روانشناسی تکاملی شاخهای از علم روانشناسی است که به مطالعه رفتار، تفکر و احساس از دیدگاه زیستشناسی تکاملی میپردازد. این دیدگاه بر این فرض استوار است که تمامی رفتارهای انسانی تحت تأثیر تمایلات فیزیکی و روانی قرار دارند که به اجداد انسان کمک کردهاند تا در شرایط مختلف بقا یابند و تولیدمثل کنند. روانشناسان تکاملی معتقدند که مغز و بدن هر موجود زندهای شامل مکانیسمهایی است که برای موفقیت در محیطهایی که اجداد آن موجود معمولاً با آنها مواجه بودهاند، طراحی شدهاند.
طبق آخرین تعریف سایت APA:
رویکردی که با بررسیهای روانشناختی، ریشه شناخت رفتار انسانی را در چارچوبی گسترده از سازگاری با محیطهای فیزیکی و اجتماعی در حال تکامل، و چالشهای جدید فکری نسب به آن، از دیدگاه داروینی مینگرد. این رویکرد با جامعهشناسی زیستی (sociobiology) تفاوت دارد، بهویژه از نظر تأکید آن بر تأثیرات انتخاب طبیعی بر فرآیندهای پردازش اطلاعات و ساختار ذهن انسان.
تاریخچه و زمینهها
تاریخچه و زمینههای روانشناسی تکاملی نشاندهنده مسیری طولانی و پیچیده است که از نظریات اولیه چارلز داروین درباره تکامل شروع میشود و به تدریج به شکلگیری این حوزه مدرن از روانشناسی منجر شده است. با الهام از ایدههای داروین در مورد انتخاب طبیعی و تطابق، دانشمندانی مانند ویلیام جیمز و ویلیام مکدوگال به بررسی چگونگی تأثیر غریزهها و سازوکارهای زیستی بر رفتارهای انسانی پرداختند. این روند در نهایت با ادغام مفاهیم مختلف از حوزههای زیستشناسی، روانشناسی شناختی، و انسانشناسی در دهههای اخیر، به شکلگیری روانشناسی تکاملی مدرن منجر شد که تلاش میکند تا رفتارها و شناخت انسانی را در چارچوب تکامل و سازگاری با محیطهای مختلف تبیین کند.
الف) نقش چارلز داروین
چارلز داروین به عنوان پایهگذار نظریه تکامل، نقش مهمی در شکلگیری روانشناسی تکاملی ایفا کرد. داروین در سال 1873 با انتشار کتاب “بیان احساسات در انسان و حیوانات” فرضیهای را مطرح کرد که بیان میکرد احساسات انسانی، همچون ویژگیهای فیزیکی، نتیجه فرآیند تکامل هستند. او استدلال کرد که احساسات انسانی، از جمله خشم، ترس و شادی، کارکردی ارتباطی دارند که به بقای اجداد ما کمک کرده است. برای مثال، نمایش خشم در چهره میتواند به دیگران هشدار دهد و باعث کاهش درگیریهای فیزیکی شود. این ایدهها زمینهساز مطالعات روانشناسی تکاملی شدند و تاثیر عمیقی بر توسعه اولیه روانشناسی داشتند. داروین، با مشاهده شباهتها و تفاوتهای رفتاری در گونههای مختلف، مفهوم تکامل زیستی را به رفتارها و احساسات انسانی گسترش داد.
ب) نظریه ویلیام جیمز
ویلیام جیمز، یکی از بنیانگذاران روانشناسی مدرن، در کتاب کلاسیک خود “اصول روانشناسی” که در سال 1890 منتشر شد، از اصطلاح “روانشناسی تکاملی” استفاده کرد. جیمز معتقد بود که بسیاری از رفتارهای انسانی، حاصل غریزهها یا تمایلات ارثی هستند که به گونهای خاص به محرکهای محیطی واکنش نشان میدهند. او غریزهها را به عنوان برنامههای پیچیدهای تعریف کرد که شامل پاسخهای فطری به محرکها است. به عنوان مثال، جیمز عطسه را به عنوان یک غریزه معرفی کرد؛ پاسخی سریع به تحریکات بینی که برای پاکسازی مجاری تنفسی از مواد تحریککننده طراحی شده است. این دیدگاه جیمز نشاندهنده یک چارچوب تکاملی برای درک رفتارهای انسانی بود که بر اهمیت ارث و تکامل در شکلگیری رفتارها تأکید داشت.
ج) دیدگاه ویلیام مکدوگال
ویلیام مکدوگال، روانشناس برجسته انگلیسی، در کتاب خود “مقدمهای بر روانشناسی اجتماعی” (1908)، دیدگاه جیمز را گسترش داد و استدلال کرد که بسیاری از رفتارهای اجتماعی انسانها توسط غریزهها هدایت میشوند. مکدوگال باور داشت که رفتارهای پیچیده اجتماعی، از جمله همکاری، رقابت و پرخاشگری، نتیجه عملکرد غریزهها هستند. به اعتقاد او، این غریزهها شامل برنامههای پیچیدهای از واکنشها به محرکهای اجتماعی بودند که میتوانستند احساسات خاصی را بیدار کنند و به رفتارهای خاصی منجر شوند.
با این حال، با ظهور رفتارگرایی در دهه 1920، که توسط جان بی. واتسون هدایت میشد، دیدگاههای مکدوگال در مورد غریزهها و نقش آنها در رفتار اجتماعی از محبوبیت افتاد. رفتارگرایان معتقد بودند که ذهن انسان بیشتر شبیه یک لوح سفید است و رفتارها عمدتاً توسط تجربیات پس از تولد شکل میگیرند. این دیدگاه، همراه با شواهد مردمشناسی از تنوع گسترده در هنجارهای اجتماعی در فرهنگهای مختلف، به کاهش پذیرش نظریههای مبتنی بر غریزه کمک کرد.
روانشناسی تکاملی مدرن
روانشناسی تکاملی مدرن در اواخر دهه ۱۹۸۰ به عنوان یک رشته علمی مستقل شکل گرفت و نتیجه تلفیق چندین حوزه مختلف علمی از جمله زیستشناسی تکاملی، روانشناسی شناختی، انسانشناسی، و روانشناسی اجتماعی است. این حوزه بر پایه نظریه انتخاب طبیعی چارلز داروین استوار است. نظریه داروین توضیح میدهد که چگونه ویژگیهای فیزیکی موجودات زنده، از جمله انسان، تحت تأثیر فشارهای محیطی و مشکلات تکراری در طول زمان تکامل یافتهاند. این ویژگیها میتوانند شامل ویژگیهای جسمی، مانند بدن ماهیچهای یا سیستمهای حسی، و همچنین ویژگیهای رفتاری، مانند تمایلات روانی و اجتماعی باشند.
داروین نشان داد که همانطور که ویژگیهای جسمی موجودات برای بقا و تکامل در محیطهای خاص طراحی شدهاند، ویژگیهای رفتاری و روانشناختی نیز به طور مشابهی توسط انتخاب طبیعی شکل گرفتهاند تا با محیطهای خاص تطبیق پیدا کنند. این دیدگاه، روانشناسان تکاملی را به سوی مطالعه سازوکارهای روانشناختی سوق میدهد که برای حل مشکلات خاص در دوران پیش از تاریخ (دورهای که پیش از ظهور نگارش و ثبت تاریخ بوده و انسانها بهطور ابتدایی به شکار، گردآوری غذا و تشکیل اجتماعات کوچک میپرداختند) شکل گرفتهاند.
مکانیسمهای خاص گونهها:
یکی از مفاهیم کلیدی در روانشناسی تکاملی، بررسی مکانیسمهای رفتاری و روانشناختی خاص گونهها است. هر گونه موجود زنده دارای مکانیسمهایی است که به طور خاص برای پاسخ به چالشهای محیطی که اجداد آن گونه با آن مواجه بودهاند، تکامل یافتهاند. به عنوان مثال:
- سگها دارای حس بویایی بسیار قوی هستند و به همین دلیل تعداد بیشتری گیرنده بویایی نسبت به انسانها دارند. این توانایی به سگها امکان میدهد که برای شکار و پیدا کردن غذا از بویایی استفاده کنند.
- انسانها توانایی دیدن در رنگها را دارند که برای شناسایی میوههای رسیده و انتخاب غذاهای مناسب بسیار مفید است. در مقابل، سگها توانایی دیدن رنگها را ندارند و بیشتر به حس بویایی متکی هستند.
- خفاشها توانایی استفاده از مکانیابی صوتی (اکولوکیشن) را دارند که به آنها کمک میکند در تاریکی شب پرواز کنند و حشرات را شکار کنند. این توانایی خاص خفاشهاست که با نیازهای زیستی آنها برای بقای شبانه سازگار شده است.
این مثالها نشان میدهند که چگونه مکانیسمهای رفتاری و روانشناختی خاص هر گونه، به طور دقیق برای پاسخ به نیازهای زیستی و محیطی آن گونه طراحی شدهاند.
مکانیسمهای خاص حوزهای:
روانشناسی تکاملی مدرن همچنین به مطالعه مکانیسمهای خاص حوزهای در مغز انسان میپردازد. این مکانیسمها به گونهای طراحی شدهاند که وظایف مختلفی را که اجداد ما با آنها مواجه بودند، حل کنند. به عنوان مثال، مغز پرندگان و انسانها برای انجام وظایف مختلف از سیستمهای حافظه خاص و مجزا استفاده میکنند.
- پرندگان دارای مکانیسمهای حافظهای هستند که به آنها امکان میدهد تا صدای گونه خود را در یک دوره بحرانی کوتاه در اوایل زندگی یاد بگیرند و سپس در فصل جفتگیری بعدی بدون تمرین دوباره آن را به طور کامل بازتولید کنند. این نوع حافظه، محدود به یک دوره خاص است و فقط برای یادگیری صدای گونه استفاده میشود.
- حافظه مکانیابی غذا در پرندگان: پرندگان دیگر ممکن است مکانیسمهای حافظهای داشته باشند که به آنها امکان میدهد مکانهای ذخیره غذا را به خاطر بسپارند، این اطلاعات را به روز کنند و در صورت نیاز آنها را فراموش کنند. این مکانیسمها از نظر ساختاری در مغز پرندگان مجزا هستند و برای انجام وظایف مختلف استفاده میشوند.
- انسانها: در انسانها نیز مغز از مکانیسمهای حافظهای خاص برای وظایف مختلف استفاده میکند. به عنوان مثال، یادگیری زبان، شناسایی غذاهای سمی، و به خاطر سپردن چهرههای دیگران هر کدام نیازمند مکانیسمهای حافظهای متفاوتی هستند. این مکانیسمها به گونهای طراحی شدهاند که بهینهسازی پاسخهای ما به چالشهای مختلف محیطی را امکانپذیر میکنند.
چالشها در پذیرش دیدگاه روانشناسی تکاملی
یکی از چالشهای اصلی در پذیرش دیدگاه تکاملی این است که برخی از روانشناسان و پژوهشگران اجتماعی در برابر پذیرش این دیدگاه مقاومت میکنند. این مقاومت دلایل مختلفی دارد:
- نگرانیهای علمی و فلسفی: برخی از روانشناسان معتقدند که پذیرش دیدگاه تکاملی ممکن است به کاهش اهمیت فرهنگ، یادگیری، و تجربیات فردی منجر شود. آنها ترجیح میدهند که رفتارهای انسانی را بیشتر از منظر عوامل محیطی و فرهنگی توضیح دهند و کمتر به عوامل زیستی و تکاملی توجه کنند. این گروه از روانشناسان غالباً بر این باورند که تاکید بیش از حد بر بیولوژی ممکن است تصویر کاملی از انسان و رفتارهای پیچیده او را ارائه ندهد.
- ترس از تأثیرات سیاسی: یکی دیگر از دلایل مقاومت در برابر دیدگاه تکاملی، ترس از پیامدهای سیاسی و اجتماعی است. به عنوان مثال، برخی از منتقدان نگرانند که اگر تأثیرات زیستی و تکاملی بر رفتارهای انسانی تأیید شوند، ممکن است به نوعی توجیه نابرابریهای جنسیتی، نژادی، یا اجتماعی تبدیل شود. این نگرانیها باعث شده است که برخی از روانشناسان از پذیرش دیدگاه تکاملی خودداری کنند، زیرا معتقدند که این دیدگاه ممکن است مورد سوءاستفاده قرار گیرد.
- سوءتفاهمها: بسیاری از مخالفتها با روانشناسی تکاملی ناشی از سوءتفاهمها در مورد نحوه آزمایش و تایید مدلهای تکاملی است. برخی از منتقدان تصور میکنند که این مدلها به سختی قابل آزمایش و تایید هستند یا اینکه نتایج آنها نمیتواند به درستی برای همه انسانها تعمیم داده شود. این سوءتفاهمها باعث شده که برخی از محققان به نتایج پژوهشهای تکاملی با شک و تردید نگاه کنند.
مغالطه طبیعیگرایی:
مغالطه (استدلال یا استنتاج نادرست و غیرمنطقی است که ممکن است در ظاهر درست به نظر برسد، اما در واقع حاوی اشتباهاتی در منطق یا روش استدلال است) طبیعیگرایی یکی از دیگر مسائل مورد بحث در روانشناسی تکاملی است. این مغالطه به این باور اشتباه اشاره دارد که هر چیزی که طبیعی است، لزوماً خوب یا اخلاقی است. این یعنی سیر تکاملی که در جامعه، با توجه به شرایط آن شکل گرفته است، به عنوان رفتار و باور درست تلقی گردد. در روانشناسی تکاملی، این مغالطه به چندین شکل ممکن است رخ دهد:
- فرضیههای غلط درباره طبیعت: یکی از خطرات مغالطه طبیعیگرایی این است که افراد ممکن است باور کنند که رفتارهایی که از نظر تکاملی طبیعی هستند، باید بهعنوان رفتارهای مطلوب یا اخلاقی پذیرفته شوند. به عنوان مثال، اگر پرخاشگری مردانه بهعنوان نتیجه تکامل طبیعی در نظر گرفته شود، ممکن است برخی این استدلال را مطرح کنند که پرخاشگری قابل توجیه یا حتی مطلوب است، در حالی که این باور اشتباه است. طبیعی بودن یک رفتار به معنای اخلاقی یا مطلوب بودن آن نیست.
- مخاطرات اجتماعی: نگرانی دیگری که وجود دارد این است که پژوهشهای روانشناسی تکاملی ممکن است به تقویت باورهای نادرست یا تبعیضآمیز منجر شوند. برای مثال، اگر پژوهشهای تکاملی به تفاوتهای جنسیتی در رفتارها اشاره کنند، ممکن است برخی این نتایج را بهعنوان دلیلی برای حمایت از نابرابریهای جنسیتی در جامعه تفسیر کنند.
- پاسخ روانشناسان تکاملی: روانشناسان تکاملی تأکید میکنند که فهم بهتر سازوکارهای زیستی و تکاملی انسان میتواند به بهبود رفتارها و سیاستها منجر شود، نه به توجیه نابرابریها یا بیعدالتیها. آنها بر این باورند که پذیرش واقعیتهای علمی، حتی اگر ناخوشایند به نظر برسد، میتواند به تدوین سیاستهای اجتماعی بهتر کمک کند.
تمام دغدغه ی اصلی مخالفان نظریه تکاملی بر این مبنا است که اطلاعات این سبک از روانشناسی موجب شکل گیری باور های نادرست می شود. با این حال باید به این نکته توجه کرد که روانشناسی تکاملی، نوعی از روانشناسی است که بر مشاهده بیرونی رفتار ها و تطبیق آن با تجربیات درونی بنا شده است. این یعنی برداشت این سبک از روانشناسی کاملا درونی نیست و صرفا بر واقعیت عینی تمرکز دارد. به همین دلیل این سبک از روانشناسی راه اصلی رسیدن به شناخت روان نیست بلکه ابزاری کمکی برای رسیدن به درک بهتر از ساز و کارهای شکل گرفته در روان انسان است. این که مشاهدات عینی صرفا به عنوان حقیقت امر تلقی گردند دچار اشکال است که این این موضوع علت اصلی شکل گیری مخالفان این سبک از روانشناسی است.
منابع
Kenrick, D. T. (2023). Evolutionary Psychology. In Encyclopaedia Britannica. Encyclopaedia Britannica, Inc. Available at britannica.science/evolutionary-psychology. توضیحات پایهای و تاریخی درباره روانشناسی تکاملی، مفاهیم کلیدی و چالشهای مرتبط با این حوزه.Buss, D. M. (2015). Evolutionary Psychology: The New Science of the Mind (5th ed.). Pearson. ISBN: 978-0205992126 بررسی اصول، مفاهیم و پژوهشهای کلیدی در روانشناسی تکاملیTooby, J., & Cosmides, L. (1992). The Psychological Foundations of Culture. In J. H. Barkow, L. Cosmides, & J. Tooby (Eds.), The Adapted Mind: Evolutionary Psychology and the Generation of Culture (pp. 19-136). Oxford University Press. ISBN: 978-0195101072. بررسی تأثیر فرآیندهای تکاملی بر توسعه فرهنگ و ساختارهای ذهنی انسانی.Darwin, C. (1873). The Expression of the Emotions in Man and Animals. John Murray: از اولین متون مرتبط با روانشناسی تکاملی که در آن داروین به بررسی تکامل احساسات انسانی میپردازد. Pinker, S. (2002). The Blank Slate: The Modern Denial of Human Nature. Penguin Books. ISBN: 978-0142003343.