی داشتند، با سطوح بالاتری از نگرش‌های بیگانه‌هراسی مرتبط بودند.

در حالی که برخی از افراد ممکن است بیشتر مستعد بیگانه هراسی باشند، بسیاری از نگرش ها پاسخی آموخته شده است. برای مثال، اگر افراد با خانواده‌هایی بزرگ شوند که بیگانه‌هراسی هستند، احتمالاً این باورها را به فرزندان خود منتقل خواهند کرد.

 

به همین ترتیب، اگر مردم در مناطقی با تنوع کمی بزرگ شوند یا با افرادی به مدرسه رفتند که عمدتاً از همان فرهنگ و نژاد بودند یا با آنها هم زبان صحبت می‌کردند، ممکن است نسبت به افرادی خارج از فرهنگ یا ملیت خود آگاه نباشند. .

این فقدان دانش ممکن است بر تحملی که ممکن است فرد نسبت به افراد دیگر داشته باشد نیز تأثیر بگذارد و ممکن است احساس قوی تری از درون گروهی و برون گروهی وجود داشته باشد.

رسانه‌های اجتماعی و رسانه‌های خبری همچنین می‌توانند به نگرش‌های بیگانه‌هراسی دامن بزنند، مانند سیاستمدارانی که از تبلیغات سیاسی برای استفاده سلاح از بیگانه‌هراسی برای دستکاری تنش‌های عاطفی در یک جامعه برای پیشبرد برنامه‌های خود استفاده می‌کنند.

رسانه‌های اجتماعی می‌توانند یافتن افراد و جوامع همفکری را که نگرش‌های بیگانه‌هراسی مشابهی دارند، آسان‌تر از همیشه کنند.

همچنین، اگر چیزی به گونه‌ای که بتواند دیدگاه‌ها را تحت تأثیر قرار دهد، رسانه‌های اجتماعی می‌توانند بر نظرات افراد تأثیر بگذارند.

افرادی که قبلاً مدارا کرده بودند ممکن است در معرض دیدگاه‌های غیرمدارا قرار گیرند، که می‌تواند نظرات آنها را به همان طریقی تغییر دهد که افراد دارای دیدگاه‌های غیر مدارا ممکن است اطلاعاتی پیدا کنند که دیدگاه‌های آنها را افراطی‌تر می‌کند (Bursztyn et al., 2019).

 

تأثیر

نگرش های بیگانه هراسی می تواند تأثیر گسترده تری بر جوامع از جمله نگرش های فرهنگی، اقتصاد، سیاست و تاریخ داشته باشد.

بیگانه هراسی با موارد زیر مرتبط است:

جنگ و نسل کشی

خصومت نسبت به «دیگران».

کاهش رشد اجتماعی و اقتصادی برای برون گروه ها

تبعیض

جنایات نفرت

انتشار اطلاعات نادرست در مورد فرهنگ های خاص

انزوا

سیاست های بحث برانگیز

 

کسانی که نگرش های بیگانه هراسی را نسبت به آنها تجربه می کنند ممکن است برای زندگی در جامعه خود مشکل داشته باشند. آنها ممکن است فرصت های شغلی، دسترسی به مسکن و حقوق کمتری نسبت به دیگران داشته باشند.

این می تواند بر سلامت روان آنها تأثیر منفی بگذارد و آنها را از نظر اجتماعی منزوی یا افسرده کند.

آنها همچنین ممکن است احساس ناامنی، طرد شدن، قطع ارتباط کنند و دائماً احساس کنند که تهدید می شوند.

مطالعه‌ای بر روی تجربیات بیگانه‌هراسی در میان سالمندان چینی ایالات متحده نشان داد که آنها سطوح افسردگی، سلامت ضعیف‌تر، افزایش خطر انزوا و احتمال بیشتری برای افکار خودکشی دارند (دونگ، چن، و سیمون، 2014).

از سوی دیگر، کسانی که دیدگاه های بیگانه هراسانه را ابراز می کنند ممکن است با تأثیرات منفی نیز مواجه شوند. اگر اقدامات بیگانه هراسانه آنها گزارش شود، در موارد شدید، ممکن است دوستان خود را با افرادی که نظرات آنها را به اشتراک نمی گذارند از دست بدهند یا حتی شغل خود را از دست بدهند. همچنین ممکن است باعث شود این افراد از نظر اجتماعی منزوی یا افسرده شوند.

 

مسائل کنونی همچنین می‌تواند نگرش‌های بیگانه‌هراسی را تقویت کرده و تأثیرات منفی ایجاد کند. برای مثال، افزایش مهاجرت طی سال‌ها در مقیاس جهانی ممکن است نگرش‌های بیگانه‌هراسی را تقویت کرده باشد (یاکوشک، 2009).

حمله تروریستی 11 سپتامبر در نیویورک با بیگانه هراسی ضد مسلمانان همراه شد. به همین ترتیب، همه پرسی اتحادیه اروپا در بریتانیا در سال 2016 نیز شاهد افزایش قابل توجهی در نگرش های بیگانه هراسانه نسبت به مهاجران بود، با افزایش 41 درصدی جرایم تشدید کننده نژادی در ژوئن 2016 نسبت به ژوئن 2015 (دفتر داخلی، 2016).

اخیراً، شیوع COVID-19 باعث افزایش نگرش های بیگانه هراسی نسبت به جوامع آسیایی شده است، با بیش از 1700 رویداد نفرت ضد آسیایی در سراسر ایالات متحده بین مارس و می 2020 ثبت شده است (Le, Cha, Han, & Tseng, 2020). .

 

مبارزه با بیگانه هراسی

برای کسانی که نگرش های بیگانه هراسی دارند، ممکن است انجام نوعی درمان مفید باشد که ادراکات نادرست و مضر آنها از دیگران را تغییر دهد.

بسیاری از بیگانه‌هراسی‌ها می‌توانند از باورهای ریشه‌ای ریشه‌دار ناشی شوند که تغییر آن‌ها ممکن است دشوار باشد. اگر فردی با این باورها خواهان درمان باشد، درمانگران باید رویکردی غیر قضاوتی برای کمک به فرد ارائه دهند.

درمان شناختی رفتاری

درمان شناختی رفتاری (CBT) از روش‌هایی برای به چالش کشیدن افکار و باورهای غیرمفید استفاده می‌کند و هدف آن تنظیم آن‌ها با افکار واقعی‌تر یا مفیدتر است.

اگر فرد مبتلا به بیگانه هراسی اضطراب یا ترس غیرمنطقی از افراد دیگر را تجربه کند، این می تواند کارساز باشد.

مدیریت خشم

همچنین، مدیریت خشم می‌تواند گزینه‌ای برای کسانی باشد که بیشتر مستعد طغیان‌های خشونت‌آمیز یا تهدیدآمیز نسبت به کسانی است که عضوی از گروه آنها نیستند.

 

از طریق مدیریت خشم، افراد می توانند مهارت هایی را برای مدیریت احساسات منفی خود مانند ترس و اضطراب بیاموزند تا بر آن غلبه کنند.

تجارب را گسترش دهید

در غیر این صورت، کسانی که نگرش های بیگانه هراسانه خود را می شناسند و می خواهند تغییر دهند، ممکن است از گسترش تجربیات خود بهره مند شوند. آنها می توانند به نقاط دیگر کشورشان یا کشور دیگری که فرهنگ و زبان متفاوت است سفر کنند تا به آنها در تحمل افرادی که از نظر آنها با آنها متفاوت است کمک کنند.

 

این می تواند مربوط به مواجهه درمانی باشد، یک روش رایج که برای افرادی که فوبیا دارند استفاده می شود، با این ایده که هر چه فرد بیشتر در معرض چیزی ترسناک باشد، در طول زمان ترس کمتری خواهد داشت.

تحصیلات

افراد همچنین می‌توانند خود را به روش‌های دیگری آموزش دهند، مانند تماشای مستندهایی که در مورد فرهنگ‌های دیگر بحث می‌کنند، خواندن کتاب‌های آموزنده، شرکت در گفت‌وگوها، یا پیوستن به گروه‌های اجتماعی برای کسانی که می‌خواهند درباره فرهنگ‌ها، قومیت‌ها، زبان‌ها و غیره بیشتر بیاموزند.

 

شباهت‌ها را با «گروه بیرونی» در نظر بگیرید

به‌علاوه، هنگام صحبت با افرادی که بخشی از «گروه برون‌گروه» در نظر گرفته می‌شوند، ممکن است جستجو برای شباهت‌هایی با آن شخص، مانند علایق مشترک، مفید باشد.

این می تواند میزان ارتباط آنها با دیگران را افزایش دهد زیرا ممکن است متوجه شوند که شباهت های بین افراد بسیار بیشتر از آنچه در ابتدا فکر می کردند وجود دارد.

آنها همچنین می توانند سعی کنند از افرادی که با آنها روبرو می شوند چیزی بیاموزند، مانند درک موقعیت ها از دیدگاه دیگران.

هر چه افراد ناشناخته کمتر شوند، احتمال اینکه فرد در کنار آنها احساس ناراحتی کند کمتر می شود.

مقابله با بیگانه هراسی

اگر شخصی نظرات بیگانه هراسی را نسبت به او تجربه کرده باشد و این بر سلامت روان او تأثیر بگذارد، بسته به اینکه چقدر تحت تأثیر شدید قرار می گیرد، ممکن است درمان را نیز در نظر بگیرد.

 

اگر افراد به دلیل بیگانه هراسی افسردگی یا اضطراب را تجربه می کنند، می توان برای آنها داروهای ضد افسردگی برای کمک به مبارزه با برخی از علائم تجویز کرد. با این حال، این ممکن است همیشه به عنوان اولین پاسخ به مسائل سلامت روان توصیه نشود.

آنها همچنین ممکن است مشاوره یا گروه درمانی را برای بحث در مورد احساس خود و یافتن راه هایی برای مدیریت احساسات منفی خود در نظر بگیرند.

جوامع آنلاین و گروه های پشتیبانی راه دیگری برای یافتن افراد همفکری هستند که ممکن است تجربیات مشابهی داشته باشند. این گروه ها می توانند فضای امنی را برای شنیده شدن و یادآوری اینکه تنها نیستند فراهم کنند.

برای هر کسی که متوجه بیگانه هراسی در جامعه می شود، ممکن است مفید باشد که نظرات بیگانه هراسانه را فراخوانی کند یا در صورت امن بودن انجام این کار مداخله کند. این می‌تواند به فردی که بیگانه‌هراسی است اطلاع دهد که رفتار او مشکل‌ساز است و ممکن است کمتر احتمال دارد رفتار خود را تکرار کند.

 

از آنجایی که نگرش های بیگانه هراسی می تواند از دوران کودکی شروع شود، آموزش کودکان در سنین پایین برای کمک به جلوگیری از شکل گیری بیگانه هراسی ریشه دار ممکن است مفید باشد.

صادقانه صحبت کردن با کودکان در مورد بیگانه هراسی می تواند به آنها کمک کند تا در صورت مشاهده این رفتار به چالش بکشند، مانند صحبت کردن برای یک کودک در کلاس خود که ممکن است به هدف تبدیل شود.

در نهایت، راه‌های دیگر برای مقابله با بیگانه‌هراسی، گزارش حوادث در صورت امن بودن، هم در ملاء عام و هم آنلاین، به اشتراک گذاشتن داستان‌های تجربیات بیگانه‌هراسی برای افزایش آگاهی، فراخوانی رسانه‌های خبری در صورت استفاده از زبان بیگانه‌هراسی و حمایت از سازمان‌های حقوق بشر است.

نظریه شخصیت فروید: Id، Ego و Superego

 

نظریه شخصیت فروید (1923) روان را به سه بخش (یعنی سه‌جانبه)، id، ego، و superego ساختار یافته می‌دانست که همگی در مراحل مختلف زندگی ما رشد می‌کنند.

این‌ها سیستم‌هایی هستند، نه بخش‌هایی از مغز، یا به هیچ‌وجه فیزیکی، بلکه مفهوم‌سازی‌های فرضی از عملکردهای مهم ذهنی هستند.

بر اساس نظریه روانکاوانه فروید، id بخش بدوی و غریزی ذهن است که شامل انگیزه‌های جنسی و پرخاشگرانه و خاطرات پنهان است، سوپرایگو به‌عنوان یک وجدان اخلاقی عمل می‌کند و ایگو بخشی واقع‌بینانه است که میان امیال و خواسته‌های انسان میانجی می‌کند. شناسه و ابرخود

اگرچه هر بخش از شخصیت دارای ویژگی‌های منحصربه‌فردی است، اما با هم تعامل دارند و یک کل را تشکیل می‌دهند و هر بخش سهمی نسبی در رفتار فرد دارد.

 

معضل اساسی همه وجود انسان این است که هر یک از عناصر دستگاه روانی خواسته هایی را از ما با دو عنصر دیگر ناسازگار می کند. درگیری درونی اجتناب ناپذیر است. به عنوان مثال، سوپرایگو می تواند در صورت رعایت نکردن قوانین، فرد را احساس گناه کند. هنگامی که بین اهداف id و superego تضاد وجود دارد، ایگو باید به عنوان داور عمل کند و این تعارض را میانجیگری کند. ایگو می تواند مکانیسم های دفاعی مختلفی را به کار گیرد (فروید، 1894، 1896) تا از غلبه بر اضطراب جلوگیری کند.

شناسه چیست؟

شناسه جزء بدوی و غریزی شخصیت است.

 

id بخشی از ناخودآگاه است که شامل تمام انگیزه ها و انگیزه ها، از جمله آنچه لیبیدو نامیده می شود، نوعی انرژی جنسی تعمیم یافته است که برای همه چیز از غرایز بقا گرفته تا درک هنر استفاده می شود.

id بخش تکانشی (و ناخودآگاه) روان ما است که مستقیماً و بلافاصله به امیال، نیازها و خواسته‌های اساسی پاسخ می‌دهد. شخصیت کودک تازه متولد شده تماماً id است و فقط بعداً یک ایگو و فوق من ایجاد می کند.

 

شناسه درگیر تفکر فرآیند اولیه است که بدوی، غیرمنطقی، غیرمنطقی و فانتزی محور است. این شکل از تفکر فرآیندی هیچ درکی از واقعیت عینی ندارد و ماهیت خودخواهانه و آرزویی دارد.

شناسه بر اساس اصل لذت عمل می کند (فروید، 1920)، که هر انگیزه ناخودآگاه آرزویی باید بدون توجه به عواقب آن، بلافاصله ارضا شود.

وقتی شناسه به خواسته‌هایش می‌رسد، لذت را تجربه می‌کنیم و وقتی انکار می‌شود، «ناراحتی» یا تنش را تجربه می‌کنیم.

این شناسه شامل دو نوع غریزه (یا انگیزه) بیولوژیکی است، از جمله غریزه جنسی (زندگی) به نام اروس (که حاوی میل جنسی است) و غریزه تهاجمی (مرگ) به نام تاناتوس.

اروس یا غریزه زندگی به فرد کمک می کند تا زنده بماند. فعالیت های حیاتی مانند تنفس، غذا خوردن و رابطه جنسی را هدایت می کند (فروید، 1925). انرژی ایجاد شده توسط غریزه زندگی به عنوان لیبیدو شناخته می شود.

 

در مقابل، تاناتوس، یا غریزه مرگ، به عنوان مجموعه ای از نیروهای مخرب در همه انسان ها در نظر گرفته می شود (فروید، 1920).

هنگامی که این انرژی به سمت بیرون به سمت دیگران هدایت می شود، به صورت پرخاشگری و خشونت بیان می شود. فروید معتقد بود که اروس از تاناتوس قوی‌تر است، بنابراین مردم را قادر می‌سازد تا به جای خود تخریبی، زنده بمانند.

شناسه در طول زندگی فرد در عملکرد خود نوزادی باقی می‌ماند و با گذشت زمان یا تجربه تغییر نمی‌کند، زیرا با دنیای بیرونی در تماس نیست.

شناسه تحت تأثیر واقعیت، منطق یا دنیای روزمره قرار نمی گیرد، زیرا در بخش ناخودآگاه ذهن عمل می کند.

 شناسه بیش از حد مسلط باعث روان پریشی می شود.

 

ایگو چیست؟

ایگوی فروید بخشی منطقی از روان است که میان امیال غریزی id و محدودیت های اخلاقی سوپرایگو واسطه می شود و در درجه اول در سطح خودآگاه عمل می کند.

ایگو «آن بخشی از شناسه است که تحت تأثیر مستقیم دنیای بیرونی تغییر یافته است».

 

(فروید، 1923، ص 25)

نفس تنها بخشی از شخصیت آگاه است. این چیزی است که فرد هنگام فکر کردن به خود و آنچه معمولاً سعی می کند به دیگران فرافکنی کند از آن آگاه است.

ایگو برای میانجیگری بین شناسه غیرواقعی و دنیای واقعی بیرونی رشد می کند. جزء تصمیم گیری شخصیت است. در حالت ایده‌آل، ایگو با عقل کار می‌کند، در حالی که id آشفته و غیرمنطقی است.

 

نفس در دوران نوزادی از id رشد می کند. هدف ایگو ارضای خواسته های id به روشی ایمن و قابل قبول اجتماعی است. بر خلاف id، ایگو از اصل واقعیت پیروی می کند، زیرا در ذهن خودآگاه و ناخودآگاه عمل می کند.

ایگو بر اساس اصل واقعیت عمل می کند و راه های واقع بینانه ای برای ارضای خواسته های id به کار می گیرد، اغلب رضایت را به خطر می اندازد یا به تعویق می اندازد تا از پیامدهای منفی جامعه جلوگیری کند.

ایگو واقعیت ها و هنجارهای اجتماعی، آداب معاشرت و قوانین را در تصمیم گیری برای نحوه رفتار در نظر می گیرد.

 

مانند اید، ایگو به دنبال لذت است (یعنی کاهش تنش) و از درد دوری می کند، اما بر خلاف id، ایگو با ابداع یک استراتژی واقع گرایانه برای کسب لذت سروکار دارد.

ایگو هیچ مفهومی از درست یا غلط ندارد. چیزی به سادگی خوب است که بدون آسیب رساندن به خود یا شناسه به هدف رضایت بخش خود برسد.

غالباً ایگو نسبت به شناسه سرسخت ضعیف است و بهترین کاری که ایگو می تواند انجام دهد این است که همچنان روشن باشد، شناسه را در جهت درست نشان دهد و در پایان به گونه ای ادعا کند که آن عمل از آن خود است.

فروید تشبیه کرد که id یک اسب است در حالی که ایگو سوارکار است. نفس «مثل مردی سوار بر اسب است که باید قدرت برتر اسب را کنترل کند.»

(فروید، 1923، ص 15)

اگر ایگو نتواند از اصل واقعیت استفاده کند و اضطراب تجربه شود، مکانیسم‌های دفاعی ناخودآگاه برای کمک به دفع احساسات ناخوشایند (مثلاً اضطراب) یا ایجاد احساس بهتر در فرد مورد استفاده قرار می‌گیرد.

 

ایگو درگیر تفکر فرآیند ثانویه است که منطقی، واقع بینانه و جهت گیری به سمت حل مسئله است. اگر یک برنامه عملی مؤثر واقع نشد، آنگاه دوباره به آن فکر می شود تا راه حلی پیدا شود.

این به عنوان آزمایش واقعیت شناخته می شود و فرد را قادر می سازد تکانه های خود را کنترل کند و از طریق تسلط بر نفس خویشتن داری را نشان دهد.

یکی از ویژگی های مهم کار بالینی و اجتماعی این است که عملکرد خود را تقویت می کند و به مشتری کمک می کند تا واقعیت را از طریق کمک به مشتری برای فکر کردن به گزینه های خود آزمایش کند.

به عقیده فرویدیان، برخی از تربیت غیرعادی (مخصوصاً اگر مادری «اسکیزوژنیک» سرد و طردکننده وجود داشته باشد) می‌تواند منجر به یک من ضعیف و شکننده شود که توانایی آن برای مهار خواسته‌های id محدود است.

این می‌تواند منجر به «شکستن» ایگو با تلاشش برای مهار id شود و نهاد را در کنترل کلی روان باقی بگذارد.

 

سوپرایگو چیست؟

سوپرایگوی فروید جزء اخلاقی روان است که نمایانگر ارزش ها و استانداردهای درونی شده اجتماعی است. این در تضاد با خواسته های id است، رفتار هدایت کننده به سمت عدالت اخلاقی و القای گناه در صورت عدم رعایت استانداردها.

سوپرایگو شامل ارزش ها و اخلاقیات جامعه است که از والدین و دیگران آموخته می شود. حدود 3 تا 5 سال در مرحله فالیک رشد روانی جنسی ایجاد می شود.

سوپرایگو در اوایل دوران کودکی (زمانی که کودک با والدین همجنس خود همذات پنداری می کند) شکل می گیرد و مسئول اطمینان از رعایت استانداردهای اخلاقی است.

سوپرایگو بر اساس اصل اخلاق عمل می کند و ما را برمی انگیزد تا به شیوه ای اجتماعی مسئولیت پذیر و قابل قبول رفتار کنیم.

سوپرایگو به عنوان تامین کننده پاداش ها (احساس غرور و رضایت) و مجازات ها (احساس شرم و گناه) در نظر گرفته می شود که بستگی به این دارد که کدام بخش (خود-معامله یا خودآگاه) فعال شود.

 

سوپرایگو بخشی از ناخودآگاه است که صدای وجدان (انجام آنچه درست است) و منبع انتقاد از خود است.

ارزش‌های اخلاقی جامعه را تا حدی منعکس می‌کند، و فرد گاهی از اخلاق و اخلاق خود آگاه است، اما سوپرایگو حاوی کدها یا ممنوعیت‌های بسیاری است که عمدتاً به‌صورت ناخودآگاه در قالب دستورات یا جملات «نباید» صادر می‌شوند.

عملکرد سوپرایگو کنترل تکانه های id است، به ویژه آنهایی که جامعه آنها را ممنوع کرده است، مانند رابطه جنسی و پرخاشگری.

همچنین نفس را متقاعد می کند که به جای اهداف صرفاً واقع بینانه، به اهداف اخلاقی روی آورد و برای کمال تلاش کند.

به گفته فروید، روان‌های عصبی ناشی از یک سوپرایگوی غالب، مکانیسم‌های دفاعی ناشی از آن است که توسط خود در تلاش برای به دست آوردن مجدد کنترل اجرا می‌شود. از آنجایی که مکانیسم‌های دفاعی بیش از حد مورد استفاده قرار می‌گیرند، انرژی روانی بیش از حد مورد استفاده قرار می‌گیرد و اجازه می‌دهد رفتار ناسازگار ظاهر شود.

 

سوپرایگو از دو سیستم تشکیل شده است: وجدان و خود ایده آل.

وجدان «صدای درونی» ماست که به ما می گوید چه زمانی کار اشتباهی انجام داده ایم.

وجدان می تواند خود را با ایجاد احساس گناه مجازات کند. به عنوان مثال، اگر ایگو تسلیم خواسته های id شود، سوپرایگو ممکن است از طریق احساس گناه، احساس بدی در فرد ایجاد کند.

سوپرایگو همچنین تا حدودی دشوار است، زیرا سعی می‌کند آنچه را که فرد می‌خواهد انجام دهد را با عباراتی باشکوه و درخشان به تصویر بکشد، چیزی که فروید آن را ایده‌آل نفس می‌نامد، که از اولین وابستگی بزرگ عشقی فرد (معمولاً والدین) ناشی می‌شود. .

 

خود ایده‌آل (یا ایگو-ایده‌آل) تصویری تخیلی از اینکه چگونه باید باشید است و نشان‌دهنده آرزوهای شغلی، نحوه رفتار با افراد دیگر و نحوه رفتار به عنوان عضوی از جامعه است.

فرض بر این است که کودکانی که توسط والدین بزرگ شده‌اند، عشق را به صورت مشروط تجربه می‌کنند (زمانی که کاری را درست انجام می‌دهند)، و کودک این تجربیات را به عنوان مجموعه‌ای از اظهارات قضاوتی واقعی یا خیالی درونی می‌کند.

رفتاری که از خود ایده آل فاصله دارد ممکن است توسط سوپرایگو از طریق احساس گناه مجازات شود. سوپر ایگو همچنین می‌تواند از طریق خود ایده‌آل به ما پاداش دهد، زمانی که ما «درست» رفتار کنیم و با ایجاد احساس غرور در ما احساس غرور کنیم.

احساس گناه به دلیل تمام اصرارها و انگیزه های شناسه و همه ممنوعیت ها و کدهای موجود در سوپرایگو یک مشکل رایج است. روش‌های مختلفی وجود دارد که یک فرد با احساس گناه برخورد می‌کند که به آن مکانیسم‌های دفاعی می‌گویند.

اگر خود ایده آل یک فرد بسیار استاندارد باشد، هر کاری که فرد انجام دهد نشان دهنده شکست است. خود ایده آل و وجدان تا حد زیادی در دوران کودکی با ارزش های والدین و نحوه تربیت شما تعیین می شود.

 

نمونه هایی از Id، Ego و Superego

حذف یک تمرین:

شناسه: می‌خواهم تمرینم را رها کنم چون احساس تنبلی می‌کنم و فقط می‌خواهم استراحت کنم.

سوپرایگو: من نباید تمرین را نادیده بگیرم زیرا برای سلامتی و نظم و انضباط من ضروری است.

نفس: امروز می توانم تمرین کوتاه تری انجام دهم و فردا با یک جلسه طولانی تر آن را جبران کنم.

خرید کالای گران قیمت:

شناسه: من اکنون این کیف لوکس را می خواهم زیرا شیک است و به من احساس خوبی می دهد.

سوپرایگو: وقتی می توانم آن پول را پس انداز کنم یا برای چیزهای ضروری تر استفاده کنم، نباید آنقدر خرج یک کیف کنم.

نفس: بخشی از حقوقم را برای چند ماه پس انداز می کنم و اگر همچنان بخواهم، کیف را به عنوان پاداش می خرم.

 

 

واکنش به انتقاد:

شناسه: من ناراحت هستم و می خواهم فوراً به آنجا برگردم زیرا آنها احساسات من را جریحه دار می کنند.

سوپرایگو: باید خونسرد و خونسرد بمانم و انتقاد را حرفه ای بگیرم نه شخصی.

من: من بازخورد را در نظر می‌گیرم، ببینم آیا حقیقتی در آن وجود دارد یا خیر، و به صورت دیپلماتیک پاسخ می‌دهم و در صورت نیاز توضیح خواهم داد.

پیامدهای درمانی

فروید معتقد بود که بیماری روانی ناشی از تعارضات ناخودآگاه بین id، ego و superego است.

 

به گفته فروید، نوروس ها توسط یک سوپرایگوی غالب ایجاد می شوند، مکانیسم های دفاعی حاصل که توسط ایگو در تلاش برای به دست آوردن مجدد کنترل اجرا می شود.

از آنجایی که مکانیسم‌های دفاعی بیش از حد مورد استفاده قرار می‌گیرند، انرژی روانی بیش از حد استفاده می‌شود و اجازه می‌دهد رفتار ناسازگار ظاهر شود. در مقابل، روان‌پریشی‌ها توسط یک شناسه بیش از حد مسلط ایجاد می‌شوند.

 

با توجه به رویکرد روان پویایی، درمانگر با کمک به درمانجو در کاوش در دوران کودکی و شناسایی زمان بروز مشکل، مشکل را حل می کند.

شناسایی مشکل می تواند این را به هشیاری بیاورد، جایی که عدم تعادل را می توان حل کرد و آرامش را بین id، ego و superego بازگرداند.

در نتیجه مکانیسم‌های دفاعی فقط در سطح نگهداری عمل می‌کنند و بیماری روانی درمان می‌شود.

با این حال، روانکاوی، روشی که برای ایجاد این تعادل جدید استفاده می‌شود، زمان‌بر و پرهزینه است. علاوه بر این، هیچ اندازه گیری عینی نمی توان انجام داد تا نشان دهد که یک درمان انجام شده است. این به گزارش ذهنی مشتری از بهبود آنها وابسته است.

 

این نگرانی وجود دارد که مشتریان ممکن است ادعا کنند که بهتر هستند، نه به این دلیل که هستند، بلکه به دلیل زمان و هزینه های مربوطه.

 

سوالات متداول

تفاوت بین ego و id چیست؟

id بخش بدوی و تکانشی روان ما است که توسط غرایز و امیال هدایت می شود، در حالی که ایگو بخشی عقلانی و آگاهانه است که میان خواسته های id و واقعیت های دنیای بیرونی است.

ایگو خواسته های اید را با راهنمایی اخلاقی سوپرایگو متعادل می کند و در تلاش برای حفظ هماهنگی درون روان انسان است.

مثالی از id ego superego چیست؟

نمونه ای از تعامل id، ego و superego را می توان از طریق فردی که رژیم غذایی سختی دارد و با یک جعبه دونات خوشمزه در محل کار وسوسه می شود، نشان داد. id به طور تکانشی آرزوی ارضای فوری با افراط در دونات دارد.

در عین حال، سوپرایگو تعهد او به یک سبک زندگی سالم را به فرد یادآوری می کند و احساس گناه را به خاطر در نظر گرفتن شکستن رژیم القا می کند.

خود میانجی بین هوس‌های id و معیارهای اخلاقی سوپرایگو است، و به طور بالقوه به فرد اجازه می‌دهد فقط یک دونات بخورد و نقش خود را در حفظ تعادل روانی در میان تمایلات متضاد نشان دهد.